رینهولد مسنر یا رینهولد آندریاس مسنر، متولد ۱۹۴۴. کوهنورد ایتالیایی، آلمانی زبان. نویسنده، کاشف، کوهنورد. وی اولین صعود انفرادی به قله اورست را انجام داد. همچنین اولین صعود به اورست بدون اکسیژن کمکی به همراه پیتر هبلر از شاهکارهای اوست. مسنر اولین کوهنوردی در تاریخ است که توانست ۱۴ قله هشت هزار متری اصلی جهان را صعود نماید. وی همچنین اولین کسی بود که قطب جنوب و گرین لند را بدون ماشین برفی یا سگ های سورتمه طی کرد. او از صحرای گبی به تنهایی رد شد. مسنر بیش از ۸۰ کتاب به رشته تحریر درآورده است. وی در سال ۲۰۱۸ به همراه کریستوف ویلیچکی جایزه شاهزاده اوستریاس را دریافت کرد.
فهرست مطالب
Toggleزندگی رینهولد مسنر
مسنر در ویلنوب تیرول جنوبی کودکی خود را گذراند. مادر وی ماریا ، فرزند یک مغازه دار بود. پدرش در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان سرباز آلمانی در برابر شوروی جنگیده بود. وی دارای هشت خواهر و بردار بود. رینهولد مسنر اولین سالهای صعود را در آلپ و دولومیتها گذراند. او اولین قله اش را در سن ۵ سالگی صعود کرد. در سیزده سالگی به همراه برادرش گونتر صعود را شروع کرد. در سنین ۲۰ سالگی آنها از بهترین کوهنوردان آلپ بودند.
در سالهای ۱۹۶۰ وی تحت تاثیر هرمان بول، یکی از حامیان و پیشروان سبک آلپی در هیمالیا قرار گرفت. این روش به دنبال صعود در کوهها در تیمهای کوچک و با تجهیزات کمینه بود.
مسیر کوهنوردی مسنر
اولین صعود بزرگ وی در سال ۱۹۷۰ و در جبهه عظیم روپال نانگاپاربات انجام شد. صعودی که به یک تراژدی تلخ انجامید. آنها به قله دست یافتند، اما در بازگشت از جبهه دیامیر برادرش گونتر جان خود را از دست داد. در سال ۲۰۱۰ فیلمی با عنوان نانگاپاربات درباره این صعود ساخته شد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- دوش صحرایی و کمپینگ 20 لیتری CAMP SHOWER ۲۷۹.۰۰۰ تومان
در سالهای ۱۹۷۰ مسنر و هبلر توانستند صعودهای سرعتی در دیواره آیگر – ۱۰ ساعت – و لس درویتز – ۸ ساعت انجام دهند. اولین صعود وی به گاشربروم یک در سه روزاز مسیری جدید انجام شد.
در سالهای ۱۹۷۸ مسنر و هبلر توانستند به قله اورست بدون اکسیژن کمکی برای اولین بار صعود کنند. این اولین باری بود که یک انسان توانسته بود در آن ارتفاع بدون اکسیژن کمکی صعود نماید. او این صعود را بدون هبلر و به تنهایی هم تکرار کرد. این صعود اولین صعود انفرادی اورست بود.
در سال ۱۹۷۸ مسنر به صورت انفرادی رخ دیامیر در نانگاپاربات را صعود کرد. در سال ۱۹۸۶ ، وی تبدیل به اولین انسانی شد که چهارده قله اصلی بالاتر از هشت هزار متری را صعود کرده بود.
رینهولد مسنر از قطب جنوب با اسکی به همراه آرود فوچز گذشته است. در سالهای بین ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ به عنوان یک عضو پارلمان اروپا از طرف حزب سبز ایتالیا انتخاب شد. او همچنین در بین پایه گذاران Mountain Wilderness می باشد. وظیفه این سازمان مردم نهاد حمایت از کوههای جهان است. در سال ۲۰۰۴ وی مسافت ۲۰۰۰ کیلومتری صحرای گبی را به تنهایی طی کرد. در ۲۰۰۶ موزه مسنر را ایجاد کرد. مسنر دوبار ازدواج کرد و در مجموع دارای چهار فرزند می باشد.
صعودها در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰
در این سالها وی بیش از ۵۰۰ صعود در آلپ را سرپرستی کرد. مسیر های زیادی در این کوهها گشود. همچنین صعودهای زمستانی زیادی انجام داد. در سال ۱۹۶۸ به همراه هبلر اولین صعود به رخ غربی یروپوجا در آند را به انجام رساند. مسنر در این سالها به عنوان بهترین کوهنورد آلپ شناخته شده بود.
صعودهای مسنر در هشت هزار متری ها
در ادامه به بررسی دقیق تر تلاش ها و صعودهای مسنر در قلل 8000 متری می پردازیم:
باشگاه ورزشی موج
نانگاپاربات
مسنر در مجموع پنج بار به نانگاپاربات، یکی از خطرناکترین کوههای جهان، اعزام شد. او در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۸ به قله رسید (صعود انفرادی در ۱۹۷۸)؛ اما در سالهای ۱۹۷۱، ۱۹۷۳ و ۱۹۷۷ موفق به فتح قله نشد. هدف اصلی او در سال ۱۹۷۱ یافتن بقایای برادرش بود.
رخ روپال ۱۹۷۰
در ماههای مه و ژوئن ۱۹۷۰، مسنر در گروه اعزامی به رهبری کارل هرلیخ کوفر برای صعود از رخ جنوبی نانگاپاربات که تا آن زمان صعود نشده بود، شرکت کرد. این رخ، بلندترین دیواره صخرهای یخی جهان است. برادر مسنر، گونتر، نیز عضو این تیم بود.
صبح روز ۲۷ ژوئن، مسنر با پیش بینی وخامت سریع هوا به تنهایی از آخرین کمپ ارتفاع بالا حرکت کرد. اما به طور غیرمنتظرهای برادرش به دنبال او رفت و پیش از قله به او رسید. تا اواخر بعد از ظهر، هر دو به قله کوه رسیدند و به دلیل تاریکی مجبور شدند بدون چادر، کیسه خواب و اجاق گاز، یک سرپناه اضطراری برپا کنند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
ست 4 تایی لیوان استیل با کاور چرمی
نمره 3.50 از 5۲۷۹.۰۰۰ تومان
رویدادهای بعدی موضوع سالها دعوی حقوقی و اختلاف بین اعضای سابق گروه اعزامی بوده است و هنوز به طور نهایی حل نشدهاند. آنچه اکنون مشخص است این است که راینولد و گونتر مسنر از رخ دیامیر فرود آمدند و بدین ترتیب اولین تراورس نانگاپاربات و دومین تراورس یک هشتهزارمتری پس از اورست در سال ۱۹۶۳ را انجام دادند. راینولد با یخزدگی شدید شش روز بعد به دره رسید، اما زنده ماند. برادر او، گونتر، در رخ دیامیر جان باخت – طبق گفتههای مسنر در همان فرود ، که طی آن آنها بیشتر و بیشتر از هم جدا شدند. در نتیجه، زمان، مکان و علت دقیق مرگ ناشناخته است. مسنر گفت که برادرش توسط بهمن گرفتار شده است.
در ژوئن ۲۰۰۵، پس از یک موج گرما غیرعادی در کوه، جسد برادرش در رخ دیامیر پیدا شد که به نظر میرسد گفتههای مسنر در مورد چگونگی مرگ گونتر را تأیید میکند.
این حادثه با اقتباس از خاطرات راینولد مسنر و بدون مشارکت سایر اعضای سابق گروه اعزامی، توسط جوزف فیلسمایر به فیلمی به نام «نانگاپاربات» (۲۰۱۰) تبدیل شد. این فیلم که در ژانویه ۲۰۱۰ در سینماها اکران شد، توسط سایر اعضای تیم به دلیل روایت فقط یک طرف داستان مورد انتقاد قرار گرفت.
به دلیل یخزدگی شدید، به ویژه در پاهایش – که هفت انگشت پایش قطع شد – مسنر پس از سفر ۱۹۷۰ دیگر به خوبی نمیتوانست روی صخرهها صعود کند. بنابراین او توجه خود را به کوههای مرتفعتر معطوف کرد، جایی که یخ بسیار بیشتر بود.
در ۹ آگوست ۱۹۷۸، مسنر پس از سه تلاش ناموفق، دوباره از طریق رخ دیامیر به قله نانگاپاربات رسید.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- گتر کوهنوردی brownbear سری G2001 ۷۵۰.۰۰۰ تومان
ماناسلو ۱۹۷۲
مسنر در سال ۱۹۷۲ موفق شد از رخ جنوبی ناشناخته ماناسلو که حتی تصویری از آن وجود نداشت، صعود کند. او به همراه فرنک یاگر از آخرین کمپ ارتفاع بالا صعود کرد، اما یاگر پیش از رسیدن به قله بازگشت. اندکی پس از رسیدن مسنر به قله، هوا تغییر کرد و مه غلیظ و برف شدیدی شروع به باریدن کرد.
مسنر در ابتدا در مسیر پایین آمدن گم شد، اما بعداً با حرکت به سمت طوفان، راه خود را به کمپ پیدا کرد، جایی که هورست فانکهوزر و آندی شلیک منتظر او و یاگر بودند. یاگر هرگز بازنگشت، اگرچه فریادهای او از کمپ شنیده می شد. جهتیابی برای او بسیار دشوار شده بود. فانکهوزر و شلیک همان شب برای جستجوی او حرکت کردند، اما مسیر خود را گم کردند و در ابتدا در یک غار برفی پناه گرفتند. خود مسنر دیگر در وضعیتی نبود که به جستجو کمک کند.
روز بعد، فقط هورست فانکهوزر بازگشت. آندی شلیک شبانه از غار برفی خارج شده و ناپدید شده بود. بدین ترتیب، این گروه اعزامی غم از دست دادن دو کوهنورد را به عهده گرفت. مسنر بعداً مورد انتقاد قرار گرفت که به یاگر اجازه داده بود به تنهایی از کوه پایین بیاید.
گاشربروم ۱ ۱۹۷۵
مسنر به همراه پتر هابلر، در تاریخ ۱۰ آگوست ۱۹۷۵ برای دومین بار به قله گاشربروم ۱ صعود کرد و اولین مردی شد که بیش از دو قله هشت هزار متری را صعود کرد. این اولین باری بود که یک گروه کوهنوردی موفق شد با سبک آلپی، یک قله هشت هزار متری را فتح کند. تا آن زمان، همه چهارده قله هشت هزار متری با سبک «هیمالیایی» صعود شده بود، هرچند هرمان بول قبلاً از «سبک آلپی غربی» (مشابه سبک کپسولی، با گروه کوچکتر و تکیه بر طنابهای ثابت کم) حمایت کرده بود و در اولین صعود برودپیک هم به نوعی تست شده بود.
مسنر در سال ۱۹۸۴ دوباره به قله رسید، این بار به همراه هانس کامرلندر. این صعود به عنوان بخشی از یک صعود دوقلو انجام شد که برای اولین بار، دو قله هشت هزار متری (گاشربروم ۱ و ۲) بدون بازگشت به کمپ اصلی صعود شدند. باز هم این کار به سبک آلپی انجام شد، یعنی بدون پیشقرار دادن ذخایر. فیلمساز ورنر هرتزوگ، کوهنوردان را در طول مسیر ۱۵۰ کیلومتری رسیدن به کمپ اصلی همراهی کرد و مصاحبههای گستردهای با آنها در مورد اینکه چرا صعود میکنند، انجام داد؛ اما آنها پاسخی نداشتند. مسنر در مقابل دوربین، زمانی که به یاد آورد که مجبور شد مرگ برادرش را به مادرش اطلاع دهد، احساساتی شد.
این دو کوهنورد یک هفته طول کشید تا به هر دو قله صعود کنند و به کمپ بازگردند، سپس هرتزوگ دوباره با آنها مصاحبه کرد. مستند او، «درخشش تاریک کوهستانها»، با برخی از فیلمهایی که دو کوهنورد در طول سفر با دوربینهای قابل حمل گرفتند، سال بعد منتشر شد.
اورست
در ۸ مه ۱۹۷۸، مسنر و هابلر به قله اورست صعود کردند و اولین کسانی شدند که بدون استفاده از اکسیژن کمکی به قله رسیدند. قبل از این صعود، حتی این موضوع که آیا چنین چیزی اصلاً امکانپذیر است، محل بحث بود. مسنر و هابلر اعضای یک گروه اعزامی به رهبری ولفگانگ نیرز بودند که از طریق یال جنوب شرقی به قله صعود کردند. همچنین در این گروه اعزامی راینهارد کارل حضور داشت، اولین آلمانی که به قله رسید، هرچند با کمک اکسیژن کمکی.
دو سال بعد، در ۲۰ آگوست ۱۹۸۰، مسنر دوباره بدون اکسیژن کمکی بر فراز بلندترین کوه جهان ایستاد. او برای این صعود انفرادی یال شمال شرقی به قله را انتخاب کرد، جایی که از بالای گردنه شمالی در رخ شمالی به سمت دهلیز نورتون عبور کرد و اولین کسی شد که از این تنگه شیب دار به قله صعود کرد. مسنر به طور ناگهانی در حین صعود تصمیم گرفت از این مسیر برای دور زدن یال شمال شرقی خطرناک استفاده کند. او قبل از این صعود انفرادی، هیچ کمپی روی کوه برپا نکرده بود.
K2
مسنر برای سال ۱۹۷۹ برنامهریزی کرده بود که از طریق یک مسیر مستقیم جدید در رخ جنوبی که او آن را «خط جادویی» مینامید، به قله کی2 صعود کند. این گروه اعزامی کوچک به رهبری مسنر از شش کوهنورد تشکیل شده بود: ایتالیاییها، الساندرو گوگنا، فریدل موچلشنر و رناتو کازاروتو؛ اتریشی، رابرت شوئر؛ و آلمانیها، مایکل داچر، روزنامهنگار، یوخن هولتسگن و دکتر اورسولا گرنتر که در حین صعود دچار مصدومیت شد و مسنر و موچلشنر او را به اسکوله حمل کردند.
به دلیل خطر بهمن در مسیر اصلی و اتلاف وقت در صعود، آنها تصمیم گرفتند از طریق یال آبروزی (Abruzzi Spur) صعود کنند. این مسیر مجهز به طنابهای ثابت و کمپهای ارتفاع بالا بود، اما از هیچ وسیله حمل و نقل (Hochträger) یا اکسیژن سیلندر استفاده نشد. در ۱۲ جولای، مسنر و داچر به قله رسیدند؛ سپس هوا خراب شد و تلاشهای سایر اعضای گروه ناموفق بود.
کانگچنجونگا
در سال ۱۹۸۲، مسنر میخواست اولین کوهنوردی شود که در یک سال سه قله هشتهزارمتری را صعود میکند. او قصد داشت به ترتیب کانگچنجونگا، گاشربروم ۲ و برودپیک را صعود کند.
مسنر مسیر جدیدی را روی رخ شمالی انتخاب کرد. به دلیل حجم زیاد برف، پیشرفت مسنر و موچلشنر بسیار کند بود. علاوه بر این، سختی مسیر این دو کوهنورد را مجبور کرد از طناب ثابت استفاده کنند. سرانجام در ۶ مه، مسنر و موچلشنر بر فراز قله ایستادند. در آنجا، موچلشنر دچار یخزدگی دستها شد و بعداً پاهایش نیز دچار یخزدگی شدند. در حالی که آنها در حال برپایی کمپ موقت (بـیواک) در هنگام فرود بودند، چادر از موچلشنر و مسنر جدا شد و مسنر نیز بیمار شد. او از آبسه کبدی آمیبی رنج میبرد که باعث ضعف شدید مسنر شده بود. او تنها با کمک موچلشنر توانست به کمپ اصلی بازگردد.
گاشربروم ۲
بعد از صعود به کانگچنچونگا، موچلشنر به دلیل نیاز به درمان یخزدگی به اروپا بازگشت و مسنر نیز به استراحت نیاز داشت. بنابراین صعود به سه قله در یک سال طبق برنامه امکانپذیر نشد. آمیب کبدی مسنر درمان شد و سپس به گاشربروم ۲ سفر کرد، اما نتوانست طبق برنامه از مسیرهای جدید استفاده کند. در هر صورت، همنوردان او، شیرخان و نازیر صابر، به اندازه کافی قوی نبودند. با این وجود، هر سه نفر در ۲۴ جولای در طوفان به قله رسیدند. مسنر در حین صعود، جسد یک کوهنورد اتریشی مفقود شده را پیدا کرد که دو سال بعد در تراورس گاشربروم ۱ و ۲ او را دفن کرد.
برودپیک
در سال ۱۹۸۲، مسنر موفق به صعود به برودپیک، سومین هشتهزارمتری خود، شد. در آن زمان، او تنها فردی بود که مجوز صعود به این کوه را داشت. او با یرزی کوکوچکا و ویتک کورتیکا روبرو شد که مجوز صعود به کِی۲ را داشتند، اما از نزدیکی جغرافیایی برای صعود غیرقانونی به برودپیک استفاده کردند. مسنر در شرحهای اولیه صعود، به این برخورد اشارهای نکرد، اما چند سال بعد به آن اشاره کرد. در دوم آگوست، مسنر در قله دوباره با نازیر صابر و خان همراه شد. این سه کوهنورد بلافاصله پس از صعود به گاشربروم ۲، اردوگاه را برچیدند و به سمت برودپیک حرکت کردند. این صعود با تغییراتی نسبت به مسیر عادی در ابتدای مسیر انجام شد.
چوآیو (زمستان ۱۹۸۲-۱۹۸۳)
در زمستان ۱۹۸۲-۱۹۸۳، مسنر تلاش کرد اولین صعود زمستانی به چوآیو را انجام دهد. او به ارتفاع تقریباً ۷۵۰۰ متری رسید، اما تودههای عظیم برف او را مجبور به بازگشت کرد. این اولین سفر اکتشافی او به همراه هانس کامرلاندر بود. چند ماه بعد، در ۵ مه، او به همراه کامرلندر و مایکل داچر از طریق مسیری نسبتاً جدید به قله رسید.
آناپورنا (۱۹۸۵)
مسنر در سال ۱۹۸۵ قله آناپورنا را فتح کرد. او با استفاده از مسیر جدیدی در رخ شمال غربی، در ۲۴ آوریل به همراه کامرلندر به قله رسید. همچنین در این گروه اعزامی راینهارد پاچشایدر، راینهارد شیستل و سوامی پرم دارشانو حضور داشتند که به قله نرسیدند. در حین صعود مسنر و کامرلاندر، هوا بد بود و به دلیل بارش شدید برف، در هنگام فرود، اعضای دیگر گروه مجبور شدند به آنها کمک کنند.
دائولاگیری (۱۹۸۵)
رسیدن به قله در سال ۱۹۷۷ در وجه جنوبی دائولاگیری برای مسنر ناموفق بود.
مسنر قبلاً در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۴ تلاش ناموفق برای صعود به دائولاگیری داشت. او در نهایت در سال ۱۹۸۵ موفق به فتح قله شد. او به همراه کامرلاندر از مسیر عادی در امتداد یال شمال شرقی صعود کرد. آنها فقط پس از سه روز صعود، در یک طوفان شدید در ۱۵ مه بر قله ایستادند.
ماکالو
مسنر چهار بار تلاش کرد تا از ماکالو صعود کند. او در سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۸۱ در وجه جنوبی یال جنوب شرقی با شکست مواجه شد. در زمستان ۱۹۸۵-۱۹۸۶ او اولین صعود زمستانی ماکالو را از طریق مسیر عادی امتحان کرد. این تلاش نیز موفقیت آمیز نبود. تا فوریه ۲۰۰۹ صعود زمستانی ماکالو توسط دنیس اوروبکو و سیمونه مورو با موفقیت انجام نشد.
در سال ۱۹۸۶، مسنر به همراه کامرلاندر و موچلشنر بازگشت و با استفاده از مسیر عادی موفق به رسیدن به قله شد. اگرچه آنها در طی این سفر دو بار مجبور به بازگشت شدند، اما در سومین تلاش در ۲۶ سپتامبر به قله رسیدند. در این سفر، مسنر شاهد مرگ مارسل رودی بود که ماکالو برای او نهمین قله هشت هزار متری به حساب میآمد. رودی در حال بازگشت از قله بود و مسنر و سایر کوهنوردان او را در حال فرود دیدند.
او هرچند به کندی حرکت میکرد، اما به نظر ایمن میرسید. چای برای پذیرایی او قبلاً دم شده بود که رودی پشت یک یال برفی ناپدید شد و دیگر ظاهر نشد. او کمی بعد مرده پیدا شد.
لوتسه
مسنر در این صعود از آخرین مسیر عادی خود بالا رفت. مسنر و کامرلاندر در منطقه قله با باد شدیدی مواجه شدند. برای رسیدن به قله در آن سال و قبل از شروع زمستان، آنها یک پرواز مستقیم با هلیکوپتر از کمپ اصلی ماکالو به کمپ اصلی لوتسه انجام دادند.
بدین ترتیب مسنر اولین نفری شد که به تمام قلههای هشتهزارمتری صعود کرد. از زمان این صعود، مسنر دیگر به هیچ قله هشتهزارمتری دیگری صعود نکرده است. در سال ۱۹۸۹، مسنر رهبری یک گروه اروپایی را به سمت رخ جنوبی کوه بر عهده گرفت. هدف این بود که مسیری را در این رخ که تا به حال صعود نشده بود، باز کنند. خود مسنر دیگر تمایلی به صعود نداشت. این سفر ناموفق بود.
هفت قله
در سال ۱۹۸۵ ریچارد باس برای اولین بار چالش کوهنوردی «هفت قله» را مطرح و به آن دست یافت و به بلندترین قلههای هر هفت قاره صعود کرد. مسنر لیست دیگری (لیست مسنر یا کارستنز) را پیشنهاد کرد که در آن قله کوه کوسیوشکو با پونچاک جايا (یا اهرام کارستنز) در اندونزی (۴۸۸۴ متر یا ۱۶۰۲۴ فوت) جایگزین میشد.
از دیدگاه کوهنوردی، لیست مسنر چالشبرانگیزتر است. صعود به اهرام کارستنز ماهیت یک سفر اکتشافی را دارد، در حالی که صعود به کوه کوسیوشکو یک پیادهروی آسان است. در ماه مه ۱۹۸۶ پت مورو اولین نفری شد که لیست مسنر را تکمیل کرد و سپس خود مسنر نیز در دسامبر ۱۹۸۶ با صعود به کوه وینسون به عنوان دومین نفر به این لیست دست یافت.
وی اولین انسانی است که توانست ۱۴ هشت هزار متری را صعود نماید. وی همه قلل را بدون اکسیژن کمکی صعود کرد.
سال | قله | توضیحات |
---|---|---|
۱۹۷۰ | نانگاپاربات | اولین صعود رخ روپال و اولین تراورس کوه از طریق جبهه دیامیر با همراه برادرش گونتر. |
۱۹۷۲ | ماناسلو | اولین صعود رخ جنوب غربی کوه. پیش از آن حتی یک عکس هم از این رخ وجود نداشته است. اولین صعود به ماناسلو بدون اکسیژن کمکی. |
۱۹۷۵ | گاشربروم ۱ | اولین صعود بدون اکسیژن کمکی به همراه پیتر هبلر. |
۱۹۷۸ | اورست | اولین صعود بدون اکسیژن کمکی به همراه پیتر هبلر. |
۱۹۷۸ | نانگاپاربات | اولین صعود انفرادی یک هشت هزار متری از بیس کمپ. ایجاد یک مسیر جدید در رخ دیامیر، بعد از آن هرگز تکرار نشد. |
۱۹۷۹ | کی۲ | صعود به سبک کپسوله. به همراه میشل داخر. |
۱۹۸۰ | اورست | اولین صعود انفرادی کوه و بدون اکسیژن کمکی. از بیس کمپ به قله. در طی فصل مونسن . مسیر جدید در رخ شمالی اورست. |
۱۹۸۱ | شیشاپانگما | صعود به همراه فریدل موچلخنر |
۱۹۸۲ | کانگچنجونگا | مسیر جدید در رخ شمالی کوه، مسنر به همراه فریدل موچلخنر. سبک کپسوله. |
۱۹۸۲ | گاشربروم ۲ | به همراه صبیر نظیر و شیرخان. |
۱۹۸۲ | برودپیک | – |
۱۹۸۳ | چوآیو | صعود یک وریشن به همراه هانس کامرلندر و داخر. |
۱۹۸۴ | گاشربروم یک و دو | اولین تراورس دو هشت هزار متری بدون بازگشت به بیس کمپ. مسنر و کامرلندر |
۱۹۸۵ | آناپورنا | اولین صعود رخ شمال غربی کوه |
۱۹۸۵ | دائولاگیری | به همراه هانس کامرلندر |
۱۹۸۶ | ماکالو | به همراه موچلیخنر و کامرلندر. |
۱۹۸۶ | لوتسه | اولین انسان صعود کننده به همه هشت هزار متری ها |
برخی از سایر اکسپدیشن ها
- ۱۹۷۲ نوشاخ(۷۴۹۲ متر) افغانستان.
- ۱۹۷۳ مارمولادا، ستون غربی اولین صعود.
- ۱۹۷۴ دیواره جنوبی آکونکاگوآ. – اولین صعود سرعتی آیگر مسیر هکمیر به همراه هبلر در ده ساعت.
- ۱۹۷۶ دنالی(۶۱۹۳ متر) اولین صعود به رخ آفتاب نیمه شب.
- ۱۹۷۹ امداد و صعود در آمادابلام.
- ۱۹۸۱ چاملانگ(۷۳۱۷ متر).
- ۱۹۸۵ تراورس تبت و اکتشاف کایلاش.
- ۱۹۸۶ صعود به وینسون مسیف بلندترین قله قطب جنوب.
- مسنر همچنین از قطب جنوب ، گرین لند و صحرای گبی رد شد.
- وی در فهرست صعود کنندگان به هفت قله هفت قاره قرار دارد.
رکوردهای گینس
نام مسنر برای نه بار در کتاب رکوردهای گینس به ثبت رسیده است.
- اولین صعود به ماناسلو بدون اکسیژن کمکی.
- اولین صعود انفرادی به اورست.
- اولین صعود بدون اکسیژن کمکی به اورست و کی۲.
- اولین صعود به سه قله بلند جهان بدون اکسیژن کمکی.
- اولین صعودکننده به سه هشت هزار متری. هت تریک در قلل بلند.
- اولین صعود به چهارده هشت هزار متری
- اولین صعود به چهارده هشت هزار متری بدون اکسیژن کمکی.
- اولین صعود به اورست بدون اکسیژن کمکی.
- اولین صعود به گاشربروم یک بدون اکسیژن کمکی.
فعالیت سیاسی مسنر
در سال ۱۹۹۹ وی به عنوان عضو پارلمان اروپا در فدراسیون سبزها انتخاب گردید. تا سال ۲۰۰۴ به این فعالیت پرداخت تا بازنشسته شد. مسنر به طور رسمی عضو سبزهای تیرول جنوبی می باشد. در طول زندگی خود وی با تمام قوا حامی سیاست های محیط زیستی بوده است.
مصاحبه با رینهولد مسنر
مصاحبه با رینهولد مسنر توسط اش روتن از اکسپلورر وب انجام گرفت و در 16 نوامبر 2020 روی اینترنت منتشر شد. این مصاحبه توسط موج کوه به فارسی بازگردانده شده است:
همانطور که شماره را می گیرم ، نفس تندی می کشم. من مشتاق استفاده از این فرصت هستم. شک دوباره چنین فرصتی پیش بیاید. لحظه ای بعد ، من در حال گپ زدن با رینولد مسنر هستم – اولین نفری که از 14 قله بلند جهان صعود می کند ، و اولین نفری است که بدون اکسیژن در بالای اورست ایستاده است. عبور از قطب جنوب ، صحرای گوبی و پیاده روی در تبت را نیز فراموش نکنید. اما این چیزی نیست که او به من می گوید. او می گوید: “من فکر نمی کنم که من یک انسان خاص هستم و فکر نمی کنم من مناسب ترین فرد برای انجام ماجراهای بزرگ یا در ارتفاع باشم.”
من این تماس را با مسنر تنظیم کردم تا از فلسفه او در مورد ماجراجویی و صعود، و چگونگی آمادگی برای آنها مطلع شوم. این بخشی از یک پروژه بلند مدت است که در آن من با افرادی صحبت می کنم که در محیط های قطبی ، اقیانوس ، صحرا و کوهستان عالی عمل کرده اند.
آمادگی ذهنی مهمتر از آمادگی بدنی
همانطور که شروع می کنیم ، مسنر می گوید ، “من فکر می کنم رویکرد ذهنی مهمتر از رویکرد جسمی است ، به ویژه برای این ماجراهای اکتسریم.” بنابراین قبل از بحث کمی بیشتر روی موضوع آماده سازی ذهنی تمرکز میکنم.
“همه ما بیشتر و بیشتر با چالش هایمان در حال شناخته شدن هستیم ، بنابراین به تصاویر نگاه می کنیم ، تاریخ را مطالعه می کنیم ، به وضعیت موسمی می رویم ، شاید در آن دوره یک موسمی وجود دارد و ما آنجا هستیم. اگر پیش از این آماده نباشم هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد. واضح است که ، از نظر جسمی ، می توانید کوه ها را بدوید ، مانند من و پیتر هابلر ، ما در کوهستان های سربالایی و شیب دار برای تمرین دادن عضلات قلب و ریه ها و غیره می دویدیم. اما ، شناخت کارهایی که باید انجام میدادیم بسیار مهمتر بود. “
مانند بسیاری از کوهنوردان موفق ، واضح است که مسنر به جزییات و برنامه ریزی به صعودهای خود نزدیک شد ، اما او از این پیش می رود و به تاریخ مراجعه میکند تا سرنخ های گذشته را پیدا کند.
“تمام رویاهای من ، همه اعزامهایی که انجام دادم ، تمام صعودهایی که انجام دادم و همه موارد دیگر ، بر اساس هر آنچه که قبلا اتفاق افتاده بود ساخته شده بود. قبل از عبور از قطب جنوب ، من همه سفرهای شاکلتون ، همچنین آموندسن ، اسکات و غیره را مطالعه کردم ، بنابراین قبل از رفتن به آنجا امکان بسیار خوبی برای حضور در آنجا داشتم. “
غریزه فعال
درک نحوه “زندگی” اکسپدیشنهای گذشته به عنوان آماده سازی یک چیز است ، اما من تعجب کردم که چگونه مسنر موفق شد برنامه های خود را در محیط های فوق العاده و غیرقابل کنترل عملی کند. بسیاری از همرزمان او در ارتفاع زیاد در اوج زندگی درگذشتند. آیا او مهارتهای ذهنی خاصی پیدا کرده است؟
“من واقعاً خوش شانس بودم. من این را خیلی دیرتر فهمیدم که بین سال پنجم و پانزدهم زندگی ام بسیاری از صعودهای سطح آسان و متوسط را انجام داده بودم، بنابراین یک غریزه ظاهر شد ، یک غریزه با طبیعت و با محیط وحشی. من بهترین کوهنورد نبودم، اما حس قوی داشتم که به کجا باید بروم ، مسیر کجا بود ، وزن باد چقدر است ، سنگ های سست کجا و سنگ های خوب کجا هستند؟ همه این غرایز در وجود من و بدون یادگیری عینیت پیدا کرده بود. من این را ده ها سال بعد و پس از تعداد زیادی صعود و ماجراجویی متوجه شدم. “
این آگاهی بیشتر ، چه آموختنی و چه ذاتی ، به خوبی به خدمت مسنر در طول حرفه کوهنوردی اش درآمده بود.
“من فکر می کنم که این غریزه بود که نشانه ها را به من میداد تا بگویم:” اکنون زمان بازگشت ، ترک برنامه است. این خیلی خطرناک است ، خیلی دشوار است ، شاید چیزی به طور کامل و درست در صعود یا برنامه سازماندهی نشده باشد. ” تصمیم برای رفتن بیشتر یا بازگشت خیلی سریع در برنامه های من رخ داد ، بدون محاسبه ، فکر نکردن ، “این خوب پیش می رود ، این اشتباه است ،” بنابراین در پایان ، من جلوتر می روم ، یا باز میگشتم. این غریزی بود. “
شکست به عنوان قسمتی از سرنوشت
و البته ، با داشتن غریزه ای برای حفظ امنیت فرد ، بازگشت یا شکست اجتناب ناپذیر است ، چیزی که به نظر می رسد مسنر از آن گریزان نیست.
“حداقل در یک سوم برنامه هایم شکست خوردم. من بارها شکست خورده ام. مردم همیشه می گویند من این همه موفقیت داشته ام ، اما شکست های زیادی داشته ام. هنگامی که می خواستم از سیبری به کانادا بروم ، در قطب شمال شکست خوردم. من در قله های 8000 متری 13 بار ناکام ماندم. من بارها شکست خورده ام. من کوهنوردی با بیشترین شکست در زندگی هستم. “
در حالی که شکست برای هر ورزشکار نخبه یک قسمت اجتناب ناپذیر و دردناک از عملکرد است. اما جنبه ناراحت کننده دیگری که برای کوهنوردان وجود دارد رنج جسمی است؟ در طول 12 ماه گذشته ، من با کسانی که اولین صعودهای هیمالیا ، رکوردشکن های مسافرت های قطبی ، دوندگان فوق ماراتن و صحرانوردان پیشگام صحبت کرده ام. یک موضوع مشترک که همیشه به نظر می رسد رنج است. برای بعضی از افراد ، این بخشی از جذابیت برای ورزش آنها است و بخشی از یک هویت است. به نظر می رسد برای دیگران مانند مسنر ، رنج جسمی محصول جانبی تأسف آوری است که باید تحمل شود.
رنج به عنوان بخش گریز ناپذیر
“رنج پیشران من در ورزش نبود، اما درد بخشی از بازی است. به خصوص اگر به ارتفاع زیادی می روید. ریه ها آسیب می بینند ، سر درد می گیرد ، عضلات درد می کنند … من به دنبال آن نیستم اما فقط می دانم که این اتفاق می افتد. من تجربیات خود را در دولومیت ها و کوه های آلپ و بعد از آن در آند داشتم و هرچه بالاتر می رفتم ، بیشتر از درد آگاهی پیدا میکردم. تحمل آن دشوار است، اما اگر تحمل آن را نداشته باشم ، نمی توانم این کارها را انجام دهم. +
بنابراین ، یاد گرفتم که آرام آرام کنار بیایم و آن را بپذیرم. اما برای داشتن این دردها به مکان های بلند نرفتم. من مایل بودم به مکانهای بلند بروم و مجبور شدم این واقعیت را بپذیرم که دردناک است.
این fun نیست.
“اگر نسل جوان می گویند این همه سرگرم کننده یا fun است ، من باور نمی کنم. این فقط کلمه ای است که آنها استفاده می کنند زیرا همه امروز از این کلمه استفاده می کنند و همه چیز باید سرگرم کننده باشد. قرار دادن دست در یک شکاف و لاخ کردن آن برای صعود سرگرم کننده نیست. در 40 درجه زیر صفر در نزدیکی قله اورست بدون ماسک اکسیژن و داشتن این هوای سرد به طور مستقیم در ریه ها سرگرم کننده نیست. وجود برف تا زانو و ادامه دادن به صعود روی زانو و آرنج در شیب تند کوهستان سرگرم کننده نیست. “
من فکر کردم که آیا این رابطه با درد با گذشت زمان برای مسنر تغییر کرده است؟ آیا توانایی تحمل رنج او کاهش یافته است؟
“کوهنوردی سطح بالا یک بازی درد است و هرچه سنم بالاتر می رود ، کمتر و کمتر می توانم از این دردها پشتیبانی کنم. در سالهای جوانی قدرتم را برای سنگ نوردی از دست دادم. من همچنین چابکی خود را برای سنگنوردی از دست دادم ، زیرا انگشتان پا را از دست داده بودم. بنابراین سنگ نوردی و تمرینات ویژه آنرا نمی توانستم انجام دهم.
برای مدت طولانی ، من توانایی جسمی خوبی داشتم که فقط با کمی غذا به نتایج بزرگ دست پیدا کنم. من می توانستم سرما را تحمل کنم. همه چیز را تحمل می کردم … در قطب جنوب این کار راحت نیست ، بعد از یک روز کشیدن سورتمه ، خوردن غذای نیمه یخ زده و خزیدن درون چادر ، اما به هر حال … “
“هر بالارفتن سن ، آخرین چیزی که از دست میدادم توانایی تحمل درد بود. در سن 45 سالگی بیشتر از 20 سالگی میتوانستم رنج را تحمل کنم. اما اکنون ترجیح می دهم مثل یک مرد و نه حیوان به حمام بروم. “
چرا باید این کار را انجام داد؟
اگر کوهنوردی در ارتفاع بالا شامل مبارزه جسمی و خطر بالایی است ، چرا باید این کار را انجام داد؟ جرات کردم کلیشه ای ترین سوالات را بپرسم – چرا؟ خوشبختانه من بخشیده شدم. چرا که مسنر از فلسفه کوهنوردی خود رنج می برد.
“من در فعالیت خود، یک بیان فرهنگی یا یک مسئله فرهنگی می بینم و نه یک مسئله ورزشی. بنابراین ، یک تاریخچه و فلسفه ای در مورد مومری ، مالوری ، شیپتون … من در مورد چند ماجراجوی بریتانیایی صحبت می کنم ، آنها پایگاه من را برای ایجاد چالش هایم را فراهم می کنند. من تمام چیزهایم را بر اساس آنچه که قبلاً اتفاق افتاد، بر اساس فلسفه آنها بنا نهادم … سبک من در کوهستان پیروی از یک سنت خاص است ، و فکر می کنم که این سنت کوهنوردی چیز خاصی نیست.
هیچ قانونی وجود ندارد. هیچ درست و غلطی وجود ندارد. این فقط بر اساس فلسفه و تاریخ است. قسمتی از تاریخچه و فلسفه همان چیزی است که به ما جهت صحیحی برای انجام آلپینیسم سنتی داده است.”
“می دانید ، چیز دیگری در جریان است. زیرا 90 درصد سنگنوردان به یک سالن سنگنوردی می روند و ورزش می کنند. این هیچ ارتباطی با آلپینیسم ندارد. این یک ورزش عالی است ، آنها مسابقات را انجام می دهند ، این در بازی های المپیک خواهد بود. صعود روی گیره های مصنوعی”
توریسم یا کوهنوردی
“آنچه در اورست اتفاق می افتد توریسم خالص است. این کوه برای گردشگران آماده شده است و آنها هزینه های زیادی را برای استفاده از زیرساخت های ساخته شده توسط شرپاها برای رفتن به قله می پردازند. این نیز اشکالی ندارد ، گردشگری مشکلی ندارد ، ما مردم آلپ زندگی می کنیم زیرا گردشگری زیادی وجود دارد. اکنون شرپاها و خانواده های شرپا نیز می توانند از این نوع گردشگری امرار معاش کنند. “
بعلاوه ، قدردانی شدید وی از تاریخ کوهنوردی تعجب آور نیست. با توجه به اینکه وی مجموعه ای از شش موزه کوهستانی را در شمال ایتالیا ایجاد و تأمین مالی کرده است. این قدردانی چیزی است که عامل محرکه همه سفرهای مسنر میباشد. مسنر که دهه هفتم خود را پشت سر می گذارد، باید با زندگی در ماجراهای گذشته کنار بیاید.
“من كتابی در مورد فرانك وایلد ، كه دست راست شكلتون در سفر استقامتی دراماتیک در قطب جنوب بود ، خریداری كردم. آنچه من در این مورد فکر می کنم این است که برای من ، این کاملاً شبیه رفتن به این اعزام است. من در خانه نشسته ام اما در تصاویر ذهنی ام در قطب جنوب هستم. انگار با فرانك وایلد صحبت می كنم و او را می شناسم. من می توانم او را بشناسم ، زیرا برای من ، این تاریخچه ، داستان های قدیمی ، حداقل به اندازه تلاشهای خودم مهم هستند. “
پس از چند دقیقه مکالمه ، من چیزهای زیادی در مورد آمادگی مسنر ، توانایی ذهنی ، غریزه کوهستان ، توانایی تحمل رنج و احترام به پیشگامان اولیه و پیشکسوتان یاد گرفته بودم. اما این آخرین نکته بود که وی با بیشترین اشتیاق درباره آن صحبت کرد. روایت هایی که پیش از این ساخته شده اند ، همان چیزی است که این انسان را به سمت مناطق شدید سیاره ما سوق داده است تا ماجراجویی جدی و اکتشافی را انجام دهد – چیزی که مسنر بارها به آن منتقل کرده است.
ایستاده بر شانه غولها : احترام به تاریخ و پیشکوستان
لئو دیکینسون ، کارگردان مستند Everest Unmasked ، در مورد اولین صعود بدون اکسیژن به اورست ، یک بار گفت: “مسنر مشتاق ترین انسانی است که من تاکنون روی کره زمین دیده ام.” شاید ماهیت آنچه رینولد مسنر را به ارتفاعات و عرض های جغرافیایی نهایی سوق داده است حداقل تا حدی درک عمیق از بافت تاریخی ماجراجویی باشد.
“تمام فعالیت های من ، به ویژه کارهایی که با مسیرهای جدید و سبک های جدید در کوه های مرتفع انجام می دهم ، براساس تاریخ است. بنابراین ، من کل روایت را در خود دارم و از روایت آنچه در قرن ها قبل از زمان فعال من اتفاق افتاده است ، برنامه های جدید من ، جاه طلبی ها و چالش هایی است که سعی کردم آنها را برآورده کنم. “
منتقدان مسنر اغلب او را به غرور غیرضروری متهم میکنند، اما او یک فلسفه دارد که در یک جمله به خوبی میتوان آنرا تشریح کرد: ایستاده بر شانه غولها
ایستاده بر شانه غولها جمله مشهور از اینشتین است. غولهای این فیزیکدان برجسته اسحاق نیوتون و ارشمیدس بودند. زمانی دنیا را بهتر می بینی که بر شانه غولهای بایستی….
اصل مقاله در نشریه UK Climbing منتشر شده است.
پانویس در رابطه با مصاحبه با رینهولد مسنر
به حق باید گفت که هر موفقیتی به دلیل یک نظریه درست ایجاد میشود. اعتراف میکنیم که دیدگاه مسنر درباره صعود با واقعیتی که جاریست شباهت زیادی دارد. در واقع کوهنوردی یک تاریخ شفاهی و کتبی است. صعودهای انجام شده در گذشته، اولین صعودها، مسیرهای صعود شده، رکوردهای پیشکسوتان و هر آنچه در زمان پابرجا مانده است بعلاوه فن کوهنوردی و صعود چیزی جز تاریخ نیست. و کسی میتواند تاریخ را به جلو ببرد که به خوبی آنرا بداند.
موج کوه
مطالب مرتبط
- هنر تحمل کردن
- قبول تحمل کردن
- تمرین روان شناختی برای کوهنوردی
- بهترین کوهنوردان جهان
- باشگاه آمادگی جسمانی و سنگنوردی موج
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 3.7 / 5. تعداد آرا: 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.