در سال ۱۹۲۴، هنگامی که کوهنورد جوان سندی اروین، جای خود را در دومین اکسپدیشن بریتانیایی اورست پذیرفت، لیست تجهیزات چهار صفحه ای برای او فرستاده شد. اقلام درخواستی شامل یک کت و شلوار ضد باد، یک زین فرسوده، یک تفنگ و یک کلاه ایمنی خورشیدی توپی بود. واضح است که در طول صد سال گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده است، اما تجهیزات به کار رفته در اولین سفرهای اورست چه چیزی را در مورد تغییر نگرش به بالا رفتن از مرتفع ترین کوه جهان نشان می دهد؟

در وهله اول، اگرچه فهرست چهار صفحهای بسیار جامعتر از هر لیست کوهنوردی بود که در سالهای ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ ارائه شده بود، زمانی که در ابتدا به تیم توصیه شد «لباسهایی که در آلپ می پوشند»به همراه بیاورند، اما در مقایسه با امروز بسیار کوچک است. فهرست تجهیزات اورست در این روزگار برای برخی شرکت ها هجده صفحه دارد. کوهنوردی، مانند بسیاری دیگر از ورزش های مدرن، در حال حاضر به تکنولوژی فشرده تبدیل شده است، و تجهیزات هر روز شکل تازه ای می گیرند.
در مقابل، در نیمه اول قرن بیستم هیچ احساس واقعی از نیازهای عجیب کوهنوردی در ارتفاعات بالا وجود نداشت. هیچ کس در مورد “منطقه مرگ” صحبت نکرد یا کالری دریافتی یا مصرف مایعات ایده آل را برای یک کوهنورد در ارتفاع ۸۰۰۰ متری محاسبه نکرده بود. کوهنوردی هیمالیا اساساً به عنوان یک نسخه کمی دشوارتر از کوه نوردی در آلپ تلقی می شد و کوهنوردان اروپایی به طور مداوم چالش مرتفع ترین قله های جهان را دست کم می گرفتند. هنگامی که جورج مالوری در سال ۱۹۲۱ از اورست عقب نشینی کرد، واقعاً فکر کرد که در اولین تلاش خود شانس واقعی برای رسیدن به قله را دارد.

هنگامی که نوبت به لباس می رسید، رویکرد اساسی در دهه ۱۹۲۰ پوشیدن همان اقلامی بود که در سفر به کوه های آلپ یا سفرهای تیراندازی به اسکاتلند برده می شد: لایه هایی از توید، پنبه و ابریشم، که با لباس های بیرونی ضد باد تکمیل می شد. هنگامی که نمایشنامه نویس، جورج برنارد شاو، عکسی از اکسپدیشن شناسایی اورست را دید، به طرز معروفی اظهار داشت که آنها شبیه یک پیک نیک کانمارا هستند که در طوفان برفی غافلگیر شده اند.
تنها استثنای واقعی در این مورد، لباس های مخصوص تولید شده بود که جورج فینچ در سال ۱۹۲۲ به اورست برد. او که دانشمند بود، فهمید که لباس کوهنوردی باید سبک و همچنین گرم باشد برای لباس های ارتفاع بالا، و یک ژاکت و ست شلوار مخصوص سفارش داد. ساخته شده از ابریشم چتر نجات و پر غاز – نمونه اولیه لباس کوهنوردی مدرن. سایر کوهنوردان ابتدا به او خندیدند تا اینکه دیدند هنگام مواجهه با طوفان در دشت تبت چقدر گرمتر و راحت تر است.
در مورد کفش، کوهنوردان اولیه چکمه هایی از چرم یا نمد می پوشیدند که برای چسبندگی بیشتر با میخ ها پوشیده شده بود. کرامپون های اولیه وجود داشتند اما به ندرت از آنها استفاده می کردند. تا سال ۱۹۵۳ بود که هیچ تحقیق سیستماتیکی در مورد کفش انجام نشد. گریفیث پیو، فیزیولوژیست تیم بریتانیایی اورست، متوجه شد که «یک کیلو روی پا معادل چهار کیلو روی شانه است» و به چندین شرکت بریتانیایی مأموریت داد تا طرحهایی را برای اکسپدیشن آتی ارائه دهند.
در نهایت، کفش هایی که اد هیلاری در صعود قله پوشید بر اساس تلاش های ترکیبی ۳۵ تولیدکننده کفش مختلف بود. آنها یک پوست بیرونی چرم داشتند که یک لایه ضخیم ۱ اینچی از عایق کاپوکی را در بالای یک کفی ساخته شده از لاستیک میکرو سلولی می پوشاند و به طور خاص برای راحتی با کرامپون طراحی شده بود. علیرغم تمام مدرن بودنشان، امروزه آنها بسیار قدیمی به نظر می رسند.
کوهنوردان امروزی به دامنههای لوتسه فیس یا خط الراس شمالی میرسند، مجهز به کولهپشتیهای پر از تجهیزات، یومار، کارابین و پیچهای یخ هستند، اما در دهه ۱۹۲۰ تجهیزات کوهنوردی بسیار کمی در دسترس بود. مالوری و تیم بریتانیایی تبرهای یخ دستهدار بلند با شفتهای چوبی حمل میکردند، اما جدای از چند میخ که آنها را قادر میسازد طناب ثابت را نصب کنند، همین امر بود. در سال ۱۹۲۴، ایروین یک نردبان طنابی با هر چوب اضافی که میتوانست پیدا کرد، ساخت تا به باربرها کمک کند تا یک قسمت یخی چالشبرانگیز را بالا بروند، اما در دهه ۱۹۵۰ بود که تیمها شروع به صعود با نردبانهای آلومینیومی کردند.
بحث برانگیزترین مورد از تجهیزات در دهه ۱۹۲۰ ست اکسیژن بود. قبل از عزیمت به تبت، تیم کوهنوردی و سازمان دهندگان اکسپدیشن زمان زیادی را صرف بحث در مورد اخلاقیات استفاده از اکسیژن کردند. مالوری به طور معروف آن را به عنوان یک «بدعت لعنتی» توصیف کرد که اکسیژن را در زمینه های ورزشی رد می کند. دیگران که برای ملاحظات عملی تر محتاط بودند، به این فناوری بی اعتماد بودند و نگران بودند که مزایای اکسیژن با وزن مجموعه های اولیه موجود در آن زمان از بین برود. در نهایت، ست های اکسیژن توسط فینچ و شریکش بروس در سال ۱۹۲۲ با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت و آنها را قادر ساخت تا رکورد جهانی را به ارتفاع ۸۳۲۰ متر بشکنند. تا سال ۱۹۲۴، مالوری نیز از اکسیژن استفاده کرد، اما اینکه آیا در نهایت اشکال در ست اکسیژن او در مرگ او نقش داشته است هرگز معلوم نخواهد شد.
شاید مهمترین تغییر در تجهیز اکسپدیشنهای مدرن نه در لباس یا تجهیزات کوهنوردی، بلکه در فناوریهای ارتباطی که به طور معمول در سفرهای مدرن انجام میشوند، رخ داده است. در سال ۱۹۲۲، هر چه تیم بریتانیایی از دارجلینگ، پایگاه آنها در شمال هند، جلوتر میرفت، ارسال پیامها بیشتر طول میکشید. زمانی که آنها به کمپ اصلی در یخچال رونگبوک در تبت رسیدند، بین دو تا چهار هفته طول کشید تا پیامها و روزنامهها ارسال شوند. این پیام ها توسط دوندگان و سوارکاران به یک اداره پست و ایستگاه تلگراف در چند صد مایل دورتر در فاری برده می شدند. سپس اخبار مهم از طریق کابل به خانه ارسال شد، نامه های شخصی از طریق پست ارسال شد.

در اوایل دهه ۱۹۵۰، فناوری ارتباطات هنوز نسبتاً ابتدایی بود. چهار دهه بعد، در سال ۱۹۹۰، پسر اد هیلاری، پیتر، توانست با استفاده از ترکیبی از رادیو و تلفن ماهوارهای، با پدرش از قله به نیوزیلند تماس بگیرد. امروز حتی آسانتر است، کوهنوردانی که از بالای اورست توییت میکنند و تماسهای ویدیویی برقرار میکنند و مخاطبانی که انتظار دارند اخبار را بهطور مجازی در زمان رویدادن دریافت کنند.
حتی مهمتر از آن، تلفن ها و لپ تاپ هایی که برای ارسال پیام های رفت و برگشت استفاده می شوند، برای دریافت پیش بینی های آب و هوای حیاتی نیز استفاده می گردند. در حال حاضر مرسوم است که تیم ها در بیس کمپ اورست یا Advance Base Camp منتظر “پنجره آب و هوایی” باشند که بهترین شانس را برای رسیدن به قله می دهد، اما در دهه ۱۹۲۰ کوهنوردان مجبور بودند به کار حدس زدن و دانش محلی تکیه کنند. آنها در ترس دائمی از رسیدن بادهای موسمی زندگی میکردند که هزاران تن برف را به هیمالیا میریزد و شرایط را چنان مستعد بهمن میکرد که صعود آن غیرممکن بود. در سال ۱۹۲۴، جورج مالوری سعی کرد کمی علمی تر باشد، و از خواهرش در کلمبو در سریلانکا خواست که برای او کارت پستال هایی بفرستد که در آن اخطار قبلی درباره آمدن باران های موسمی وجود داشت، اما مانند نامه های او، کارت های او از طریق پست سفر میکردند و خیلی دیر به مقصد رسیدند.

البته در نهایت، اگرچه تجهیزات و تجهیزات خوب به یک کوهنورد برتری واقعی می دهد، عواملی مانند روحیه تیم و انگیزه به همان اندازه مهم هستند. هر اتفاقی که برای مالوری و ایروینگ افتاد، در سال ۱۹۲۴، ادوارد نورتون با استفاده از یکی از آن تبرهای یخ، با لباسهای ضد باد و چکمههای میخکوبی ، به ۳۰۰ متری قله اورست رسید. او با یک مورد بسیار بد برف کوری پایین آمد، در حالی که عینک خود را در بالا برداشته بود، اما غیر از این مورد سالم برگشت. همانطور که جورج مالوری معروف به روزنامهنگار نیویورک تایمز گفت، کوهنوردان به اورست میروند «زیرا آنجاست»، نه به این دلیل که میخواهند آخرین ابزارها و پیشرفتهای علمی را امتحان کنند.
در برابر همه مشتریانی که به سفرهای تجاری مجهز به کوله های پر از جدیدترین تجهیزات مراجعه می کنند، به همان اندازه از دهه ۱۹۸۰، دیگر کوهنوردان ترجیح می دهند به «سبک آلپی» در هیمالیا، سفری سبک و با استفاده از حداقل تجهیزات داشته باشند.
۱۰۰ سال بعد، احتمالاً یک راهآهن پرسرعت وجود خواهد داشت که تقریباً تا اورست میرود، و احتمالاً کوهنوردانی وجود خواهند داشت که از جتپکها برای رسیدن به گردنه شمالی استفاده میکنند، اما اگرچه پیشرفت فناوری اغلب اجتنابناپذیر به نظر میرسد. ، با این حال میل به بازگشت به اصول اولیه، برای صعود به ساده ترین شکل ممکن با حداقل مطلق سر و صدا به همان اندازه قدرتمند است.