اخبار کوهنوردی, دسته بندی نشده, دنیای کوهنوردی, کوهنوردان جهان, کوهنوردی

گلجه شرپا ، جوانترین فاتح زمستانه کی دو

گلجه شرپا ، جوانترین فاتح زمستانه کی دو

گلجه شرپا در 28 سالگی 11 قله از 14 هشت هزار متری ها را صعود کرده است. هشت قله بلند جهان را با نیرمال و در صعود های رعدآسای او در سال 2019همراه بود. او همچنین به عنوان جوان ترین عضو تیم 10 نفره نپالی بود که در زمستان کی دو حضور داشتند. او در سال 2018 و 2021 اورست-لوتسه را صعود کرد و برای اتمام پروژه هشت هزار متری ها قله های کانچن جونگا، برودپیک، چو آیو را دارد و در صورت موفقیت او چهارمین نپالی است که موفق به صعود 14 قله بلند جهان شده است و اگر سه قله باقی مانده را در یکسال و نیم آینده انجام دهد جوان ترین عضو این باشگاه خاص خواهد بود. در حال حاضر مینگما دیوید شرپا صاحب این رکورد است اما داستان گلژی شرپا فراتر از رکوردها و اعداد است. این داستان بقا و رشد در کودکی سخت و نجات از فجایع کوهستانی زیاد است. در ادامه به نقل از explorersweb مصاحبه ای با او را می خوانید.

در رکاب پدر

سابقه خانوادگی شما چیست؟

من در منطقه سولوخومبو به همراه سه خواهر و برادرم به دنیا آمدم و بزرگ شدم. وقتی بچه بودم مادرم را از دست دادم. پدرم به عنوان باربر برای غربی ها کار فصلی داشت و ما از این طریق امرار معاش می کردیم. به دلیل موانع مختلف نتوانستم تحصیلاتم را بعد از دبستان ادامه دهم که همیشه از آن پشیمانم. پس از آن من راه پدرم را ادامه دادم. در سن 14 سالگی من همراه پدرم به قله مراپیک در منطقه اورست رفتم، به کوهنوردان آب گرم در زیر قله دادم. بطور اتفاقی کار را به دست آوردم. آشپز واقعی مریض بود. به یاد دارم که 700 دلار برای کارم دریافت کردم. این اتفاقات آهن ربایی بود که مرا به سمت این کار کشاند. در 16 سالگی من به عنوان یک باربر و بعداً به عنوان راهنمای دستیار شروع به کار کردم. در حالی که راهنما بودم ازدواج کردم. اقوام همسرم به من کمک کردند تا شغلی به عنوان دکتر آبشاریخی پیدا کنم. من پنج سال این کار را انجام می دادم. من در چند سال اول از آن لذت بردم زیرا چیزی در مورد آبشار خمبو نمی دانستم. بعداً متوجه شدم که آن مکان چقدر مهلک و غیرقابل اعتماد است. وقتی از این کار به راهنمای کوهنوردی 8000 متری ارتقا یافتم، بسیار خوشحال شدم.

گلژی شرپا با پرچم نپال بر فراز آمادابلام

هشت هزار متری ها

هر کوهنوردی که مرا ملاقات می کرد می پرسید آیا اورست را صعود کرده ام؟ من می خواستم این کاررا انجام دهم پس شروع به ساختن رزومه خود کردم. در بهار 2017 این شانس را داشتم بعنوان راهنما ارتفاع به کانگچن جونگا بروم اما به خاطر بدی هوا در 8200 با سرعت به پایین برگشتیم. در پاییز آن سال من فرصتی برای صعود ماناسلو پیدا کردم و این اولین 8000 متری من بود و بعد در سال 2018 برای اولین بار به اورست رفتم.

چرا بیشتر بعنوان راهنما به ماناسلو می روید و روی اتمام پروژه 8000 متری ها و جوانترین فاتح تمرکز نمی کنید؟

ای کاش می توانستم این کار را انجام دهم اما برای تحقق پروژه ام باید مقداری پول کسب کنم. به دلیل ویروس کووید 19 ما بیشتر درآمد خود را از دست داده ایم، بنابراین برای حمایت از خانواده ام در کاتماندو باید کار کنم. اجاره، تحصیلات فرزندانم و غذای آنها مهمتر از ثبت رکورد است.

برای اواخر پاییز امسال بعد از ماناسلو چه برنامه ای دارید؟

من قصد دارم بعد از ماناسلو یک صعود تجاری به کانچن جونگا داشته باشم و این کار را برای صرفه جویی در هزینه برنامه های چوآیو و برود پیک می کنم. دغدغه های مالی من را شب ها بیدار نگه می دارد.

در حال حاضر چینی ها به کوهنوردان خارجی اجازه ورود به این کشور را نمی دهند، چه برنامه ای برای صعود چوآیو دارید؟

مرز نپال، چین هنوز باز نشده است. حتی چند کوهنورد چینی که در بهار گذشته از کوه های نپال دیدن کردند، به دلیل افزایش بیماری کرونا در نپال برای بازگشت به خانه خود با مشکل مواجه شدند. من سعی می کنم از طریق وزارت گردشگری مجوز دیپلماتیک بگیرم. اگر این کار نکنند، ممکن است از طرف نپال تلاش کنم. اما هیچ مسیر رسمی وجود ندارد و من حداقل به دوازده دوست شرپا برای حمایت از من نیاز دارم و درباره صعود برودپیک، امیدوارم که این امر در بهار یا پاییز 2022 اتفاق بیفتد.

بعد از تکمیل پروژه 14 تایی ها، اگر به عنوان جوانترین صعود کننده رکورددار شوید، فکر می کنید چه تاثیری بر زندگی شما بگذارد؟

این امر پنجره های جدیدی از فرصت ها را باز می کند و شخصیت و حرفه من را از جایی که امروز هستند ارتقا می بخشد. این امر منجر به تبلیغات بیشتر می شود و امیدوارم به من اجازه ایجاد شرکت ( خودم) را بدهد.همچنین به بسیاری از شرپاهای دیگر مانند من که از گوشه های دور افتاده نپال آمده اند و به دنبال فرصت هایی در کاتماندو هستند، کمک خواهد کرد. من روی رشد و توسعه باربرها و کوهنوردان شرپا کار می کنم و در عین ایجاد اشتغال، یک تیم نخبه از ماجراجویان ایجاد می کنم. در نپال، من الگویی برای نسل جوان خواهم بود و صحبت های انگیزشی و کارهای اجتماعی را نیز دنبال خواهم کرد.

اگر مسئله پول نبود، آیا هنوز در کوه های بلند کار می کردید؟

من باید حقیقت را بگویم: قطعاً نه! من این کار سخت را عمدتا برای امرار معاش انجام می دهم. این نیز درست است که پس از صعود به همه این کوه ها بخشی از من عاشق آنها شده است و من نمی توانم فقط از آنجا دور شوم. زندگی من ادامه خواهد داشت، اما کوهها همیشه بخشی از آن خواهند بود.ما نمی توانم بگوییم که این کوه ها برای نسل فرزندان من چقدر مهم خواهند بود. امیدوارم آنها این شانس را داشته باشند که از مشاغل معنادار دیگر اما کمتر سخت برخوردار شوند. لزوماً هدف من این نیست که فرزندانم راه پدر را دنبال کنند.

آیا کوهی وجود دارد که از صعود آن لذت شخصی زیادی ببرید؟

نانگا پاربات. این کوه به کوه قاتل مشهور است. اما چشم اندازها عالی است و تاریخ صعود آن بسیار خاطره انگیز است. از دست دادن شرپاها در نانگا پاربات هنگام صعود به همراه آلمانها (در سال 1934) باعث می شود که من شرپا باشم. آنها با کارفرمایان خود فوت کردند و از مشکلات فرار نکردند و از بالای نانگا پاربات می توانید روستاهای زیبا، سرسبزی، جاده ها، معابد و دره ها را تا انتها مشاهده کنید. من همیشه این را در تضاد کامل با قله اورست می دانم، جایی که تنها چیزی که می توانید ببینید لایه ها و لایه های کوه است.

گلژی شرپا بعد از صعود کی دو و در بیس کمپ

زمستان کی دو

روزی که با 9 نپالی دیگر در قله کی دو بودید را چگونه به خاطر می آورید؟ چه احساسی داشتید؟

من اولین بار در فصل2019 -2018 با الکس تکسیکون به کی دو زمستانی رفتم. ما به نزدیک کمپ 3 رسیدیم ، بنابراین من قبلاً ایده ای در مورد کی دو در زمستان داشتم. در سال 2021، ما در آخرین لحظه تصمیم گرفتیم به آن جا برویم زیرا متوجه شدیم که رسیدن به آن در زمستان یک مسابقه بین کوهنوردان خواهد بود. ما کاملاً از توانایی خود برای حمله جمعی تحت سرپرستی نیرمال پورجا مطمئن بودیم. ما با تیم مینگما و همچنین با گروه هفت نفره سونا شرپا متحد شدیم. این باعث شد ما 10 نفر باشیم، که به ما اطمینان بیشتری می داد که می توانیم این مشکل بزرگ را در کوهنوردی را حل کنیم.

اما عبور از باتل نک کار آسانی نبود. یخ آبی بسیار ضخیم و قوی بود. حدود 100 تا 120 متر از آن آنقدر سخت بود که تیغه های کرامپون من به سختی می توانستند نیم اینچ عمق پیدا کنند. خسته بودم و هوا خیلی سرد بود.در روز قله ما 10 تا 12 دقیقه روی قله ماندیم و بیشتر از آن بدلیل خطر سرمازدگی درست نبود. تیم ما با هم به قله رسید و سرود نپال را خواندیم و من اشک ریختم. من با سونا به پایین برگشتم نیرمال نگران من در فرود بود و من تا آن جا که توانستم به او اطمینان دادم.

کارگروهی بهترین قسمت موفقیت ما بود. اگرچه ما همیشه به عنوان باربر و شرپای غربی ها صعود می کنیم اما این بار ما به عنوان کوهنورد و به تنهایی صعود کردیم و این رکورد برای نپال است و همیشه باعث افتخار خواهد بود.روزی که به کاتماندو بازگشتیم، به یک مراسم رسمی در محل اقامت نخست وزیرمان رفتیم. استقبال و محبت مردم نپال همیشه این روز را به یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگی من تبدیل خواهد کرد.در پاکستان ما نیز با سردار ارتش آنها و رئیس جمهور آنها دکتر عارف علوی در محل اقامت وی ​​ملاقات کردیم. این قسمت زیبایی از داستان کی دو بود که فراموش نمی کنم.

صعود زمستان کی دو با مینگما شرپا( سمت چپ، گلجی)

پیروزی و تراژدی

متأسفانه از دست دادن غم انگیز علی سدپارا، جان اسنوری و خوان پابلو مور به زودی موفقیت شگفت انگیز تیم شما را تحت الشعاع قرار داد. نظری دارید؟

هنگام پایین آمدن از قله من برداشتهای دست اول خود را از صعود به علی سدپارا دادم. من گفتم تیمش افراد کمتری دارد و حمله تیم کی دو برای تیم علی بسیار دشوار است. اما او ممکن است با خودش فکر کرده باشد، چرا وقتی شما شرپاهای کوچک می توانید این کار را انجام دهید، من نمی توانم این کار را انجام دهم؟ این منجر به تجربه تلخ از دست دادن او شد. من همیشه به خاطر خواهم داشت که سعی کرده بودم او را متوقف کند اما موفق نشدم.

آن زمان برای ما بسیار سخت بود، همزمان با جشن گرفتن ما در کاتماندو، پاکستان قهرمان خود را از دست می داد و در درد و اندوه بود. نمی دانستیم بخندیم یا گریه کنیم. همچنین شایعاتی وجود داشت مبنی بر اینکه نپالی ها طناب های ثابت را بریده اند که این فقط اشتباه بود. ما هیچ فرصتی برای فکر کردن به غیر از بازگشت سالم به بیس کمپ نداشتیم. ما مردمی بودایی هستیم و کارمای ما اجازه انجام چنین کارهایی را به ما نمی دهد. این یک دست کم گرفتن از اخلاق شرپا بود. ما از نسل غربی ها حمایت کرده ایم و وفاداری و صداقت خود را ثابت کرده ایم.

دوران سخت

در این روزهای سخت برای گردشگری کوهستانی به دلیل کووید، چگونه هستید؟

ما از پس اندازهای ناچیزی که از زمستان کی دو و دیگر اعزام ها به دست آمد، زندگی اولیه ای داریم. کووید خانواده من را سخت تحت تأثیر قرار داده است، اما این را باید به چه کسی بگویم؟ دولت نپال؟ سازمان های گردشگری؟در پایان روز، شما خودتان از کوه بالا می روید، بنابراین من نیز مجبورم این کار را به تنهایی مدیریت کنم. دولت نپال کار سختی را که ما برای کشورمان انجام می دهیم درک نمی کند. در این دوران سخت هیچ حمایتی برای هیچ کارگر گردشگری وجود ندارد.این باعث خوشحالی کوهنوردان نمی شود. متأسفانه برخی نپال را برای همیشه به مقصد کشورهای توسعه یافته ترک می کنند. اگر اندکی پس انداز نداشتم، می توانم تصور کنم که از نظر مالی چقدر برایم سخت خواهد بود.

نظر خانواده شما درباره این حرفه چیست؟

همسرم نمی خواهد من به کوه بروم، او می گوید باید فرصت های دیگری پیدا کنم. او می داند که کوهنوردی یک بازی آسان نیست و کار چقدر سخت است. او این را از تصاویر من یا اخبار مربوط به مرگ شرپاها می بیند. اغلب اتفاق می افتد. همسرهرشرپا می داند که از دست دادن شخصی چقدر بر کل خانواده تأثیر می گذارد. اگر به تاریخ نگاه کنید حتی آنگ لامبو، همسر تنزینگ نورگی می خواست او را از پیوستن به اکتشافات انگلیسی 1953 باز دارد. آنها در خانه خود در دارجیلینگ با هم مشاجره کردند. اما در نهایت آنگ لامبو چاره ای نداشت جز اینکه او را ترک کند. من حدس می زنم هیچ همسر شرپایی خوشحال نیست که عزیز خود را به کوه بفرستد. وقتی به کوهنوردی می روم، همسرم در خانه ما نمازهای خاصی می خواند و شمع نماز را برای ایمنی من روشن می کند. گاهی او یک ماهی اسیر می خرد و به خاطر من در رودخانه آزاد می کند یا کبوترانی را در معابد رها می کند.

دیدار با نیرمال پورجا

چطور با نیرمال آشنا شدید؟

در بهار 2019 در آناپورنا، من بخشی از تیم Seven Summit Treks بودم و اولین بار با نیرمال پورجا ملاقات کردم. من در پروژه نیرمال پورجا به عنوان هم تیمی احتمالی در نظر گرفته می شدم و مستقیماً از آناپورنا به دائولاگیری رفتم. دائولاگیری کوهی بود که من همیشه می خواستم از آن بالا بروم . بنابراین از پورجا پرسیدم که آیا می توانم به تیم او بپیوندم. او گفت بله. این آغاز مسابقه واقعی من با هشت هزارمتری ها بود. پس از آن به ماکالو و بعد از ماکالو به پاکستان رفتیم. من چندین سال امرار معاش خانواده ام را از طریق شرکت او به دست آورده ام.

فروپاشی خمبو و زلزله

در 18 آوریل 2018 من نیم ساعت فاصله داشتم که آن بهمن 16 شرپا را در خومبو کشت. آن سال من به عنوان دکتر آبشار یخی کار می کردم. بعد از حادثه من روی نجات و مدیریت کشته شدگان کار کردم. در 25 آوریل 2015 در اورست زلزله بزرگی رخ داد. با مخفی شدن در میز ناهارخوری بیس کمپ خود را از بهمنی که از پوموری وارد بیس کمپ شد نجات دادم. در آن حادثه هم 22 نفر جان باختند. بهمن به من ضربه خفیفی زد اما من خوش شانس بودم چرا که ده ها جنازه کنار من بود.یک بار هم در دائولاگیری زمانی که یک شبه از قله به بیس کمپ فرود آمدیم خوش شانس بودم. من به یک طناب قدیمی متصل شدم تشخیص طناب ها در تاریکی مطلق شب کار دشواری است. طناب پاره شد من باز هم زنده ماندم. تا به امروز خدا به خوبی از من مراقبت کرده اما شما نمی توانید به کوه ها اعتماد کنید.

درباره نویسنده

نبراج قیمیر اهل کاتماندو، نپال است. او یک کارآفرین و روزنامه نگار مستقل است که متخصص سفر میباشد. او دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در علوم انسانی و علوم اجتماعی است و صاحب یک آژانس پیاده روی و مهمانسرا در نپال است.

pirhayati

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین مقالات

مقالات پیشین

سبد خرید
ارسال فوری تهران در نوروز
فروشگاه
وبلاگ
حساب من
0 مقايسه
0 مورد سبد خرید