همه درباره قهرمانها حرف می زنند و از رشادت هایی که آنها در مسیرشان انجام می دهند می گویند. غافل از اینکه در پشت سر هر قهرمانی معمولا کسی یا کسانی هستند که انتظار می کشند، محروم می شوند و درد می کشند. سسیلیا کوکوچکا ، شوالیه تاریکی داستان بهترین کوهنوردیست که می شناسیم.
سسیلیا و یرزی در سال 1972 با هم آشنا شدند. این اتفاق به طور تصادفی رخ داد. جایی که سسیلیا به همراه دوستانش راهی کافه ای مشهور به نام کافه اسپورت در شهر کاتوویچ رفت و از قضای روزگاه همان روز هم یرزی به همراه دوستانش در کافه بود. آنها در حال جشن گرفتن تولد یرزی کوکوچکا بودند که چند خانم جوان و زیبا وارد شدند. یرزی به همراه دوستانش قصد رفتن داشتند که ورود این خانم ها باعث توقفشان شد. آنها نشستند، گپ زدند و نوشیدند. سپس یرزی بود که سسیلیا را تا درب خانه همراهی کرد.
این مرد جوان از نظر سسیلیا (بعضا با نام سلینا نیز شناخته می شود) مرد خوبی به نظر رسید. او آرام بود و چشمان رویایی داشت. یرزی درباره مسائل مربوط به زنان و مردان خجالتی بود و حتی دست گلی که برای سسیلیا تهیه کرده بود هم به خواهرش سپرد.
آنها پس از سه سال آشنایی در کلیسای کوچکی در شهر استبنا با یکدیگر ازدواج کردند. در آن زمان یرزی از یک سفر نه چندان موفق کوهنوردی در آلاسکا بازگشته بود و انگشتانش سرمازده شده بودند. شاید همین سرخوردگی هم باعث شد به دنبال ازدواج کردن باشد اما در آن روزها هم سسیلیا می توانست بفهمد که کوهنوردی و دنیای کوهستان چقدر برای وی اهمیت دارد. همین موضوع هم باعث شد هیچ وقت سد راه مسیر وی برای رفتن به کوه نشود. این مرد به نوعی درگیر کوه ها شده بود و نمی توانست از آنها دور بماند، حتی اگر می خواست وقت بیشتری را با خانواده باشد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
جوراب ساق کوتاه تک تاپ TECTOP
نمره 3.25 از 5۱۱۹.۵۰۰ تومان
راه کوکوچکا اصلا آسان نبود ولی راه سسیلیا هم اصلا آسان نبود… او حس می کرد که یورک باید برود اما در طرف دیگر می دانست که سرنوشتش با تنهایی گره خورده است و نمی تواند روی دیگری حساب کند. شوهرش بعضا برای ماه ها خانه نبود و بنابراین باید یاد می گرفت همه کارها از جمله کارهای مردانه مانند درست کردن لامپ و تعمیر لوازم منزل را خودش انجام دهد.
زندگی برای چنین زنی هیچ وقت آسان نیست. او باید کار می کرد و همیشه امیدوار می ماند که یورک از کوه ها بازگردد تا یک روز دیگر با هم زندگی کنند. یک روز با هم باشند و یک روز بیاید که او کوهنوردی را کنار بگذارد. همانطور که می دانیم هیچ وقت چنین روزی فرا نرسید. با این حال سلینا می دانست که شوهرش، او و فرزندانش را دوست دارد و دلتنگ آنها می شود.
البته این کابوس گاه و بیگاه با رویاهای شیرین هر از گاه هم توامان می شد. زندگی آنها با بازگشت یورک از سفرهای کوهنوردی روزهای بهاری خود را سپری می کرد.
این خانواده ابتدا در شهر کاتوویچ زندگی می کرد و سپس یرزی یک خانه چوبی در ایستبنا از خانواده خود خرید. این تکه کوچک تبدیل به دنیا آنها شد و یک باغچه هم مانند بهشتی کوچک اما بی نهایت دوست داشتنی دور دنیای کوچکشان قرار داشت.
یرزی از شلوغی شهر فرار کرده بود و این مقر جدید تبدیل به مکانی برای برنامه ریزی صعودها و جاه طلبی های آینده شد.
یورک پدر خوبی بود. پسر بزرگش ماسیج در سال 1979، درست در آغاز دوره ماجراجویی های بزرگ و پسر دومش ویتک، در سال 1984 در بحبوحه صعود به 8000 متری ها به دنیا آمد و او از به دنیا آمدن آنها خوشحال بود با این حال انگار همیشه با یک عذاب وجدان دست و پنجه نرم می کرد. او برای جبران غیبتش سعی می کرد با دستان پر به خانه باز گردد. سوغات مختلف از جمله اسباب بازی برای بچه ها، لباس های رنگارنگ هندی و جواهرات که اغلب در آن روزگار لهستان نایاب بودند، کوله بار بازگشت به خانه یورک را تشکیل می داد. همسرش با خنده می گوید: او به ما رشوه می داد و حتی قرار بود از آخرین سفرش سنجاق سر، لباس و دمپایی بیاورد!!
باشگاه ورزشی موج
سسیلیا به یاد می آورد که شوهرش با سرعت زندگی می کرد و به محض بازگشت از کوه ها، برنامه ریزی برای صعود بعدی شروع می شد، که البته اصلا آسان نبود. چرا که در آن زمان لهستان کمبود همه چیز وجود داشت: هیچ حامی مالی نبود، بدون تجهیزات و حتی غذا برای کوهنوردی هم وجود نداشت و همه اینها به معنای آن بود که کوهنوردان می بایست با چنگ و دندان تلاش می کردند تا به سفر بعدی بروند. البته کار برای یرزی کوکوچکا قدری آسانتر پیش می رفت چرا که خانم های فروشنده در ایستبنا او را می شناختند و اغلب با پارتی بازی برایش قدری گوشت با کیفیت کنار می گذاشتند.
او علاوه بر تامین تدارکات برای اکسپدیشن های کوهنوردی، در آکادمی تربیت بدنی هم تحصیل می کرد و قرار بود مربی تیم های اعزامی کوهنوردی شود و البته زمانی هم با خانواده اش سپری می کرد. یورک امروز حامی مالی همان دانشگاه محسوب می شود.
اما با وجود تمام این عجله از زندگی لذت می برد و آهنگ ادیتا گپرت به نام “I love you, life.” یا “دوستت دارم زندگی” مورد علاقه اش بود. او این آهنگ را در فیلم بازگشت از چهاردهمین هشت هزار متری یعنی شیشاپانگما به یاد همسرش می خواند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- شلوار بيس لاير ٤ فصل لاريمو ۱.۳۹۰.۰۰۰ تومان
کابوسی که تعبیر شد
24 اکتبر 1989 یک روز آفتابی زیبا بود. سسیلیا هم چیزی نمی دانست اما پسرش ویتک، خواب دیده بود که به همراه پدرش سوار یک آسانسور شده و نمی تواند توقف کند. در ادامه همان روز، رییس باشگاه کوهنوردی کاتویچ و همسرش جلوی آستانه در بودند و همین صحنه برای تشخیص دادن یک خبر بد کافی بود. یرزی از ارتفاع 8300 متری دیواره جنوبی لوتسه سقوط کرده بود. یک طناب پاره شد و … تمام.
یرزی به همراه ریزارد پاولوفسکی بود که طناب پاره شد و دو کیلومتر به درون دره سقوط کرد. پاولوفسکی اما توانست به چادر باز گردد. جسد کوکوچکا پیدا نشد اما آنها در گزارش حادثه اعلام کردند او مرده تا خانواده اش بتوانند بدون نیاز به پنج سال انتظار، غرامت فوت را دریافت کنند.
سسیلیا و شوهرش هرگز درباره مرگ صحبت نکرده بودند. اگر چه همواره از مرگ کوهنوردان ناراحت بودند اما یرزی قوی بود و برای هر چیزی آماده به نظر می رسید. او به دوستانش می گفت: پروردگارا ما را از مرگ در دره ها نجات بده.
آنها در زمان آخرین سفر به سرعت خداحافظی کرده بودند. جمعیت زیادی در ایستگاه قطار بود و راهی برای صحبت نبود. یورک به درون قطار پرید و این صحنه آخرین وداع را تشکیل داد.
هفت سال پس از مرگ او بود که همسرش اتاق یادبود کوکوچکا را در خانه شان در ایستبنا تاسیس کرد. او این کار را تحت تاثیر افرادی انجام داد که به دنبال عکس ها و نشانه های یرزی پرس و جو می کردند. امروز در آن خانه می توانید ردپای یکی از بزرگترین کوهنوردان تاریخ جهان را ببییند و یک شوالیه در تاریکی که به عنوان راهنما درباره خاطرات شوهرش حرف می زند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
جلیقه-کوله اسکای و تریل رانینگ 7 لیتری آپرین - مدل رابوکی
نمره 4.00 از 5۱.۰۰۰.۰۰۰ تومان
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
3 نظر در “سسیلیا کوکوچکا ، او همچنان چشم به در است…”
بسیار زیبا ، واقعا درک متقابل از علایق بزرگترین موهبتیه که میتوان تو زندگی مشترک داشت،یادش گرامی
روحش شاد😔
بسیار زیبا بود . ممنون از شما جناب جباریان .
لذت بردم . یرزی کوکوچکا واقعا یه نابغه بود ، قطعا پشت هر مرد موفق یه زن قوی هست . روحش در آرلمش⛺🗻 …