اولین صعود مرو مشهور به بال کوسه توسط والری بابانوف در سال 2001، انفرادی: پس از بارها شکست بهترین کوهنوردان جهان مرو بالاخره با یک کوهنورد تنها کنار آمد.
تا جایی که من می دانم تا کنون 15 تلاش برای صعود مرو مرکزی که به عنوان بال کوسه هم شناخته میشود انجام شده است. این دومین بار خودم بود. بار اول در بهار انجام گرفت، زمانی که برف زیادی روی دیواره وجود داشت. در پایان آگوست ، شرایط تغییر کرده بود. برف روی یخچال آب شده بودند و قسمت پایینی چیزی جز سنگهای سیاه نبود.
درسهایی از برنامه قبلی
برخلاف تلاش بهاره ، من قصد داشتم روی ستون راستی دیواره تلاش کنم. به نظرم مسیر جدید باید اندکی از مسیربهار راحتتر باشد ، و البته این یک خط منطقی برای صعود انفرادی بود. ارتفاع کلی از یخچال تا قله هم 1500 متر میرسید. با در نظر گرفتن همه اشتباهات برنامه بهار ، من 500 متر طناب کولار استاتیک 5 میلی متری و دینامیک 8 میلی متری با خودم آورده بودم. تصمیم داشتم که اینها را در قسمت پایینی دیواره ثابت کنم.
دومین تلاش روی بال کوسه
در یک سپتامبر ، دوست قدیمی من ایگور زانوویچ و من به یخچال پای دیواره نقل مکان کردیم. ایگور به من در کشیدن تجهیزات تا اینجا کمک کرد ، اما پس از آن کار انفرادی را شروع کردم. مسیر پر شیب و از بین سنگهای شکسته که روی سنگهای اسلب را گرفته بودند بالا میرفت. صعود شیرین بود. هوا ناپایدار و معمولا در عصرگاه با بارش برف همراه می شد. در دو روز 2 و 3 سپتامبر من به ارتفاع 5500 متری رسیدم و طناب ها را ثابت کردم. در 4 سپتامبر ، به بیس کمپ بازگشته تا استراحتی داشته باشم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
دستکش گورتکس مدل ADVENTURE
نمره 3.75 از 5۴۸۸.۰۰۰ تومان
در هفته پیش رو ، من مجددا به دیواره بازگشتم ، اما هوا ناپایدار جلوی پیشرفت کار را گرفته بود. در پایان 9 سپتامبر به شانه سنگی در 5600 متری رسیدم. و تصمیم گرفتم که کمپ بالا را در اینجا برای یک حرکت سریع به ایجاد کنم. یک دیواره سنگی با ارتفاع بیش از 100 متر مسیر را به سمت یخ مسدود کرده بود. حالا من باید برای آوردن غذای بیشتر و پرتالج به بیس کمپ پیشرفته باز می گشتم. به نظرم عبور از قسمت سنگی پیش رو دو یا سه روز زمان می گرفت تا به دیواره یخی برسم ، که با حدود 700 متر به تاج قلل اصلی و شمالی منتهی می شد.
در 14 سپتامبر ، شروع به صعود طناب ثابت ها کردم. اما به زودی ابرهای تیره رسیدند و بارش سنگین برف شروع شد. روز بعد به بیس کمپ پیشرفته بازگشتم.
هر روز هوا سردتر میشد.
در شب 15 سپتامبر ، بادهای طوفانی چادر را تکان می دادند. به نظر هوا روبه بدتر شدن بود. فردا چطور خواهد شد؟
در صبح 16، اما آسمان صاف بود و البته همچنان باد داشت برف سنگین روی دیواره را جاروب می کرد. فردای آن هوا بهتر شد من به سمت کمپ بالایی حرکت کردم. در 21 سپتامبر ، یک روز استراحت در 5600 داشتم. باید نیرویم را جمع می کردم چرا که سه روز بود 250 مسیر مسیر بالای سرم را ثابت کشی می کردم.
ساعت نه شب بود . و من قصد داشتم یک شب طولانی و خطرناک را در رخ شمالی مرو بگذرانم. سوپ و چای شیرین درست کردم. عملکردم را هم در همین حال تحلیل می کردم. صبر در بیس کمپ برای هوای بهتر ، پیدا کردن یک کمپ مرتفع، ثابت کشی روی دیواره…روز استراحت به پایان خودش نزدیک می شد.
باشگاه ورزشی موج
تجهیزات قله
هنوز مطلقا تاریک بود که از کیسه خوابم به بیرون خزیدم ، هوا سرد را به درون شش ها می دادم و تجهیزات مورد نیاز را جمع می کردم. : ژاگت پلار ، کاپشن بادگیر ، کت پر سبک. کرامپونها را هم درون کوله گذاشتم چرا که 150 متر اولی از روی سنگها بالا میرفت.
مدتی کوتاه زمان برد که کوله را روی دوش بیاندازم. تجهیزات من از دو حلقه طناب 60 متری ، کیسه بیواک گورتکس ، دو جفت دستکش پلارتک ، چند میخ سنگ ، 10 عدد پیچ یخ ، فرند ، نیم لیتر چای گرم ، مقداری شکلات تشکیل شده بود. وزن کوله بیش از ده کیلو میشد. من سعی کردم همه مسیر را تصویرسازی کنم تا همه چیزهایی که لازم است با خودم ببرم.
در نیمه شب با رادیو به ایگور که در بیس کمپ بود گفتم من آماده بالا رفتن هستم. ما توافق کرده بودیم که در طول صعود او در پشت رادیو باشد تا در صورت نیازبه کمک با وی تماس بگیرم. سپس یومارها را به طناب متصل کردم و از سنگها بالا رفتم. شب من را احاطه کرده بود. هر چیزی در خارج از شعاع نور چراغ پیشانی انگار مربوط به دنیای دیگری می شد. سعی می کردم که نترسم. کارم را انجام می دادم و آرام بالا میرفتم ، گاها متوقف می شدم که نیرویم را برای روز پیش رو حفظ کنم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
باتوم نیچرهایک مدل NH17D017-D
نمره 3.83 از 5۱.۲۷۹.۰۰۰ تومان
به زودی کرامپونها را پوشیدم چرا که قسمت پیش رو با یخ پوشیده شده بود. عبور از این قسمت زمان زیادی از من گرفت.
حرکت به سوی بال کوسه – مرو
در حدود ساعت 2 صبح. به انتهای طناب ثابتها رسیدم. هوا سردتر شده بود. مجبور بودم انگشتان پایم را تکان دهم تا جلوی یخ زدنشان را بگیرم. صعود را با استفاده از تبر یخ ها و بدون طناب برای صد متر پیش رو ادامه دادم. با پرشیب تر شدن مسیر ، تصمیم گرفتم که از طناب استفاده کنم چرا که خطر مسیر افزایش یافته بود. تاریکی و سکون شب ترسم را زیاد می کرد. آسمان سیاه مانند یک دکور تیره بود که با ستاره ها تزیینش کرده بودند. اینطور به نظر میرسید که در میان یک دنیای بیگانه قرار گرفته ام و تنهایی ام را به شدت حس می کردم طوری که از ایگور خواستم که یک چراغ روشن کند تا او را ببینم. یک دفعه یک نور کوچک در دوردست پیدا شد. اوه ، چقدر فاصله زیاد بود! انگار به یک سیاره در دوردست نگاه می کردم.
به صعود ادامه دادم. چرا روی این دیواره پوشیده شده از یخ بودم. آیا یک الهام وجود داشت تا چیزی را تایید کند یا چیزی مانند یک عقده ؟ نمی توانستم پاسخی بیابم.
تبریخ هایم به لایه نازک یخ روی سنگ می خوردندو من سعی می کردم که قسمت ایمن یخ را بیابم. حالا دیگر صعود مکانیکی شده بود ، بدون پیگیری زمان. وجود من در حال حرکت دادن تبریخ و کرامپون بود. در اینجا ضربه های محکم ، گامهای کوتاه و نفس کشیدن یعنی زندگی و بقا. ذره ذره ، یخ پر شیبتر می شد. من احساس می کردم که در یک تونل 1000 متری از یخ هستم.
تنها صدای خش خش برف جاری در مسیر بود که سکوت را می شکست. انگار همه صداهای دیگر یخ زده بودند. هر مدت زمانی یک بار نورم را به قسمت های دیگر می انداختم اما انگار دنیا همان دهلیز بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- شلنگ یدکی اجاق گاز کوهنوردی و کمپینگ ۱۲۸.۵۰۰ تومان
برای هشت ساعت بود که به سختی تلاش کرده بودم. ارتفاع سنج حدود 6000 متری را نشان می داد. پشت سر من دو سر شیولینگ معلوم بود. در یک ثانیه نور به بهالی مرو خورد. من به وضوح می توانستم هر سنگی را که به قله منتهی میشد ببینم. آسمان آبی تیره با قله های سفید کورکننده در صبح گاه متضاد هستند.
هوا به سرعت گرم شد. چشمانم شروع به خسته شدن کرده بود. و خستگی گریبانم را گرفتم. تقریبا با یاس من متوجه شدم که نمی توانم کاری راجع به آن انجام دهم. قله هنوز خیلی دور بود. من مجبور بودم تمام توانم را جمع کنم و ادامه دهم. با شروع مجددا صعود انگار دوباره انرژی برگشت.
ستیغ کوه
بالاخره داشتم به قله نزدیک می شدم . مسیر به سمت راست میرفت و شیب زیاد نبود. اما انگار یک مانع سخت در سر راه وجود داشت : سه تیغی که محل اتصال قلل مرکزی و شمالی مرو بود. اطراف من دنیای اول بود و آن بالا دنیای دوم. جهانی نامریی ، جهانی که فقط در ذهنم وجود داشت آنهم برای ماهها.
تا جایی که می شد در زیر سه تیغ صعود کردم. تنها دو متر برف معلق بالای سرم بود که من را از تاج سه تیغ جدا می کرد. آخرین پیچ یخم هم 4 متر پایینتر بود. اگر سقوط می کردم 9 متر پاندولی منتظرم بود. خودم را بالا کشید ، اما برف خودش را ول کرد و به سختی توانستم خودم را جمع کنم. حس بسیار بدی بود.
مشخص بود که نمی توانستم مستقیما از این نقاب صعود کنم. بنابراین شروع به تراورس به راست کردم. نمی دانستم پایم را روی چه می گذارم ، و تبر یخ هایم هم تقریبا روی هوا بود. انگار در حال بندبازی بودم. یک پیچ یخ در سمت راستم کار گذاشتم ، با اینکه می دانستم حتی وزنم را هم نمی تواند تحمل کند. البته حداقل می توانستم از آن بگیرم. دستم را دراز کردم تا پیچ دیگری بگذارم. طناب را به پیچ یخ ها نیانداختم چون فایده ای نداشت. سپس شروع کردم با تبر دست راستم یک مسیر در میان نقاب باز کنم. سپس تبر دیگر را بالا گذاشتم و با دقت آنرا کشیدم تا به بالا بروم. به نظرم تبریخ می توانست من را نگه دارد. پاهایم را بلند کردم و بالا گذاشتم در حالی که همه وزنم روی دست راست بود. سپس دست دیگر را بالا بردم و خودم را به سمت دیگر کشاندم.
آزادی! باورکردنی نبود..غلبه بر ستیغ تلاش ذهنی و فیزیکی اندازه نیمی از دیواره از من گرفته بود. قله شمالی با یک دیواره 100 متری سنگی محافظت می شد ، اما یک تیغه که به مرو مرکزی میرسید تنها 100 یا 200 متر دورتر بود.
تلاش کردم تا یخ ایمنی روی ستیغ بیابم و متعاقبا چیزی مثل یخ پیدا کردم و یک پیچ یخ آنجا گذاشتم تا طناب را برای فرود فیکس کنم. تصمیم داشتم بدون کوله ادامه دهم.
به آرامی حرکت به سمت مرو مرکزی را شروع کردم. در اینجا درسمت چپ نقاب های عظیمی وجود داشت و متوسط شیب تقریبا 45 درجه بود. کرامپون در این برف سخت فرو می رفت و به سختی حتی ردی برجا می گذاشت. همه تمرکز من روی پاهایم بود. شیب برفی من را سرحال آورده بود.
بسیار خسته بودم و بعد از هر سی چهل قدم توقف می کردم. برای اینکه در هنگام توقف سقوط نکنم تا جای ممکن تبریخ ها را در برف فرو می کردم ، سپس روی زانو می نشستم و یک حالت پایدار در این برف سخت می گرفتم. هر بار دلم نمی خواست که شروع به حرکت کنم. تنها لحظه ای متقاعد میشدم که به قله نگاه می کردم.
چه چیزی می توانم آنجا بیابم؟ شاید یک ورودی رازآلود به دنیایی دیگر؟
مطالب مرتبط :
مرو مرکزی
یک توقف دیگر و دیگر چیزی بالای سر نبود. حالا روی قله مرو مرکزی ایستاده بودم. روی بال کوسه. ارتفاع سنج 6310 متری را نشا می داد. الان ساعت 1:40 دقیقه ظهر بودو حالا جانی تازه گرفته بودم.
برگشتم و نگاه کردم. فقط کوه و کوه بود که تا افق گسترده شده بودند. دلم می خواست این لحظه تا ابد در حافظه ام بماند. اما پنجره هوای خوب رو به اتمام بود. ابرها از جنوب به سمت مرو می آمدند و لحظه به لحظه مرو در ابر خاکستری فرو می رفت.
موقع بازگشت فرا رسیده بود. من شروع به فرود روی طناب ثابت کردم. ته طناب در رخ عمیق و تاریک گم شده بود ،این میتوانست یک فرود طولانی و خطرناک باشد. برای آخرین بار ، به دنیای آن بالا نگاه کردم. اما انگار رنگها جور دیگری بودند، شاید باید زودتر بر می گشتم.
در حدود ساعت 7 عصر به کمپ 5600 متری رسیدم. فقط می خواستم بنوشم و تکان نخورم. من زمانی برای نوشیدن در صعود نداشتم و تنها یک تکه شکلات خورده بودم بعلاوه چند غورت آب.
حالا نیاز داشتم که بخورم و بنوشم ، اما به محض رفتن در پرتالج به خواب فرو رفتم. برای 20 دقیقه و پس از آن شروع به آشپزی کردم. خوابم خواب کسی بود که رویایش به حقیقت پیوسته است.
خلاصه صعود :
اولین صعود شانگری لا (2,000 meters, ED—5C/6A A1/A2 M5 75 degrees) ، قله مرکزی مرو ، بال کوسه ، 6310 متر. 17 تا 22 سپتامبر 2001. والری بابانوف ، انفرادی.
آخرین مطالب در موج کوه:
- 6 تکنیک گیره گرفتن که هر سنگنورد باید بداند5 (6) سنگنوردی، ورزشی که ترکیبی از قدرت، استقامت و استراتژی را میطلبد، بیشتر از آنکه به قدرت خالص وابسته
- جیریشانکا: چالش افسانهای برای کوهنوردان فوق حرفه ای5 (2) جیریشانکا، قلهای ۶۱۲۶ متری در رشتهکوه آندهای پرو، ترکیبی از زیبایی طبیعی و چالشهای فنی است که تنها
- ۳۰ نکته طلایی کمپینگ در جنگل که باید بدانید5 (3) کمپینگ در جنگل فرصتی بینظیر برای فرار از شلوغی شهر و غرق شدن در آرامش و زیبایی طبیعت
- چقدر دوچرخهسواری کنیم؟ راهنمای جامع برای سلامت، تناسب، قهرمانی4.9 (8) دوچرخهسواری بهعنوان یکی از محبوبترین ورزشها و فعالیتهای روزانه، ترکیبی از فواید جسمی، روانی و محیطزیستی را ارائه
- هدفگذاری برای دویدن: اولین گام درست یک دونده5 (4) هدفگذاری یکی از ارکان اصلی موفقیت در هر فعالیتی است، و دویدن نیز از این قاعده مستثنی نیست.
باشگاه ورزشی موج / دکتر مهدی جباریان
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 1 / 5. تعداد آرا: 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یک نظر در “مرو ، بال کوسه”
منم صعود زیاد میکنم. بیشتر ارتفاع کف اتاقم تا رو تختمو میرم بعضی وقتا هم ده تا بارفیکس میزنم که خودش تقریبا در ارتفاع ۲ متری نصب شده. صعود خیلی بهم انگیزه میده امیدوارم شما هم بتونین مثل من تجربه کنین