در اکتبر ۱۹۹۲ ، ژآن کریستوف لافای و پیر بگین تلاشی بر جبهه رعب آور جنوبی آناپورنا(۸۰۹۱متر) انجام دادند.بعد از سه روز صعود دشوار ، زمانی که آنان به دنبال طاقچه ای که در تصاویر دیده بودند می گشتند به واسطه فرارسیدن شب گرفتار شدند.در عوض آنان شیبی ۷۰ درجه از یخ سیاه متراک یافتند.آنها نتوانستند محلی مناسب برای برپا کردن چادر پیدا کنند و شب را در حالی که با هارنس به دیواره متصل بودند ، گذراندند.، عدم توانایی در استفاده از اجاق گاز به دلیل باد ، شبی کابوس وار ، بدون آب و غذا و طولانی را برایشان رقم زد.
صبح فردا آن دو ۱۵۰ متر مسیر نسبتا آسان را در پیش داشتند.اما طوفان درگرفت , و کولاک برف جلوی صعودشان را گرفت که باعث شد تصمیم به بازگشت بگیرند.خستگی و وجود کنترل اندک ، باعث ریسک زیاد در هر فرود گردیده بود.
در یک نقطه پیربگین تصمیم گرفت تا بر روی تک طنابی که به یک پیچ یخ متصل بود فرود بیاید ، در حالی که لافای اصرار داشت تا از تبریخ برای حمایت آن استفاده کند.
پایان بگین
دو کارگاه پایینتر ، پیر کارگاهی ایجاد کرد که آنان را به سمت کم شیب تر می رساند و کلنگ را بر روی شانه خود قرار داد .نگاه داشتن تبر و چکش یخ در حین کارکردن قدری آزاردهنده است در نتیجه وی تبر خود را به ژان که قدری پایینتر بر روی لبه ای ایستاده بود و دسترسی به کارگاه نداشت ،داد. سالها تجربه وی به او اخطار می داد که بایست هر چه سریعتر از طوفان بگریزد.او به کارگاهی تک بازو و بدون بک آپ یا حمایت وزن آورد .ابزار درآمده و در نتیجه بگین ۱۵۰۰ متر سقوط کرد که منجر به مرگ وی گردید و هر دو حلقه طناب و حمایل ابزار را با خود برد.
ژان-کریستوف نظاره کنان و رنجور در حالی که ایمان داشت بگین می تواند ترمز کند”حتی اگر شیب بیشتر هم بود ، وی توان نگه داشتن خود را داشت”.ژآن کریستوف می گوید”هرگز نمی توانم آن لحظات را فراموش کنم”ناگهان وی خود را تنها در یکی از بزرگترین دیواره های آلپی جهان بدون هیچ ابزاری و کوله ای تقریبا خالی ، لباسها ، یک جفت تبر یخ ، دو کارابین و یک تسمه می بیند.
کارگاه ددمن برای فرود در رخ جنوبی آناپورنا
او تشخیص می دهد که صعود غیرممکن است.او به سمت پایین صعود می کند(دست به سنگ و یخ…)و به جایی که بیواکی سخت داشتند می رسد .آنان در آنجا بیست متر طناب جا گذاشته بودند.وی ۴۸ ساعت را به حالت چمباتمه می گذراند تا طوفان بگذرد.شروع به بازگشت با فرود های کوتاه و دست به سنگ و تبر می کند.با داشتن ۲۰ متر طناب از هرچیزی که شبیه به کارگاه باشد برای فرود استفاده می نماید.از تیرک های چادر در دو مرتبه برای فرود استفاده می کند(کارگاه ددمن)
بندهای کرامپون وی شل شده اند اما ژان خسته تر از آن است که آن را مرتب کند.یکی از کرامپونهایش را از دست می دهد.و همچنان به پایین رفتن ادامه می دهد،درحالیکه تکیه وی تنها بر یک کرامپون می باشد.۱۵۰ متر پایینتر به صورت معجزه آسایی کرامپون از دست رفته را باز می یابد.در ارتفاع ۶۶۰۰ متری به ۱۵۰ متر طناب ثابت می رسد.تنها ۱۰۰ متر پایینتردپازیت سوخت و مواد غذایی وجود دارد .اما قبل از آنکه به آن برسد ، دست راستش بر اثر ریزش سنگ می شکند.
بعد از بیواک در ارتفاع ۶۵۰۰ متری هر چه را که می تواند حمل کند با خود برمیدارد.
از ارتفاع ۶۵۰۰ متری ۲۰۰ متر فرود رفته سپس طناب را کنار می گذارد زیرا کار کردن با یک دست و دهان با طناب دشوار می باشد.شیبی ۵۵ درجه را با یک تبر فرود می آید.طنابی که برای عبور از شکاف یخی بر جای گذاشته بودند یخ زده است و به هیچ عنوان نرم نمیشود.
در صبح پنجمین روز پس از حادثه و هشتمین روز حضور وی در دیواره ، وی در حال فرود رفتن درون شکاف یخی میباشد پس از پناه گرفتن در گوشه ای امن از خطر ریزش سنگ و شل کردن هلمت خود با خود بارها می گوید:”هرگز هرگز هیچ وقت دوباره پا به کوهها نخواهم گذاشت”
بعد از دوسال درمان و استراحت لافای مجددا کوهنوردی را شروع کرد،او به شیشاپانگما در سال ۱۹۹۴ صعود نمود و تراورس گاشربرومها را انفرادی آنهم در سه روز انجام داد. او مسیرهای دشوار زیاد را به سبک ترکیبی و ارتفاعات بالا انجام داد.
twight, mark, extreme-alpinism, p.215,216
پ.ن:ژان کریسنوف لافای در ژانویه ۲۰۰۶ در تلاش برای صعود زمستانی ماکالو ناپدید شد.