بادهای چومولاری
صعود شمال غربی چومولاری توسط مارکو پرزلیج و بوریس لورچیچ :
“یک روز بالاخره کامل خواهی شد.” این را یک فروشنده در لهاسا به من گفت در حالی که می خندید و سربه سرم می گذاشت. یک روز من کامل خواهم شد…شاید. تمام روز با خودم می خندیدم.
ده سال زودتر. پایم به سختی شکسته بود و در کاتماندو منتظر پرواز بودم ، در حالی که وقتم را در یک فروشگاه کتابهای مذهبی می گذراندم. ناگهان یک کتاب کوچک با عکس های سیاه و سفید از کتاب کوه زیبای هرمی شکل با یک مسیر متمایز توجهم را جلب کرد. در بین حروف چینی توانستم چومولاری را به انگلیسی پیدا کنم و ارتفاع آن که قدری بیش از 7000 متر بود. دو سال بعد ، من به کاتماندو بازگشتم و به دنبال آن کتاب عجیب بودم ، اما آنرا نیافتم.
پس از آن دنبال عکس آن کوه رازآلود در اینترنت بودم. عکس در بوتان گرفته شده بود. کوه نام مشابهی داشت اما با آنچه من به یاد داشتم کاملا متفاوت بود، پس نتیجه گرفتم که این کوه باید در مرز بین بوتان و تبت باشد. من دریافتم که یک تیم ژاپنی در سال 1996 به آن صعود کرده است. یک نامه به یک متخصص ژاپنی در تبت نوشتم. او هم فورا به من پاسخ داد ، که به دنبال عکس های رنگی خواهد بود و من باید قدری صبر کنم.
دستهبندیهای محبوب موجکوه
حرف درستی بود. صبر کردن بدون شک یک فضیلت است که در دوره مدرن نادیده گرفته شده. بهترین اطلاعات متعاقبا از سمت راجر پاین آمد که تلاش کرده بود تا یال شمال غربی کوه را در سال 2004 صعود کند. به دلیل بادهای قدرتمند و هوای خراب ، او و جولی آن کلیما تنها توانسته بودند از مسیر تقریبی ژاپنی ها به قله برسند. برای من واضح بود که چنین هدف اغوا کننده ای برای مدتی طولانی پنهان نخواهد ماند. ما برنامه ریزی را انجام دادیم و نهایتا مجوز صعود یک هفته قبل از اینکه عازم شویم به دستمان رسید. ویزای چینی هم یک روز قبلا از پرواز دریافت کردیم.
فهرست مطالب
Toggleحرکت به سوی چومولاری
در بیجینگ یک ون ما را به اتحادیه کوهنوردی چین برد، جایی که کارکنان از ما 350 دلار برای دو سفر در شهر و یک ناهار دریافت کردند. این تصور که چین بسیار ارزان است به زودی تبدیل به یک توهم شد چرا که پول ما به سرعت در حال خرج شدن بود. ما سوار قطار بیجینگ-لهاسا به همراه کوله بارمان شدیم و پس ازیک سفر 48 ساعتی خوش منظره و کسل کننده به لهاسا رسیدیم. سفر ما آغاز شده بود.
“آیا سوالی از من دارید؟” این تکه کلام راهنمای تبتی ما بود. یک جوان 24 ساله تبتی که مثالی خوب برای موفقیت سیستم آموزش چینی بود. اعتماد به نفس وی هر زمانی که سعی می کرد بی تجربگی اش را بپوشاندبه یک گیجی در هر زمانی که امور بر اساس برنامه پیش نمیرفتند تبدیل میشد ، با استفاده از ، “متاسفم ، نمی فهمم” یا “متاسفم این امکان پذیر نیست.” هر زمانی که می خواست خبر بدی به ما بدهد مهربانانه می گفت:” متاسفانه….”
او ما را به پوتالا راهنمایی کرد و در طول مسیر استادانه مناظر را توصیف می نمود. وی تنها از دالایی لاما در زمان گذشته یاد می کرد. در پاسخ پیرامون دالایی لامای معاصر وی پاسخ داد که فرار کرده است ، پس یک فراریست.
اولین بار در سال 1988 در لهاسا بودم. در آن زمان لهاسا یک شهر تبتی بود ، علیرقم حضور نیروهای چینی که نشان دهنده قدرت دولت می نمود. حالا لهاسا به طور کلی به یک شهر چینی تبدیل شده است. زوار تبتی کمتر یک جذابیت برای گردشگران به حساب می آمدند. برای من انتظار برای ترک اینجا سخت بود.
لوبسانگ یک هرم برفی در در جلو به ما نشان دد. اگرچه مدت زمانی بود که به آن نگاه می کردم اما خم شدم تا توجهم را نشان دهم. در سمت راست حجم برفی چیزی دیدم که به نظر چومولاری بود.
فیتنس
سنگنوردی
بدنسازی
بدنت را بساز، توانت را بالا ببر
در باشگاه موج از فیتنس تا سنگنوردی، هر تمرینی به هدفی معنا میدهد.
ورود به باشگاه موج“نگاه کنید!” ناگهان دامیجان و سامو ، تقریبا به طور همزمان فریاد زدند.
ناگهان ما به حالت عصبی مانند کودکی در اسباب بازی فروشی جاهایمان را تغییر دادیم. حالا ، رویارویی فیزیکی به طور ناگهانی اتفاق افتاده بود و میشد ترس را در گروه حس کرد. در حالی که همراهان چینی ما در حال ناهار خوردن با راننده ها بودند. دوستان من ساکت غذایشان را می خوردند. گفت و شنود ما متوقف شده بود. مطمئنا در زمانی که در حال فکر کردن به بهمن ها و سختی های پیش رو هستی ناهار به شما نمی چسبد. به نظر خطرات این برنامه بیش از آن چیزی بود که تصور می کردیم.
شب هنگام در یک آغل سنگی یک کمپ زدیم . تاثیرات تمدن در حال ناپدید شدن بود. ما به خاطر این رنجی که خودمان را در آن می انداختیم می خندیدیم.

در صبح سامو و راک به دنبال بررسی مسیر ژاپنی ها رفتند ، مسیری که قصد داشتیم از آن فرود برویم. بقیه ما هم به پیاده روی به سمت یک دریاچه یخچالی که قرار بود بیس کمپ مان شود ادامه دادیم. برای تبتی ها این دریاچه مقدس است ، و برای ما بسیار جالب بود. دریاچه فیروزه ای ، که یخچال به سمت آن پایین می آمد و هرم قله که در بالای سرآن یک ترکیب عالی ایجاد کرده بود. هر یک از ما سعی می کرد که احساسش را بیان کند اما نهایتا به خنده به دیگری ختم می شد…به آماده کردن بارها مشغول شدیم و برای دو بازرسمان منتظر بودیم. که با خبر نا امنی کامل مسیر ژاپنی ها بازگشتند. یک راز حل شده بود.

پس از انتقال بارها به کنار دریاچه و برقراری بیس کمپ ، لوری و من یک یال را به سمت یک نقطه قله مانند در مسیر غربی بالا رفتیم. در این مدت جو تیم هم آرام شده بود. چه زمانی می توانیم بالاتر برویم.
هم هوایی
اشتیاق همیشگی اعضای جوانتر تیم باعث شد که ما یک روز پس از استراحت به سراغ همسایه چومولاری برویم. من ارتفاع این کوه را اشتباها 6700 متر تخمین زده بودم. در واقع ارتفاع آن 6900 متر بود. ما در ابتدا زیادی تند شروع کردیم و سپس مجبور شدیم آرام تر ادامه بدهیم ، مسیر ما در سایه یک سراک بزرگ در میان فیس کوه بود. من شروع به کندن یک لبه در عصرگاه کردم. و سپس مشغول آشپزی و نگاه کردن غروب شدیم. لوری و من یک چادر در لبه برفی زدیم.
در صبح سرد ، سپس از یک خواب خوب ، از چادر بیرون زده و به سمت قله به راه افتادیم. در مسیر باد قدرت گرفت. قبل از قرار گرفتن روی نقاب قله ، از ماتج خواستم که من را حمایت کند. همه ما به قله رسیدیم و فورا فرود را آغاز کردیم. زمانی که من نزدیک چادر شدم باد با برف یکی از چادرهای ما را دفن کرده و دیگری هم در حال در حال دفن شدن بود. سومی هم در حال بال بال زدن در باد بود. من به سرعت شروع به بیرون کشیدم چادرها کردم و روکش دیگری هم جمع و جور کردیم. ماتج و تینه تصمیم گرفتند که به بیس کمپ بازگردند. بقیه ما سعی کردیم تا جای شبمانی را درست کنیم تا یک شب دیگر برای همهوایی بهتر درارتفاع بمانیم.

شب به ما ثابت کرد که ما اشتباه کردیم. با به طور پی در پی شکاف بین چادر و یخ را پر می کرد. به طور پی در پی مجبور شدیم آنها را تمیز کنیم و با طلوع آفتاب هم به سمت بیس کمپ فرار کردیم.
در حالی که ما بالا با باد درگیر بودیم. این پایین هم باد کار خودش را کرده بود. چادر آشپزخانه ، چادر ناهار خوری و دو چادر کوچکتر پاره شده بودند. حس اشتباع کامل شد. به خاطر پاره شدن چادر ناهارخوری به هم تسلیت می گفتیم. آنگجو آشپز ما ، از این طرف به آن طرف می رفت و یک تکه از خرابی ها را بر می داشت. زمانی که نهایتا اجاقش را درآورد ما هم به کمکش شتافتیم تا حداقل چای نصیبمان شود و بتوانیم بقیه خرابی ها را ترمیم کنیم. این باد چه معنایی درزمان صعود چومولاری می توانست داشته باشد. الان نیاز داشتیم که قدری استراحت کنیم.
پس از سه روز ، ذهنمان به حالت طبیعی برگشت. روک به اعتماد به نفس گفت که او و سامو می خواهند که دهلیز چپی چومولاری را صعود کنند و سپس شاید یک مسیر جدی تر ار بپیمایند. این جاه طلبانه و شاید هم قدری گستاخانه بود. بقیه ما هم تجهیزات را جمع کردیم تا به دنبال یک مسیر در یخچال پای رخ کوه بگردیم.
پس از چند گام در یخچال مشخص شد که این یک پیمایش ساده نیست. برای مدتی 4 نفری ما روی بارهایمان نشسته بودیم و منتظر شدیم تا 2 نفر دیگر ، که از ما بیشتر عجله داشتند.
به سرعت در حال خندیدن به سامو بودیم که این جوان برنامه اش را تغییر داده است و قصد دارد به ما ملحق شود. ما به آهستگی مسیرمان را روی یک سراک پرشیب در زیر رخ شمالی باز کردیم ، قدری تجهیزات هم بارگذاری کردیم.
پس از دو روز استراحت و صعود ساده اطراف بیس کمپ ، به اندازه کافی برای صعود آماده و سرحال شده بودیم. همه ما به سمت یک شب مانی در زیر رخ کوه رفتیم. پس از هفته ها کم اشتهایی به نظرم شام آن شب خیلی خوب بود و این همیشه یک نشانه خوب است. در صبح هیچ مشکلی در بیدار شدن نداشتم. پس از مقداری چای ، آماده شدیم ، کوله ها بر دوش و صعود شروع شد.
آخرین مطالب در موج کوه
- بهترین زمان پیادهروی برای لاغری شکم؛ جدیدترین تحقیقات
- گلفر اِلْبو یا درد داخلی آرنج: راهنمای حرفه ای علل، درمان و ورزش
- با این 12 نکته، زمستان امسال در چادر نلرزید!
- چقدر باید قوی باشید تا آلپینیست پیشرفته شوید؟ پاسخ غیرمنتظره است
- چرا پیادهروی 6-6-6 محبوب شد؟ بررسی علمی و برنامه تمرینی
شروع صعود روی رخ کوه
چهار نفر شروع به عبور از یخچال در سمت چپ ما کردند. لوری و من دهلیز راستی محل شب مانی را شروع کردیم. حالا ما از هم جدا شدیم، هر یک از ما به دنبال مطلوب خودمان بودیم.
پنجاه متر جلوتر گرمم شد و کلاهم را برداشتم . هدلمپ رفت… فریاد زدم هدلمپ اما لوری متوجه من نشد. اما صد متر پایین تر گیر کرد . از لوری خواستم که برود و آنرا بیاورد…و خودم به آرامی در یخ پوسته ای ادامه دادم. به طور عجیبی این کار به شکل معمول آزار دهنده نبود. در واقع پوسته روی برف به حد کافی محکم بود و در بیشتر قسمت ها وزنم را تحمل می کرد. برای لوری صبر کردم تا بیاید و هم طناب شویم. پس از سه طول طولانی به یک شیب آفتابی رسیدیم که بالای دهلیز قرار داشت.
روی برف نشستم ، طناب را گرفتم ونگاه به قله کوه کردم که باد برف را دور آن می چرخاند. لوری به من رسیدیم و شروع به صعود همزمان روی لبه خط الراس کردیم. در ابتدا فکر کردم که در این قسمت بمانیم اما سپس به نظر رسید که ادامه دهیم که به یک زمین مسطح در جلوتر برسیم.
ما به یک مانع سنگی در عصرهنگام رسیدیم. در پای آن باریکه سنگ توسط یک نقاب پنهان شده بود. به نظرم رسید که می توانستیم آنجا یک چادر بزنیم ، اما میخواستم که نگاهی به جلوتر بیاندازم. هر متر اضافه به کمک ما در روزهای بعد می آمد. اما به نظر پس از آن مناسب شب مانی نبود. شیب مسیر زیاد بود و شامل قسمتهای سخت می شد ، و ما پر از انرژی صبح گاه نبودیم.
زیر مانع سنگی و پشت نقاب ، ما به دقت یک لبه برای چادر کندیم. این یک پناهگاه بسیار خوب بود. تنها قدری صدای باد به گوش میرسید که برف کمی را روی چادر می ریخت ، مانند شکری که روی یک دونات بپاشند. در حال آشپزی و فکر به فردا بودم. این اتاق راحت باعث شده بود که جاه طلبی ام رشد کند.” اگر فردا صبح خیلی زود شروع کنیم، ممکن است حتی به قله برسیم…”
لوری در حال چرت زدن سرش را تکان میداد.
ما در صبح زود شروع به حرکت کردیم. تنها کوله ای سبک به همراهمان بود. طول اول یک صعود سخت را پیشکش کرد و گذرگاههای جذاب یکی پس از دیگری پیش رو بودند. برف اغلب نرم بود و ما را مجبور می کرد که از قسمت های پرشیب تر صعود کنیم. به سرعت معلوم شد که هنوز راه زیادی تا قله باقی مانده است. باد هم در حال کوبیدن سوزنهای برفی به صورت ما بود. من حتی دیگر عکس هم نمی گرفتم. صعود آسانی نبود ،…
ما با دامیجان با بیسیم تماس گرفتیم.او پرسید”چه زمانی به قله میرسید؟”این سوال واقعا عجیب بود . اگرچه ما بیس کمپ را می دیدیم اما به احتمال زیاد وی نمی توانست ما را ببیند. ما نقاط کوچکی در کوه بودیم.

پس از نصف روز ما به یک مثلث کوچک برفی در زیر دومین پله سنگی رسیدیم. یک طول سخت بر روی سنگ پس از آن قرار داشت. بالای ما هم یک تنوره به وسیله یک نقاب و یک سنگ پس از آن مسدود شده بود. صعود این تنوره زمان و انرژی زیادی می گرفت ، پس من تصمیم گرفتم که به چپ بروم تا شاید یک مسیر از قسمت های یخی برفی باریک پیدا کنم. اول به سرعت پیش رفتم ، اما این قسمت ها کوچکتر و پر شیب تر شدند . اغلب برف و یخ روی سنگ نچسبیده بود و میریخت. صعود به تمرکز بسیار بالای نیاز داشت.
در پایان این طول به سمت راست به طرف یک شاخک سنگی تراورس کردم از اینجا قدری فرود رفتیم تا به انتهای تنوره رسیدیم. طول دیگر یک لبه برفی بود. در اینجا باد به طور ادامه دار ما را با برف می پوشاند. یک قیف برفی ما را به سمت یک دیواره سنگی رهنمون کرد. به این مانع خیره شده بودیم.

” در سمت راست یک نقطه خوب برای پناه هست” لوری به یک محل برای بیواک احتمالی اشاره کرد.
“بله می بینم. اما مسیر ما به سمت بالا میرود..”
“ما می توانیم به سمت راست تغییر مسیر بدهیم.”
“ما خط الراس را انتخاب کردیم. بیا صعود را ادامه دهیم.”
دوست نداشتم بیشتر بحث کنم. به سمت انتهای قیف برفی صعود کردم و یک شیب برفی پیدا کردم که ما را به سمت چپ و یک رمپ کوچک هدایت می کرد ، که از آن احتمالا به خط الراس می رسیدیم.
ما بیرون از زمان بودیم. پس از مشخص کردن یک جا برای بیواک با کمی حمایت در برابر باد ، تصمیمی گرفتیم که روز بعد با تمام تجهیزاتمان بازگردیم. شروع به فرود به سمت چادر کردیم ، تقریبا 500 متر پایینتر. فرودها تقریبا تا بعد از ظهر ادامه یافت ، که خسته اما راضی به چادر بازگشتیم.
در صبح همه تجهیزات را برداشته و مسیر دیروز را مجددا صعود کردیم. برف سخت شده در مسیر صعود را سرعت بخشیده بود.
از لبه مثلث برفی ، زیر نوار سنگی دوم ، من دو نقطه کوچک دیدم که در حال فرود از قله چومولاری بودند. خوشحال شدم و حس افتخار نسبت به تیم داشتم. آنها و ما موفق شده بودیم. حتی من فکر کردم که الان می توانیم بازگردیم.
در حدود نیمروز ما به ناحیه تنوره رسیدیم. در طول فرود از داخل تنوره رد شده بودیم و سپس یک طناب باریک آنجا ثابت کردیم. در بالاهم تا جایی که به محل برفی بیواک رسیدیم ادامه دادیم. در اینجا شروع به معدن کاری در یخ برای جای چادر کردیم و قبل از غروب درون چادر بودیم. من آشپزی می کردم و سعی کردم که میزان انگیزه را هم اندازه گیری کنم.
“چی فکر می کنی” …”توی این باد…”
من سعی کردم که هر نوع شکلی را پنهان کنم. می دانستم که شک مسری است. و زمانی که با ترس درمی آمیزد فرد را به سمت راحتی سوق خواهد داد. در صبح ، سرما ، خستگی و استرس مانند درباره قسمت پیش رو مانند یک آرام بخش عمل کرده بود ، و ما آرامتر از آنچه باید روز قله را آغاز کردیم. من شروع به صعود در رمپ پرشیب به سمت خط الراس کردم و سپس با اشتباهم مواجه شدم. مجددا یک قسمت سنگی سخت در سمت راست شروع شد و یک حمایت صعود ترکیبی در یخ و سنگ ..لوری صعود کرد و گفت”من کلا….رفتم”
بهتر بود که آنرا نمی گفت چون خودم حس کرده بودم. من گفت” یه مقدار سردم” موضوع را تغییر دادم”نمیشه مستقیم ادامه بدیم.”…”می بینم”..”خوبه ، من سمت چپ و چک می کنم.”
ترکیب شک و سرما باعث تضعیف انسان می شود. اگر مسیری در بعد کنج نباشد چه؟ چقدر می توان در این سرما تحمل کرد؟ من احساس می کردم که اگر یکی از ما می گفت فرود باز می گشتیم . لوری به پایین نگاه می کرد اما به زبان با من موافقت کرد که به دنبال مسیر باشیم.
من در پای تنوره ایستادم و شروع به استفاده از تبر یخ ها برای صعود یک قسمت ترکیبی شدم. در بالای تنوره ، متوجه شدم که یک مسیر برفی فقط بین ما و قله قرار دارد. منتظر صعود لوری شدم از نظر من مسیر حل شده بود. وقتی لوری به من رسید گفت که انگشتان پایش بی حس شده اند. من هم پاسخ دادم که از نظر من مسیر صعود شده و می توانیم برگردیم.

لوری به من جواب داد” تو دیوانه شده ای” ” ما قسمت آخر را صعود می کنیم.” بله تنها چیزی که من لازم داشتم قدری تشویق بود تا حالم تغییر کند. آرام آرام به سمت قله حرکت کردیم. در قله به اطراف و چهره لوری نگاه کردم. منظره ای راز آلود تا افق پهن شده بود. در اینجا بود که طعم پیروزی را میشد چشید. شروع به فرود کردیم از قسمت های میکسی که صعود کرده بودم احساس غرور داشتم. با رسیدن به چادر حدس زدم که می توانیم ادامه دهیم ، لوری رسید و گفت که طناب گیر کرده بدون حرفی به سمت کارگاه صعود کردم. با آزاد کردن طناب از قسمت شب مانی فرود رفتیم. با رسیدن به محل شبمانی بعدی منتظر لوری شدم و به او گفتم که من قصد دارم باز هم ادامه بدهم. “شوخی می کنی”

حق با او بود. یک مقدار استراحت لازم بود. ما چادر را در محل قبلی زدیم. من روی کیسه خوبا دراز کشیدم و گفتم بعد از یک مقدار استراحت غذا درست می کنم. سرما باعث شد که داخل کیسه خواب بشوم. غذا بعدا.. فردا ادامه دادیم …بیس کمپ و دوباره بازگشت به چیزی به عنوان تمدن..
مرتبط : مارکو پرزلیج ، کلنگ طلایی
خلاصه
اولین صعود ستون شمال غربی چومولاری به ارتفاع 7326 متر با درجه سختی (1,950m, ED2 M6+ 80°) ، بوریس لورنچیچ و مارکو پرزیلج. 12 تا 17 اکتبر 2006. اکسپدیشن همچنین شامل راک بلاگوس ، تینه کودار ، ماتج کلادنیک و سامو کرملج و دامیجان مسکو بود ، به علاوه رخ شمالی چومولاری و چند مسیر جدید هم در قله های اطراف صعود شدند.
مرتبط : درجه سختی مسیر در کوهنوردی ، سبک آلپی

دکتر مهدی جباریان / باشگاه ورزشی موج
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مهدی جباریان
چاقوی باک تاشو مدل BUCK X59 Mini
- تیغه از استیل ضدزنگ 3Cr13 با مقاومت بالا
- دسته ترکیبی از فلز و چوب طبیعی زیبا
- طول تیغه: ۶ سانتیمتر
- طول کلی در حالت باز: ۱۵ سانتیمتر
- طول در حالت بسته: ۹ سانتیمتر
- ضخامت تیغه: ۳ میلیمتر
- وزن سبک: فقط ۹۰ گرم
- طراحی نوک Tanto برای دقت و استحکام بیشتر
- قفل ایمن جهت جلوگیری از باز شدن تصادفی
- مناسب برای کمپینگ، طبیعتگردی و کارهای روزمره
- مکانیزم تاشو روان و دقیق
- دارای زنجیر فلزی برای اتصال به کلید یا کوله
- گزینهای ایدهآل برای هدیه دادن یا استفاده شخصی
- تولید چین با کیفیت بالا
کوله اسکای رانینگ ۵ لیتری اسنوهاک مدل MY1518A
- طراحی ویژه برای اسکایرانینگ، تریلرانینگ و دویدنهای طولانی
- وزن سبک (۰.۸۹ کیلوگرم) با تهویه عالی و پارچه مش تنفسی
- ساخته شده از نایلون، پلیاستر و اسپندکس مقاوم در برابر پارگی
- کاملاً ضد آب با روکش DWR و دوختهای تقویتشده
- ظرفیت ۵ لیتر با تقسیمبندی هوشمند و دسترسی سریع به لوازم
- جیب پشتی اصلی برای بطری یا پوشاک سبک
- دو جیب جلویی کشسان مناسب برای فلاسک یا بطری آب
- جیب مخصوص موبایل روی بند چپ و جیب کوچک ژل یا خوراکی روی بند راست
- دو جیب زیپدار کمری برای وسایل کوچک مثل کلید یا کارت
- محفظه مخصوص کیسه آب (Hydration Bladder) با خروجی شلنگ
- تسمههای سینهای دوبل YKK برای فیت و پایداری بیشتر هنگام دویدن
- دارای حلقه آویز باتوم کوهنوردی و نوار شبتاب ایمنی
- طراحی ارگونومیک برای توزیع عادلانه وزن و کاهش فشار بدن
- مناسب برای دویدن، دوچرخهسواری، پیادهروی و کوهنوردی سبک
- ظاهر زیبا، راحتی بالا و تضمین کیفیت از برند Snow Hawk
کلاه سنگنوردی بلک دیاموند مدل کاپیتان
- ترکیب پوسته EPP + EPS + 2 تکه ABS دوام فوق العاده ایجاد می کند
- افزایش حفاظت از پهلو و پشت سر
- سیستم تعلیق Low-profile
- گیره چراغ پیشانی یکپارچه
- پدهای Velcro قابل جابجایی / معکوس
- 295 گرم S/M
- 325 گرم M/L
- S/M دور سر 53 تا 59 سانتیمتر
- M/L دور سر 58 تا 63 سانتیمتر
- محصول بلک دیاموند
جدیدترین مقالات
مقالات پیشین
فلاسک 420 میلی لیتری پکینیو
- فلاسک 420 میلی لیتری پکینیو برای کوهنوردی، طبیعت گردی، سفر و مصارف شهری
- سبک وزن: تنها 200 گرم وزن دارد.
- بدنه دوجداره و فلزی با پوشش رنگ آنادایز براق
- درب پیچی از جنس پلاستیک فشرده
- ابعاد 19×7 سانتیمتر
- قابلیت گرم نگه داشتن مایعات بین 5 تا 10 ساعت
- قابلیت سرد نگه داشتن مایعات بین 10 تا 30 ساعت
- طراحی زیبا و کمجا
کاپشن تک پوش بلک دیر مردانه مدل لایت هایک
- بهترین استفاده برای کوهنوردی متوسط، کوهپیمایی و طبیعت گردی
- رنگبندی: 3 رنگ
- سایز بندی: 4 سایز استاندارد
- پارچه: 100% الیاف پلی استر
- زیپ های بادوام و مجهز به آویز های کششی
- برش سه بعدی (تن خور راحت و شیک)
- شاخص ضد آب: 12389mmh20
- شاخص تنفس پارچه داخلی: 8280G/M/24HR
- پارچه ضد خش و چروک
- سگک جمع کننده کلاه
- آنتی استاتیک
- دارای سه جیب
- راهنمای سایز در توضیحات
شلوارک کشاله دار nike مدل 2 division
- بهترین استفاده برای دویدن، اسکای رانینگ، تریل رانینگ، بدنسازی و سایر ورزش ها
- دو لایه کشاله دار: حفاظت بهتر عضلات ران
- پارچه استرچ داخلی و رویه تمام پلی استر
- دارای سه جیب زیپ دار در کنار ران و پشت
- دارای جای بادگیر و حوله در جلو
- کش دور کمر دوبل سه بعدی
- بند فیکس دور کمر
- تولید تایلند
- طراحی شیک و جدید
- سه رنگ سرمه ای، مشکی، ذغالی
کیسه خواب ماموت مدل اسپارک 600 spark
- لایه خارجی:400T 20D Nylon
- لایه داخلی: 400T 20D Nylon
- پرشده با: پر اردک با نسبت 15/85
- Fill Power (پف شوندگی): 600FP
- وزن پر: 600 گرم
- وزن کیسه خواب: 1157 گرم
- زیپ: YKK
- کامفورت یا آسایش: 1- درجه سانتیگراد
- حداقل آسایش یا لیمیت: 7- درجه سانتیگراد
- حد نهایی یا اکستریم: 22- درجه سانتیگراد
- ابعاد: طول 220 سانتی متر/ عرض شانه 80 سانتی متر/ عرض پایین 50 سانتی متر
- دارای کیف حمل با قابلیت فشرده سازی
- تولید چین
- ابعاد بسته: 35×15 سانتیمتر
کاپشن پر سنگین سیموند مدل ماکالو (-29 درجه)
- مناسب استفاده تا دمای منفی 29 درجه سانتیگراد - نسبت پر 90 به 10
- تراکم پر یا پف شوندگی : 800
- حجم جمع شده کاپشن: 4 لیتر
- آزادی حرکتی: برش مناسب برای فعالیت های کوهنوردی
- پارچه ضدسایش روی آرنج ها
- ارایه شده با چسب تعمیری همراه کاپشن، عمر ژاکت خود را افزایش دهید.
- پارتیشن بندی سه بعدی جهت تقسیم صحیح پر
- پر قابل ردیابی بر اساس اصول زیست محیطی و توجه به حقوق حیوانات
- این کاپشن برای فعالیت متوسط در باد با سرعت 5 کیلومتر در ساعت در دمای منفی 29 درجه سانتیگراد تست شده است.
- دو جیب بیرونی دست گرم کن
- دو جیب بیرونی قفسه سینه
- 1 جیب داخلی دریچه ای
- دو جیب مشبک داخل کاپشن برای گرم نگه داشتن یک جفت دستکش اضافی یا فلاسک
- یک جیب کاپشن برای جمع کردنکاپشن در حالی که در کوه هستید.
- کلاه پر طراحی شده برای پوشیدن با کلاه ایمنی سنگنوردی، قابل تنظیم با دو سیستم در جلو و پشت کاپشن
- قسمت ضد سایش روی آرنج ها
- محصول اصل تولید سیموند
کفش بروکس کاسکادیا 17 Brooks Cascadia
- نوع کفش: کفش دویدن تریل (Trail Running)
- سیستم پایداری: مجهز به فناوری Trail Adapt برای کنترل و پایداری بهتر در مسیرهای ناهموار
- فوم میانی: DNA Loft v2 – جذب ضربه بالا با حفظ ثبات و پایداری
- رویه کفش: پارچه مش تنفسپذیر با لایههای محافظ برای جلوگیری از آسیب
- وزن: 329 گرم (برای سایز مردانه 11)
- اختلاف ارتفاع پاشنه تا پنجه (Drop): 9.2 میلیمتر
- ضدآب: برخی مدلها با فناوری GORE-TEX برای محافظت در برابر آب
- کفی داخلی: قابل تعویض و ارتوتیکپسند (Orthotic-Friendly)
- زیره خارجی: ساختهشده از لاستیک TrailTack برای کشش بالا روی سطوح خشک و مرطوب
- عمق آجها: 3.9 میلیمتر برای چسبندگی بهتر
- صفحه محافظ سنگ: Rock Plate برای محافظت از پا در برابر موانع تیز
- مناسب برای: دوندگان پاشنهزن (Heel Strikers) و مسیرهای فنی و دشوار
- انعطافپذیری: طراحی نسبتاً سفت برای کنترل بیشتر در مسیرهای شیبدار
- جنس بازیافتی: بیش از 50% مواد رویه از مواد بازیافتی ساخته شده است
- زبانه و یقه: بالشتکی و نیمهچسبیده برای راحتی بیشتر
- پهنای پنجه (Toe Box): فضای مناسب برای جلوگیری از فشردگی انگشتان
- مقاومت زیره: زیره مقاوم در برابر سایش و فرسایش طولانیمدت
- قابلیت تنفس: امتیاز بالا در تنفسپذیری برای جلوگیری از تعریق
- تولید ویتنام با ضمانت کیفیت



یک نظر در “بادهای چومولاری”
فوق العاده بود ممنون