در اوایل قرن نوزدهم، کوهنوردان لهستانی در قله های اصلی اروپا به موفقیت های بزرگی دست یافته بودند. اما خیلی بعدتر، در دهه 1980، کوهنوردان بی باک این کشور نقشه جهان کوهنوردی را دوباره ترسیم کردند. در هیمالیا، آلپ و آند، آنها در انتهای سختترین صعودها ظاهر میشوند، ریشدار و ساکت، در بدترین آبوهوای قابل تصور، آماده ضربه زدن به دنیای کوهنوردی. این تجربه من درباره آنها در قله رومسدالشورن نروژ بود.
آیا کسی که با هیچ چیز زنده می ماند قوی تر نیست؟
ویتک کورتیکا
فهرست مطالب
Toggleمن یک لهستانی هستم
در یک روز تابستانی در اواسط دهه 1980، من و همنوردم در حال صعود چند طول بودیم که بوی تنباکو به مشامم خورد. گراول از بالا افتاد و ما متوجه شدیم که تیم دیگری در جلویمان در حال صعود است. با بالا رفتن از یک طاقچه، چند جفت چشم تاریک و جستجوگر را دیدم.
نزدیکترین نفر تکانی خورد و پنجه پهن و کثیفش را نشان داد: “من لهستانی هستم.”
پک عمیقی به سیگار دست پیچش زد و از سوراخ های پرموی بینی آنرا دود را بیرون داد. صورتش رنگ پریدگی بیمارگونه ای داشت که من به طرزی تعصب آمیز آن را با معادن زغال سنگ، سرکوب کمونیست ها و غذای کم ارزش مرتبط می دانستم. با این حال او قوی بود. ماهیچه های گردن به پهلو تا شانه هایش می رسید و زیر پوست رنگ پریده بازوهای سنگینش رگ های خونی مانند کرم های ضخیم و چاق پیچیده می شدند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کلاه پلار 5.11 با قابلیت تبدیل به اسکارف
نمره 4.00 از 5۲۰۰.۰۰۰ تومان
او به گوه های جدید براق من انگشت زد. او اظهار داشت: “هاف- گران است.”
لحن او نوعی حسادت داشت و جای تعجب هم نبود : از تسمههای خودش گوههای دستسازی از طناب و فلز زنگزده آویزان بودند.
او با افتخار در مورد هارنس ساخته شده از کمربند ایمنی، گوه های جدا شده از چرخ دنده و کیل های درست شده از میل پروانه ها و یاتاقان چرخ ها گفت: “از مکانیکی خودرو.”
لهستانیها که هنوز سیگار میکشند، ما را به حال خود گذاشتند تا از یک بخش جدید و دشوار بالا برویم و فقط سؤالاتی پابرجا ماند: چرا اینقدر خشن و سازش ناپذیر؟
در مقالهای در اوایل دهه 1990، کوهنورد لهستانی بزرگ، ویتک کورتیکا، آنچه را «سندرم لهستانی» نامید، توضیح داد.
علیرغم فقر و آزادی محدود، کوهنوردان برای غلبه بر همه موانع تحت الهام بسیار زیادی قرار گرفتند. هیمالیا یک فرار هیجانانگیز از سیستم خاکستری موجود [خانه] و فرصتی نادر برای ارتباط خلاقانه با دنیای بیرون ارائه می کرد.
باشگاه ورزشی موج
چند سال طول کشید تا دنیا متوجه شد که در هیمالیا چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
کوهنوردان لهستانی وضع موجود را به هم زدند.
در دهه 1980، کوهنوردان آمریکایی، بریتانیایی، ایتالیایی و فرانسوی بر مجلات سنگ نوردی با نثر فخرفروشانه و احساساتی خود تسلط داشتند و به این باور رسیده بودند که کوهنوردان غربی صاحب برتری هستند. اما زمانی که زمستان مهیب هیمالیا فرود آمد و صداهای بلند غربی فرار کردند، این لهستانی ها بودند که به پیش می رفتند. در طول هشت فصل، آنها جهان کوهنوردی را با تعدادی صعود زمستانی تماشایی به لرزه درآوردند: در فوریه 1980، کریستوف ویلچکی و لزک سیچی قله اورست را برای اولین بار در زمستان صعود کردند. ماناسلو در ژانویه 1984 به دست ماسیژ بربکا و ریزارد گاجوسکی در زمستان صعود شد. 1985 شاهد دو دستاورد بزرگ بود: دائولاگیری در ژانویه، توسط آندری چوک و یرزی کوکوچکا افسانه ای، و اولین صعود زمستانی چواویو که توسط باربکا و ماسیج پاولیکوفسکی در فوریه انجام شد. قله کانگچنجونگا در ژانویه 1986 توسط ویلچکی و کوکوچکا صعود شد (در طول صعود، چوک- که تا این مرحله به اورست، لوتسه، ماکالو و دائولاگیری صعود کرده بود – جان خود را از دست داد). کوکوچکا و آرتور هایزر در فوریه 1987 به آناپورنا در صعود کردند. کریستوف ویلیچکی در شب سال نوی 1988 تبر یخ خود را به بالای لوتسه زد.
برای 17 سال شگفتانگیز، این قلهها تنها قلههای 8000 متری بودند که در زمستان جهنمی هیمالیا صعود شدند و هر کدام تنها یک بار صعود شد. هنگامی که صعود زمستانی در سال 2005 با صعود به شیشاپانگما در ژانویه از سر گرفته شد، این پیوتر موراوسکی با سیمون مورو ایتالیایی بودند که زیر پرچم اکسپدیشن لهستانی یان سولک کار می کردند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- کارابین پیچ ROCKY برند سیموند تولید فرانسه ۱.۰۸۹.۰۰۰ تومان
فرهنگ کوهنوردی قوی
این به معنای بیکاری لهستانی ها در تابستان نبود. به عنوان مثال، کریستوف ویلیچکی در مه 1984 قله 8047 متری برودپیک را تنها در 17 ساعت صعود کرد و پس از 6 ساعت به کمپ اصلی بازگشت.
معجزه صعود لهستانی تنها پاسخی به ظلم و ستم دولت نبود. توضیحات بیشتر را می توان در جنوب کشور، در شهر کاتوویچ و کوه های اطراف تاترا یافت. در اینجا، یک فرهنگ کوهنوردی قوی، به کمک قلههای دراماتیک بسیار با مسیرهای دشوار و شرکتهای کمونیستی خوابآلود که در آن کارمندان اهمیتی نمیدادند که کارمندان جویای آدرنالین به صخرهها بروند، به وجود آمده بود.
کوهنوردان سوئدی، میکائیل سوندبرگ و پر مالمستن، همراه با توربیورن انوولد نروژی، با چند کوهنورد لهستانی در طول سفر به هیمالیا دوست شدند. در پایان دهه 1980، آنها به لانه شیر – باشگاه آلپینیست در کاتوویچ دعوت شدند.
میانی بد – بسیار خطرناک
آنها در طول بازدید خود مسیرهایی را بررسی کردند که به طور منظم توسط افراد مشهوری مانند کورتیکا، کوکوچکا و تادئوز پیتروفسکی صعود می شد. همراه با یانوش نابرادالیک، آنها با دیوار مخوف کاسانیسکا، یک چهره شمالی شیبدار، شکسته و آویزان، مقابله کردند. پس از چندین طول طناب، تیم با مشکل روبرو شد: یک ستون شل و متمایل به بیرون که با چند برآمدگی به همان اندازه شل به پایان رسید. در این مرحله، وضعیت روانی اسکاندیناوی ها به شدت تحت تأثیر رانش سنگ و سقوط 10 تا 15 متری قرار گرفته بود. نابرادالیک روی ستون رقصید. بدون میانی برای محافظت، او به دیگران در 10 متری پایینتر خیره شد، به بالای آویزان نگاه کرد، یک گوه کوچک کار گذاشت و گفت: «کوکوچکا این کار را کرد. میانی بد – بسیار خطرناک! سپس، با دمیدن یک بوسه دراماتیک بر روی برآمدگی، خود را به سمت بالا کشید و ناپدید شد.
در اواخر همان شب، نابرادالیچ و مهمانانش تجربیات هیمالیا را در کنار آتش به اشتراک گذاشتند. در طول گفتگو، مشخص شد که نابرادالیچ دوستان زیادی را در کوههای بزرگ از دست داده است. او سعی کرد واقعیت خود را به انگلیسی شکسته خلاصه کند: “امسال برخی از دوستان من بسیار خوش شانس هستند – آنها هنوز زنده اند!”
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
چاقو برونینگ browning مدل F66
نمره 3.67 از 5۴۷۷.۰۰۰ تومان
یرزی کوکوچکا – بزرگترین کوهنورد هیمالیا؟
چیزی که او در آن زمان نمی دانست این بود که دوست صمیمی و قهرمانش یرزی کوکوچکا تنها چند هفته تا پایان زندگی خود فرصت داشت. آخرین تماس از کوکوچکا تنها چند روز بعد صورت گرفت، زمانی که میکائل، پر و توربیورن با یانوش مایر، رئیس باشگاه آلپینیست لهستان ماندند. تلفن یک شب دیرهنگام زنگ خورده بود. کوکوچکا برنامه خود را برای بالا رفتن از دیوار جنوبی لوتسه گزارش داد. مایر نصیحتی کرد که مثل همیشه رعایت نمی شد، سپس برای او آرزوی موفقیت کرد.
اگر از غیر کوهنوردان بپرسید که آنها چه کسی را بزرگترین کوهنورد هیمالیا می دانند، پاسخ اغلب افراد رینهولد مسنر است. اگر همین سوال را از یک کوهنورد بپرسید، احتمالاً به یرزی کوکوچکا اشاره می کنند.
هر دو نفر تاج هیمالیا – همه 14 قله 8000 متری این رشته را صعود کردند. اگرچه مسنر اولین بود، اما کوکوچکا سریعتر بود و این شاهکار را در کمتر از هشت سال انجام داد، از سال 1978 تا 1987، 11 مورد از آنها در مسیرهای جدید، چهار مورد به عنوان اولین صعودهای زمستانی، یک مورد – ماکالو – انفرادی، و همگی به جز اورست را بدون اکسیژن کمکی صعود کرد. مسنر از وضع مالی خوبی برخوردار بود و همچنان با کتاب، فیلم و سخنرانی پول خوبی به دست می آورد. در همین حال، کوکوچکا یک شخصیت فقیر و گمنام بود که در سکوت، فقط از مسیرهای دشوار جدید، اغلب به سبک آلپی در طول زمستان، بالا می رفت و رنج می برد.
“عدم ترس” کوکوچکا
یورک “یرزی کوکوچکا” در سال 1948 در اسکوچوف به دنیا آمد. در جوانی بهعنوان یک برقکار آموزش دید و در صنعت زغالسنگ کارگری مشغول به کار شد. در سال 1965 او به تاترا نقل مکان کرد، جایی که، بیش از دو سال، تمام مسیرهای موجود را صعود نمود و تعدادی از مسیرهای خود را باز کرد. پس از اتمام خدمت سربازی، او در سال 1970 به تاترا بازگشت و برای صعودهای طولانی تر و دشوارتر تمرین کرد. موفقیت نهایی او در هیمالیا باعث شد که در سال 1987 به عنوان مرد سال لهستان انتخاب شود. در سال 1988 مدال نقره افتخاری بازی های المپیک زمستانی در کلگری به او اهدا شد.
یورک بزرگترین کرگدن روانشناختی بود که تا به حال دیدم، از نظر توانایی رنج کشیدن و فقدان ترس بینظیر بود.
ویتک کورتیکا
کوکوچکا که از این ستایش خجالت زده بود، اظهار داشت که دلایل واقعی موفقیت او را باید در کوهستان جستجو کرد که احساس می کرد با او مهربان است. حقیقت اما توضیح دیگری دارد. ویتک کورتیکا نگرش کوکوچکا را اینطور خلاصه کرد: “یورک بزرگترین کرگدن روانشناختی بود که من تا به حال دیدم، بی نظیر در توانایی اش در رنج کشیدن و فقدان ترس… شخصیت هایی مانند آن، وقتی به مانعی برخورد می کنند، به آن ضربه می زنند تا آن را له کنند یا آن را بشکنند. شناخت این جانوران دوقلو که در کوکوچکا زندگی میکنند، تا حد زیادی به توضیح موفقیت و در نهایت مرگ او کمک میکند.
این حادثه در 24 اکتبر 1989 رخ داد. پس از یک صعود بسیار دشوار از دیوار جنوبی لوتسه، کوکوچکا زیر قله ایستاد. او تا مرحله سختی مبارزه کرد و شجاعانه به دنبال آن رفت، علیرغم این واقعیت که او را از نقطه بی بازگشت کوهنوردان عبور می داد. لحظه پیروزی نزدیک بود که کوکوچکا تعادل خود را از دست داد. در سقوط بعدی، طناب پاره شد و او به پرتگاه سقوط کرد. دوستانش او را در شکافی دفن کردند.
یک محیط کشنده
کوکوچکا و دیگران چه نوع محیطی را در پیش گرفتند؟ کوه نوردی در هیمالیا را با دویدن برهنه از میان کولاک قطب شمال در حالی که از طریق نی تنفس می کنید، مقایسه می کنند.
استعاره کاه به درستی واقعیت خشن اکسیژن کم را که توسط بادهای طوفانی رایج در زمستان تشدید می شود، به تصویر می کشد. البته شما برهنه نیستید، اما اغلب احساس میکنید که یک وضعیت عمومی ضعیف، نقاط ضعیف شما را در معرض طوفانهای بیرحمانه، دمای 50- درجه سانتیگراد، و باد فراگیر که به گورتکس، پایین، پشمها و کفش نفوذ میکند، احساس میکنید. چیزی که به آرامی اما مطمئناً شما را تا حد استخوان منجمد کند. آنها با تبرهای یخ و کرامپون، سرگیجه دایمی، همیشه تشنه، اغلب بیمار، دید ضعیف، فضای خالی در پایین، بهمنهایی که بیرحمانه از بالا رها میشوند، راه خود را هک کردند. آنها علیرغم خستگی در مرز بیهوشی می جنگیدند زیرا اگر درسرما متوقف شوند ممکن است ضربه مهلکی وارد کند.
صعودهای جسورانه زمستانی
در چنین محیطی بود که کوکوچکا جسورانه ترین و چشمگیرترین شاهکار خود را به ثبت رساند. در ماه دسامبر و ژانویه 1985، او و آندری چوک در دائولاگیری بودند و اولین صعود زمستانی را از طریق مسیر معمولی انجام دادند – این در واقع، یکی از سختترین مسیرها در هیمالیا بود. در آن زمستان، هوای سرد از آسیای مرکزی با نیروی تندبادی وارد شد و حجم حیرت انگیزی از ابر را به هم زد تا مقادیر زیادی برف تولید کند. صعود بسیار دشوار بود و کوکوچکا اغلب اذعان داشت که احساس ناامیدی می کند. سپس در 21 ژانویه این مردان به قله رسیدند. هر دو در هنگام شروع فرود وضعیت نامناسبی داشتند و در حالی که به سمت کمپ 3 حرکت می کردند از هم جدا شدند. او که در باد خمیده شده بود، شب را در حالت خلسه سپری کرد، با تمرکز بر زنده ماندن، تسلیم گرسنگی، سرما یا خستگی نشد. شاید او همچنین به پسر تازه متولد شده خود، ویتک، در لهستان فکر کرده است.
به طور معجزه آسایی، کوکوچکا جان سالم به در برد و روز بعد به کمپ 2 ادامه داد، جایی که چوک را دید که از پاهای سرمازده رنج می برد و آن دو به آرامی به کمپ اصلی برگشتند.
در این مرحله، کوکوچکا می توانست به لهستان بازگردد و چند ماه را به عنوان قهرمان سپری کند. در عوض، او به طرف مقابل کشوری که همنوردانش در حال صعود از ارتفاع 8201 متری چوآیو بودند، نگاه کرد. با این حال، رسیدن به آنجا بسیار طولانی خواهد بود، مگر اینکه بتواند میانبری پیدا کند. کوکوچکا نقشه خود را تجزیه و تحلیل کرد و عبور از گذرگاه فرانسه در اطراف آناپورنا را ممکن دانست. دو روز کوله پشتی خود را بر دوش گرفت و به سمت آن بالا رفت. برف تازه زیادی باریده بود و کوهنوردی بیشتر به شنا شباهت داشت.
پیروزی مضاعف
در نهایت کوکوچکا از گذرگاه و از روی یک پرتگاه عبور کرد و سپس به سمت یک روستای نپالی دوید. از آنجا، یک پیاده روی هفت روزه تا شهر پوخارا بود. کوکوچکا یک باربر را استخدام کرد و سه روزه به پخارا رفت. از آنجا، یک اتوبوس به کاتماندو، هواپیما به لوکلا، و سه روز توربو تریکینگ، اینگونه او خود را به کمپ اصلی چوآیو رساند و در آنجا به زیگمونت هاینریش پیوست. افراد دیگری نیز روی کوه بودند و به همین دلیل، کوکوچکا مسیر دشوارتر را انتخاب کرد – ستون جنوب شرقی. کوکوچکا پس از مبارزه در میان کولاک های بی شمار و حجم عظیم برف، در 15 فوریه به قله رسید.
سه روز قبل، هموطنان وی بربکا و پاولیوکوسکی اولین صعود زمستانی این قله را به پایان رساندند، اما کوکوچکا همچنان تاریخ ساز شد: هیچ کس قبلاً دو قله 8000 متری را در یک فصل صعود نکرده بود، چه رسد به زمستان – و تقریباً در 24 روز شکست ناپذیر.
پول قادر متعال: تامین مالی اکسپدیشن ها
کوهنوردان لهستانی ممکن است محدودیت های انسانی موفقیت را افزایش داده باشند، اما آنها همچنین تحت فشار دولتی بودند که فقط بودجه را به پروژه های بزرگ اختصاص می دهد که ممکن است روابط عمومی مطلوبی را برای آن به ارمغان بیاورد. بوروکراسی سنگین و فرآیند غیرقابل پیش بینی بود. پس از بررسی دقیق برنامه ها توسط کارمندان دولت، دولت ممکن است از 100000 دلار آمریکا تا تنها 2000 دلار اعطا کند. این بدان معناست که هزینه های اعزامی اغلب به خاطر حمایت افزایش می یابد.
همچنین گرفتن حامیان مالی برای اکسپدیشن های لهستانی دشوار بود. در حالی که کوهنوردان کشورهای سرمایهداری میتوانستند به چند دقیقه تلویزیون تجاری و مقالات در مجلات کوهنوردی اشاره کنند، لهستانیها فقط شاهکارهای قبلی و عزم خود را برای ارائه داشتند.
راه حل کار برای تامین مالی اکسپدیشن ها کسب و کار در غرب بود. از آنجایی که بودجه مورد نیاز قابل توجه بود، باشگاههای کوهنوردی لهستانی تبدیل به مراکز کاریابی شدند. زمانی که کوهنوردان در هیمالیا نبودند، در اروپای غربی کار در ارتفاع انجام می دادند. پول تا زمان عزیمت در صندوق اکسپدیشن انباشته شد. بین کوهنوردی و کار در ارتفاع، کوهنوردان با حقوق اسمی از استخدام ایمن و دائمی در شرکت های محلی زندگی می گذارندند. اما آنها به زلوتی پرداخت میشدند که ارزش آن کمی بیشتر از دستمال توالت بود.
قاچاق برای قله
یکی دیگر از ابزارهای تامین مالی، قاچاق بود. کوهنوردان کریستال، دوربین و ویسکی ارزان لهستانی را با کامیون به هیمالیا میبردند و در آنجا به سود خوبی در بازار میفروشند. برای رانندگی برگشت، کامیونها با کالاهای ارزانقیمت مشرق زمین بارگیری میشدند: پوست گوسفند از کابل، ابریشم از دهلی نو، و شلوار جین استانبولی که در لهستان محبوبیت دارد. مقداری از سود برای رشوه دادن به مأموران گمرک استفاده شد، مابقی هم خرج برنامه ها را تامین می کرد. به گفته ویتک کورتیکا، «زمانی که موانع و رشوهها با موفقیت پشت سر گذاشته می شد، صعود به یک قله 8000 متری مانند یک پیک نیک ساده به نظر می رسید».
واندا روتکیویچ: اولین کوهنورد لهستانی که اورست را صعود کرد
اگر کوکوچکا پادشاه آن دوران در ارتفاعات بالا بود، پس ملکه هموطن او واندا روتکیویچ بود. بین سال های 1978 تا 1991، روتکیویچ هشت قله 8000 متری را صعود کرد و هدفش این بود که اولین زنی باشد که تاج را فتح می کند. – اولین زن اروپایی که به قله اورست رسید (قبلا فقط جونکو تابهی ژاپنی و فانتانگ از تبت این کار را انجام داده بودند).
نکته قابل توجه تر، روتکیویچ اولین لهستانی بود که اورست را صعود کرد، شاهکاری که اندکی گروه کوهنوردی مرد کشور را متزلزل نمود. چند ماه قبل، کوکوچکا به اولین قله 7000 متری خود، کوه تز در هندوکش صعود کرد. با این حال، پس از صعود روتکیویچ به اورست، او بلافاصله بالاتر را هدف گرفت و لوتسه را بدون اکسیژن در سال 1979 صعود کرد. در سال 1980 نوبت او به اورست از طریق ستون جنوبی رسید. در همان سال ویلیکی اولین صعود زمستانی قله را به پایان رساند.
در حالی که مردان با سرعتی چشمگیر به پیش می رفتند، روتکیویچ مرخصی گرفت، به ورشو بازگشت، به عنوان زن ورزشکار سال انتخاب شد و به موضوع کارت پستال محبوب تبدیل شد. پاداش او از دولت؟ گزینه پرش از صف و با هزینه اسمی خرید خودروی جدید از برند داخلی پولونز.
او با خشم به کوهها بازگشت. وندا در سال 1985 به نانگاپاربات صعود کرد و در سال 1986، K2 بدون اکسیژن در همان زمان 13 کوهنورد در قله جان باختند (دوباره، اولین لهستانی که به قله رسید). در سال 1987، او هر دو آناپورنا و شیشاپانگما را صعود کرد. در 1989، گاشربروم دوم، در سال 1990، گاشربروم اول، و در نهایت، چو اویو را در سال 1991 صعود نمود.
روتکیویچ در ارتفاع 8300 متری در کانگچنجونکا با کارلوس کارسولیوی مکزیکی در حال پایین آمدن از قله روبرو شد. او از روتکیویچ خواست که به عقب برگردد. اما او توانست قله را در 300 متری تشخیص دهد، و با وجود اینکه هیچ غذا، نوشیدنی یا وسایل ضروری نداشت، تصمیم گرفت ادامه دهد و توضیح داد که تا صبح برای تلاش صبر می کند.
مانند رازی در میان کوهنوردان که اگرچه کارسولیو این را یک استراتژی بسیار خطرناک می دانست، اما تصمیم او را پذیرفت. او در سراشیبی تلوتلو خورده بود، در حالی که روتکیویچ برای زنده ماندن در یک شب بسیار سرد در منطقه مرگ، به انتظار ماند.
روتکیویچ هرگز نتوانست از آن کوه پایین برگردد و اینکه آیا او به قله رسیده است ناشناخته باقی مانده است.
رژیم گرسنگی
پس از سقوط پرده آهنین، لهستانی ها به صعودهای سخت خود ادامه دادند، اما در درجه اول بر روی دیوارهای اصلی پاتاگونیا و پاکستان. حتی Trollväggen (دیوار ترول) نروژی نیز نشانه آنها را دید.
در طول بازیهای المپیک زمستانی 1994 در لیلهامر، دورهای با هوای سرد و صاف، بهترین ورزشکاران زمستانی جهان برای کسب مدال میجنگیدند، در حالی که در شمال غربی آنها، یک اکسپدیشن لهستانی سه نفره در دیواره آرک 1100 متری، سختترین مشکل ترولوگن روبرو میشدند. در حالی که بقیه ما به راحتی جلوی تلویزیون های خود می نشستیم، لهستانی ها با ترکیبی از صعود آزاد پیشرفته وصعود مصنوعی درجه A4 برای رسیدن به قله تلاش کردند – بسیار خطرناک و فقط برای افراد نخبه. به طور معمول، آنها هیچ پرتالج یا چادر بیواکی نداشتند و مواد غذایی کوچکشان به شدت جیرهبندی شده بود. علیرغم رژیم غذایی گرسنگی، آنها پس از یک محاصره 9 روزه بسیار دشوار موفق شدند.
سندروم لهستانی
در حالی که نسل جدید تلاش می کند تا وجهه لهستان را به عنوان یک قدرت صعود کننده افزایش دهد، دهه 1980 همچنان نقطه اوج این کمپین قرار دارد. از تیم قدیمی فقط کریستوف ویلیچکی و ویتک کورتیکا باقی مانده اند. پس از مرگ کوکوچکا، کورتیکا چندین صعود پیشگامانه در دیواره نوردی را تکمیل کرد در حالی که ویلیکی خود را وقف صعودهای سرعتی سبک آلپاین و ایجاد مسیرهای جدید در هیمالیا کرد و تاج را در سال 1996 با صعود انفرادی از مسیر کینشوفر در نانگاپاربات تکمیل نمود. ویلیچکی به بازنشستگی خود تن نداد و چندین بار تلاش زمستانی برای صعود به ماکولا را انجام داد و دوباره در جولای 2006 به قله گاشربروم II رسید.
اگرچه “سندرم لهستانی” کورتیکا کم و بیش حذف شده است، با اکثر کوهنوردان لهستانی که اکنون در جریان اصلی شنا می کنند، استادان میراث قدرتمندی از خود بر جای گذاشتند – هفت تا از هشت کوه مرتفع جهان در زمستان طی هشت سال صعود کردند، همه اولین صعودهای لهستانی بود. کوهنوردان و الهام بخش موج جدیدی از کوهنوردان سرسخت از کشورهای بلوک شرق سابق مانند اسلوونی و اسلواکی. اما در لهستان چه اتفاقی افتاد؟
گذر یک دوران
آخرین مورد 30 سال پیش بود که ویلیچکی لوتسه را به تنهایی صعود کرد، بنابراین به نظر می رسد شکاف قابل توجهی در ذهنیت کوهنوردی لهستان وجود داشته باشد.
ویلیچکی می گوید: «این به دلیل وضعیت سیاسی و اجتماعی لهستان بود. «در آغاز دهه 90، همراه با آزادی و دموکراسی، همه ما باید به کار خود ادامه میدادیم. بسیاری از کوهنوردان برای شروع کار، کوهنوردی را رها کردند. من فکر میکنم که این شکاف نیز ناشی از تراژدیهایی بود که در اواخر دهه ۸۰ به کوهنوردی لهستانی ضربه زد.»
دلیل دیگر گرانبها بودن زمان بود. ویلیچکی خاطرنشان می کند: «در گذشته، اکسپدیشن ها دو یا سه ماه طول می کشید. «امروزه مردم توان پرداخت آن را ندارند. آنها برای یک آخر هفته برای بالا رفتن از صخره ها می روند و روز دوشنبه با کت و شلوار و کراوات سر کار هستند. دوران کاوش و ماجراجویی به پایان رسیده است. کار زمستانی هیمالیا به صبر و بردباری بیشتری نیاز دارد.
با طلوع هزاره جدید، کورتیکای همیشه فلسفی نیز دیدگاه خود را این چنین بیان میکند. “آگاهی طاقت فرسا از عصر جدید و ضرورت برآورده شدن خواسته های آن جایگزین آن می شود. برای اولین بار در 200 سال گذشته، لهستانی ها چیزی برای جنگیدن ندارند. من نگران این هستم.» -ML
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
2 نظر در “سندروم لهستان: کوهنوردان گمنام و تسلط بر هیمالیا”
سلام فوق العاده بود.من کوهنورد نیستم ولی عاشق کوکوچکا هستم. او الهام بخش من هست. امیدوارم یه روزی توی اون دنیا ببینمش. و دستانش رو به گرمی بفشارم
امیدوارم قبلش به اندازه کافی لذت ببری