کوهنوردان جهان, کوهنوردی

یاسوشی یامانوی، کوهنورد دوران از سرزمین آفتاب

یاسوشی یامانوی، کوهنورد دوران از سرزمین آفتاب

روزهای تابستانی در منطقه ترنس هیمالیا بی پایان به نظر میرسد. حتی پس از غروب خورشید نیز اندکی نور در پشت کوهها گویی همچنان وجود دارد: درخشش ملایمی تمام لبه ها را روشن نگه می دارد و همه کسانی که در آنجا هستند درون آن حل میشوند. در یکی از شبهای آرام اوت 2017، تیم هیات اعزامی ما در دره زانسکار لاداخ در حال تعریف کردن از داستانها برای یکدیگر بودند. همانطور که ابرهای دوردست نارنجی رنگ را به نظاره نشسته بودم، هیبت مردی که کنارم نشسته بود، بر من چیره میشد. چند روز پیش، یاسوشی یامانوی با همطنابش تاکاکی فوروهاتا، از اولین صعود به یک قله 5790 متری بازگشته بودند. موهای ضخیم او روی پیشانیش ریخته بود و چند رشته سفید در آن میان خودنمایی می کرد. اما این چین و چروکهای گوشه چشمش بود که گواه از چندین دهه تجربه می داد. اگر از گذشته اش خبر نداشتم، هرگز نمی توانستم حدس بزنم که صورتش به خاطر جراحات چند بخیه خورده یا اینکه یاسوشی 52 سال سن دارد.

یامانوی به ما گفت:”در سال 1988 در حال صعود انفرادی رخ غربی کوه ثور در جزیره بافین بودم. صدای غرش بلندی آمد و دیدم که یک سنگ به اندازه یک کامیون از بالا سقوط کرده است.”هنگامی که به فیس گرانیتی چسبیده بود، تخته سنگ عظیم از پشتش عبور کرده و به پایین رفت.وی گفت:”من خیلی ترسیدم، اما همچنان امیدوار بودم که سنگ دیگری سقوط کند!”با لبخند ادامه داد”زیرا دلم میخواست قدرت عظیم طبیعت را دوباره ببینم.”

آنجا بود: یک الهام غیرمنتظره از زمانی که به عنوان افسر رابط به این تیم پیوستم. قبل از صعود مجبور شدم با مقامات مختلف دولتی در منطقه دیدار کنم تا از آنها در مورد تیم اطلاع یابم. یک چیز توجه همه را جلب می کرد و آن، صعود سریع یاسوشی یامانوی به تیغه جنوب-جنوب شرقی کی2 در سال 2000 بود: 48 ساعت، بدون توقف، از بیس کمپ به قله بدون اکسیژن کمکی. از نظر کوهنوردان، صعود انفرادی وی در جنوب غربی چوآیو نیز یک دست آورد غیرمعمول به حساب می آمد. در ژورنال آلپاین کلاب امریکا سال 2014، لیندسی گریفین، تاریخ نگار قدیمی هیمالیا، به این دستآورد اشاره کرد که یامانوی را در لیست کوچک و بسیار نخبه افرادی قرار می دهد که صعود انفرادی به سبک آلپی را برای یک مسیر مستقل جدید به یک قله 8000 متری انجام داده اند.

یاسوشی یامانوی
یاسوشی یامانوی در اولین تلاشش برای صعود رخ شمالی پوتالا شان(5428 متر)، سیگونیانگ، چین، 2004

اما یامانوی چیزی فراتر از یک کوهنورد پیشرو بود. در عصر مدرن صعودهای ورزشی و تجاری، حرفه وی مانند بازگشت به کوهنوردی عاشقانه به نظر میرسید. سال به سال، او با اندیشه ای آرام و دلبستگی هر چه بیشتر به قله های بلند باز میگردد که مرا به یاد مقاله ای با عنوان “هنر تحمل کردن” می اندازد. در این مقاله ویتک کورتیکا، کوهنورد بزرگ لهستانی می نویسد”چه چیزی برای فرد هویدا میشود که وقتی با خلاقیت پیوند می خورد، کوهنوردی به شکل ارتباطی نو با تجربه کوهستان نمود می یابد…این در ایجاد پیوندهای واقعیست نه به جمع آوری اعداد یا ایجاد سوابقی که کمتر در میان راز و رمز فرو رفته اند…”

اینک همه رنگها در حال رنگ باختن بودند، به جز نوک قله های برفی که مانند شمعی که رو به خاموش شدن است، سوسو می زنند. گفتم:”یامانوی، می خواهم در مورد تو بنویسم.” این بی انصافی بود که افراد کمی در خارج از ژاپن درباره او اطلاعات داشته باشند.

او به سرعت پاسخ داد:”این امکان هست که الان موضوع برایت جالب باشد، چرا که ما در کوهها هستیم و شما کاری جز گوش دادن به حرفهای من نداری. اما شاید با بازگشت به زندگی روزمره همه چیز را فراموش کنی.”

ملاقات کوهها

اما من داستانهای یامانوی را فراموش نکرده ام و از خاطرات این مرد کوتاه قامت و خوش اخلاق نیرو می گیرم. یامانوی زمانی متوجه قدرت خودش می شود که شروع به کوهنوردی می کند. او و فروهاتا صعود خود را یک هفته قبل از پرواز به خانه به پایان رساندند، بنابراین ما سعی کردیم به اکتشاف تخته سنگهای اطراف کمپ بپردازیم. چادرهای ما در یک چمنزار کنار توده های آوار یخچالهای هاگشو قرار گرفته بود. در میان بوته ها و مراتع، چند تخته سنگ بزرگ و کوچک، حتی گاها به اندازه یک ساختمان دو طبقه جای خشک کرده بودند.

حرکت یامانوی روی سنگ مسحور کننده بود. دو مفصل انگشتان حلقه و کوچک وی از دست رفته است. با این همه به زیبای روی سنگ صعود می کند، گویا در حال صحبت کردن با آن است. این گفتگویی بود که به نظر میرسید از سالهای قبل آغاز شده بود. این تصویر همه چیزهایی که یامانوی باید دیده باشد به ذهن من خطور می کرد. احساس کردم باید ارتباط او با کوه ها را درک کنم و یاد بگیرم مثل او به آنها گوش دهم.

من در مدارس شبانه روزی در ایالت هیماچال پرادش هند رشد کردم. در آنجا تصور این بود که آنها(کوهها) اژدهایی خفته هستند که به خود پیچیده اند. از دور دست به نظاره می نشستم و به دنبال دست و پا و اندام این موجودات حیرت انگیز غور می کردم. این محیط به عشق به فضای باز دامن زد و مرا به سمت تخصص در زیست شناسی حیات وحش سوق داد. در همان اوایل هم زندگی دانشگاهی را رها کردم و تصمیم گرفتم به دانشمندان کمک کنم تا به جمع آوری داده ها و کمکهای مالی بپردازند. اگرچه دستمزد این کار ناچیز بود، اما با جستجوی یک پروژه به پروژه دیگر به عنوان دستیار آزاد، می توانم مکانهای مختلف در حیات وحش را تجربه کنم. از جنگلهای انبوه بارانی مملو از کنه و زالو با درختان 50 متری تا ارتفاعات خنک که رگبارهایی به اندازه یک انگشت دست داشت. امیدواربودم بتوانم زمان بیشتری را در کوهستان بگذرانم. اما رفتن به یک سفر هیمالیای به تنهایی بسیار گران بود. بنابراین کلاسهای کوهنوردی را گذراندم و روی یک پروژه یخچال شناسی کار کردم.

در ابتدای سال 2017، زمانی که برای عضویت در بنیاد کوهنوردی هند واجد شرایط شدم، به منظور تبدیل شدن به یک افسر رابط برای تیم های خارجی اقدام کردم. در اوایل سال 2017 بود که از طر بنیاد با من تماس گرفته شد و پرسیدند که آیا می خواهم به یک سفر ژاپنی به منطقه جامو و کشمیر ملحق شوم. گفتم: البته. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این تیم، به ماریکو اوبیکاوا، راهنمای ژاپنی که طی دوره ای در موسسه کوهنوردی هیمالیا ملاقات کرده بودم، نامه نوشتم. وی پس از پرس و جو نوشت:”شما با یاسوشی یامانوی، معروفترین کوهنورد ژاپن همراه خواهید شد.”

اخبار کوهنوردی به طور جدی پیگیری نمی کردم، بنابراین باید با تاسف اعتراف کنم که هرگز نام یاسوشی یامانوی را نشنیده بودم. او از سال 1984 شروع به صعودهای بزرگ و گاها دو صعود در یک سال کرده بود. قبل از زمانی که من به دنیا آمده ام. این بدان معناست که او بیش از آنچه من در مورد زندگی می دانستم، در مورد کوهنوردی می داند. در این سفر، لازم نبود نگران معضلات اخلاقی، خطرات بهمن، بیماری ارتفاع … باشم. یامانوی اکنون تمام صعودهای خود را به سبک آلپی و معمولا از مسیرهای جدید، چه در تیمهای کوچک و یا به تنهایی انجام میداد.

در آن زمان در حال مطالعه کتاب “فاتحان بی فایده” از لیونل تری بودم و توصیف کوهنورد فرانسوی درباره آلپینیسم به عنوان “یک تجربه اساسا فردی، تقریبا شبیه آفرینش هنری” نظرم را جلب کرد. یک کوهنورد ممکن است با توسل به تیم های بزرگ، کارمندان پشتیبانی، اکسیژن اضافی یا طنابهای ثابت از موانع صعب العبور بگذرد. اما چنین کمک هایی از جذابیت های اصلی کوهنوردی خواهد کاست، رابطه انسان و کوه را متزلزل کرده و فاصله به وجود می آورد. و آیا کوهنوردی در واقع یکی شدن با کوهستان نیست؟

یاسوشی یامانوی
یاسوشی یامانوی در ارتفاع تقریبی 7300 متری در مسیر اسلونی، گیاچونگ کانگ(7952 متر) در سال 2002 درست قبل از به هم ریختن هوا. مبارزه برای زنده ماندن آغاز شد و یامانوی به همراه همسرش تائکو ناگائو به سختی فرار کردند.

روچو

یامانوی و فوروهاتا برای اکسپدیشن پیش رو، به دنبال نوع خاصی از قله بودند: قله ای سربرافراشته به سوی آسمان که دارای خطوط طبیعی از سنگ و یخ به سوی قله باشد. آنان مجبور نبودند قله را صعود کنند چرا که می خواستند چالش اولین صعودکننده روی یک کوه را لمس کنند، و همچنین نمی خواستند که تلاششان تحت تاثیر برنامه های قبلی قرار بگیرد. فوروهاتا در چهل و سه سالگی پرشور و در آن واحد دقیق می نماید و با صبر و حوصله به بررسی 140 قله باز در وب سایت اتحادیه کوهنوردی هندوستان پرداخت و تصاویر مربوط به 5 مورد را در گوگل ارث بررسی کرد. سرانجام، او و یامانوی قله ای بدون نام در غرب یخچالی را یافتند که در مجاورت کوه هاگشو در محدوده زانسکار قرار داشت.

پس از پرواز از دهلی به له، در مدت سه روز از کوههای خشک به رنگ بژ و پوشیده از گلهای رز عبور کردیم و از دره سبز سورو به دره زانسکار رسیده و سپس از جاده روستای آکشاو خارج شدیم. از آنجا پیاده روی خودمان را به همراه آشپز و مدیر بیس کمپ ادامه دادیم. اسب سواران محلی وسایل ما را سوار اسب کردند. کوههای هیمالیایی هند از نظر سیاسی در منطقه ای حساس قرار دارند و تهیه نقشه های توپوگرافی دقیق دشوار است. در اینجا بود که به اجبار از نقشه های گوگل استفاده می کردیم و حتی تقریبا از قله رد شدیم. تصویر کامپیوتری بیشتر شبیه یک مخروط بستنی صاف، با شیبی مقعر از سنگ و برف در شمال شرقی آن بود که یامانوی و فوروهاتا یک خط آزمایشی صعود را روی آن برنامه ریزی کرده بودند. کوه واقعی پرشیب تر و ناهموارتر است، تاج داسی شکل آن به دو قله برجسته شکسته شده و آنچه که در تصویر به شکل یک ویژگی بزرگ سنگی به نظر می رسید، اکنون در واقعیت یک تورفتگی عظیم است که احتمالا بر اثر فرسایش ایجاد شده باشد. درباره کل صعود دوباره باید فکر شود.

از سمت جنوب شرقی، یک تیغه مورن(سنگهای یخچالی) مستقیما به یخچال طبیعی در زیر قسمت شرقی منتهی میشد. یک سطح شیب دار از برف به مجاور قسمت سنگی پرشیب و سست میرسید. از آنجا یک تراورس به سمت شرقی به یک شیب دیگر در زیر قله، باز می گشت. یامانوی و فوروهاتا چند روزی را برای شناسایی روش و تعیین بهترین مسیر فرود به سر بردند و برای شناسایی و هم هوایی تا نیمی از مسیر را صعود کردند. هر وقت برای بارگزاری تا کمپ پیشرفته بالا می رفتند، من نیز آنها را همراهی کردم، اما هرگز به من اجازه حمل تجهیزات ندادند. آنها می خواستند تا آنجا که میشود خودکفا باشند. هر چند در ساختن سنگچین به آنان کمک کردم تا راهشان را گم نکنند. آنان درباره وسایل مورد نیاز صحبت می کردند.”یک پیچ یخ بلند و دو عدد متوسط به نظر کافی باشند.” ….

یاسوشی یامانوی هیچ نوع وسیله ارتباطی را حمل نمی کند، زیرا معتقد است که هرگاه صعود را شروع کند، فقط او و کوه باقی خواهد ماند. پس من باید از زمان بازگشت کوهنوردان اطمینان می یافتم. بنابراین سه چهار بار به بررسی جزییات برنامه شان پرداختیم. بعدا یامانوی اعتراف کرد که از اینکه انگلیسی به گوش من نمیرفت عصبانی شده بود. فوروهاتا به من تصاویری از تلاشش روی مونت ابیMt. Abi یک کوه 6097 متری در نزدیکی اورست نشان داد، که با یک ژاپنی دیگر به نام تویاما در 2016 روی آن کار کردند. آنان کندتر از حد انتظار پیشرفته بودند و در ارتفاع 5800 متری، یامانوی با آنان تماس گرفته و از آنها خواسته بود که بازگردند. فوروهاتا اضافه کرد که ما می توانستیم قله را صعود کنیم، اما احتمالا زنده باز نمی گشتیم.این اولین سفر وی به هیمالیا بود و او نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد.

برنامه ریزی آنان برای صعود سه روزه بود. اگر پس از پنج روز باز نمی گشتند، من باید به آخرین روستا می رفتم و از طریق تلفن ماهواره ای درخواست کمک می نمودم. یامانوی و فوروهاتا در ساعت 1:30 دقیقه بامداد کمپ اصلی پیشرفته را ترک کردند و توده مواج یخچال را بریدند. شبی سرد و صاف بود. آنها امید داشتند تا عصر به مسیر برسند.

من از کمپ پیشرفته با دوربین نظاره گر تلاششان بودم: دو لکه کوچک که یک شیب تند و سفید عبور می کنند. به تدریج به سمت یک دهلیز حرکت کردند، جایی که برفهای نازک به سختی توان تحمل کرامپون و تبر را داشت. در همین حال سنگهای سست از بالا به پایین پرت می شد. به نظر می رسید که سنگها از جاذبه سرپیچی می کنند و در فضا غلطان می شوند.

سرانجام کوهنوردان از دهلیز بیرون آمدند. شیب بالا تندتر بود، اما با وجود برف عمیق تر تا آخرین قسمت سنگی ادامه پیدا می کرد. آنها با احتیاط در زیر آسمان لاجوردی و بدون نقص بالا رفتند و درست در زمانی که اولین ابرهای صبحگاهی در بالای سر شناور بودند، روی تخته سنگ قله در ساعت 9:11 دقیقه صبح قدم گذاشتند. هفت ساعت و نیم از ترک کمپ پیشرفته گذشته بود. یامانوی هرگز روی یک قله خوشحالی نمی کرد-حتی در بالای تپه های نزدیک شهر خود در ژاپن- وی توضیح می دهد:”خوشحالی زمانی تکمیل میشود که بازگردم.”

وقتی به بالای قله نزدیک می شدند، دیدم را از دست داده بودم و در ساعت 10:30 دقیقه صبح مجددا آنها را دیدم که در حال فرود بودند: دو نفر که با یک طناب شصت متری به هم متصل شده اند و مجددا در پشت خط الراس جنوبی ناپدید شدند. من انتظار داشتم که آنها شبمانی کنند، چرا که برای سه روز غذا و چادر..به همراهشان بود و بنابراین تعجب کردم که در ساعت 2:30 دقیقه بعد از ظهر مججدا از پشت مسیر بیرون آمدند. یامانوی و فوروهاتا در حال پایین آمدن بودند.

در ساعت 4:30 دقیقه بود که روی یخچال کوهنوردان را ملاقات کردم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و شادی کردیم. در حالی که آن دو از آبی که به همراه داشتم می نوشیدند.

در حالی آماده شدن برای یک شام زودهنگام بودیم که ابرهای تاریک از شرق پیدا شدند. صدای باران من را بیدار کرد و خوشحال از آن بودم که کوهنوردان پس از شام در چادرشان به راحتی آرمیده اند. طی چند روز پس از آن، با مشورت آنگچوک، نام روچو به معنای شاخ در زبان لاداخی برای قله پیشنهاد شد. یامانوی پس از کوهنوردی به من گفت که نگران همطناب خود بوده است: او نگران بود که اگر فوروهاتا در سفر دوم خود نیز شکست بخورد، ممکن است احساس کند که توان کافی ندارد. و فوروهاتا به این فکر می کرد که چطور یامانوی تقریبا پانزده سال است که به هیچ قله ای در هیمالیا نرسیده…

موتینای

هفته آخر ما در کوه به رشته ای از روزهای آفتابی در دامنه کوه تبدیل شده بود. روزها به صحبت و گشت و گذار و سنگنوردی در سنگهای کوتاه می گذشت تا وقت خواب فرا برسد. فوروهاتا یک مترجم انگلیسی-ژاپنی روی تلفن خود بارگیری کرده بود و آنرا آقای کامپیوتر صدا می زد. اگر سوال سختی می پرسیدم یامانوی غر می زد، اما سعی می کرد که جواب دهد.

بخش زیر را از گزارش امریکن آلپاین ژورنال درباره صعود انفرادی یامانوی در کوسوم کانگرو بخوانید:

بسیاری از دوستانم به خاطر گرایش من به صعود انفرادی از من انتقاد کرده اند، اما این با طبیعتم سازگاری دارد. من دوست ندارم رقابت کنم و در عین حال، می خواهم خودم تصمیم بگیرم. بعلاوه صعودهای انفرادی من به حدی که بقیه فکر می کنند خطرناک نیست. سرانجام، صعود انفرادی در یک مکان دور باعث درک بهتر خود و طبیعت میشود…

یکی از این تجربه ها در کمپ تندرا در جزیره بافین در سال 1988 بود که به انتظار صعود از سمت غربی ثور در نور ابدی تابستان قطب شمال بودم. احساس انزوا هنگام صعود انفرادی دیواره 1400 متری و منظره وحشی و طبیعی قله بسیار بیش از آن چیزی است که در ال کاپیتان حس می شود. در زمستان بعد، صعود از فیتزروی در پاتاگونیا در بدترین هوای قابل تصور روی زمین، به من جرات یادگیری تنهایی با طبیعت را داد…

یک صعود فری سولو در زمستان رخ غربی آمادابلام به من حس یک رقصنده باله در کوهستان را داد. همچنین به من آموخت که به سرعت نقاط ضعف کوه را ارزیابی کنم. صعود رخ جنوب غربی چوآیو در 1994 تجربه ای شبیه به صعود به فضا بود.

به او گفتم:”من دوست دارم در مورد صعودهای شما بخوانم، همانطور که افراد زیاد دیگری علاقمند هستند. چرا از کسی نمی خواهید تا دفتر خاطرات شما را ترجمه کند؟ یامانوی در پاسخ گفت: هر صحفه خاطراتم پر است از “قله-صعود، فردا باید صعود کنیم…برای درک روش کوهنوردیم ، باید روش زندگی کردنم را بدانید.”

یاسوشی یامانوی اکنون با همسرش تائکو ناگائو در شهر اوکوتاما، نزدیک توکیو زندگی می کند. او از ماهیگیری و سنگنوردی در تپه های جنگلی لذت می برد. در روزهای بد آب و هوا به پیاده روی می پردازد، چرا که فکر می کند تمرین خوبی برای کوهنوردی خواهد بود. در داخل خانه اش یک دیواره سنگنوردی دارد که خودش آنرا ساخته است. یامانوی در حالی که با یک دست از گیره آویزان است با دست دیگرش نقاشی می کشد. این نقاشی کردن است که ذهن وی را از موقعیت دور می کند. تا اینکه آویزان شدن از روی دیوار مثل راحت نشستن روی مبل طبیعی حس شود. شاید بتوان گفت که یامانوی حتی از بسیاری کوهنوردان نخبه دیگر مینیمالیست تر است. موتینای Mottainai یک کلمه ژاپنی به معنای هدر ندادن است و به نظر میرسد که یامانوی با آن زندگی می کند. او توضیح می دهد که شلوار بارانیش اکنون”فقط 40% شلوار و 60% نوار چسب است.”

وی تجهیزات جدید اسپانسرهای خود را رد می کند. چند سال پیش به او تبریخ های جدیدی پیشنهاد دادند. ولی اصرار داشت که نیازی به آنها ندارد و امروز هم از قدیمی های خود استفاده می کند. او در کوه همان لباسی را می پوشد که در خیابانهای روستای خود یا جلسات باشگاه کوهنوردی در توکیو به تن دارد. و اگر باران شروع شود، بارانیش را درون کیفش نگه می دارد و می گوید: بدن من هنوز قوی است، اما بارانی باید در آخر کار استفاده شود.” او آن را برای کوهها نگه می دارد، جایی که واقعا به آن احتیاج خواهد شد.

یاسوشی یامانوی
تائکو ناگائو در حال حمایت یاسوشی در دیواره سالاث ال کاپیتان(VI 5.13b or 5.9 C2, 3,000′). این دو نفر برای اولین صعود رخ جنوب غربی بوبلیموتین (5.10 A3, 800m)در پاکستان تمرین می کردند.

زندگی یعنی صعود

یامانوی در سال 1965 در توکیو متولد شد و در میان تپه های معتدل و سرسبز استان چیبا، در شبه جزیره ای که به اقیانوس آرام میرسد، جایی دور از قله های برفی رشد کرد. پدرش رهبر اتحادیه کارگری در یک شرکت روزنامه بزرگ بود. از همان زمان کودکی، یامانوی مجذوب کتاب های ماجراجویی نائومی اومورا، شده بود. نائومی اولین ژاپنی بود که به قطب جنوب رفت و توانست به تنهایی از دنالی صعود کند.

یامانوی در سن یازده سالگی در بالای اولین قله 3000 متری خود در آلپ ژاپن ایستاد. در همان زمان بود که در سنت ژاپنی ساوانوبوری یا رودنوردی پرداخت. وی همچنین مجله ژاپنی سنگنوردی ایواتویوکی را کشف کرد و مجذوب مطالب آن شد. او آرزو داشت که سنگنوردی را امتحان کند، اما همطناب و مربی نداشت. بنابراین روی دیوارهای قدیمی قلعه ای در آن نزدیکی تمرین می کرد. از صعود صخره ها به تنهایی احساس بدی نداشت. یاسوشی یک هارنس کارکرده از یک آتشنشان و یک کلاه ایمنی از یک کارگر ساختمانی به دست آورد. در 15 سالگی به حمل روزنامه می پرداخت تا پولش را برای تجهیزات بهتر ذخیره کند.

یک روز در حال سنگنوردی روی صخره ای به ارتفاع 20 تر بود که یک گیره شکست و او سقوط کرد. زمین صاف و پر از علف بود و هیچ استخوانی هم نشکست. اما همه بدنش کبود شده بود. پس از آن، پدرش از یامانوی خواست تا این ورزش خطرناک را کنار بگذارد. همانطور که آنها بحث می کردند، یامانوی یک چاقو برداشت و تهدید کرد که خودش را خواهد کشت.

وقتی یامانوی داستان را برای من تعریف می کرد واژه هاراکیری را با در دست داشتن یک چاقوی خیالی و فرو کردن آن به سمت چپ شکم و سپس کشیدن چاقو به سمت راست برای پاره کردن کل شکم نشان داد. البته با لبخند به توصیف این شرایط دردناک پرداخت. پدرش در آن زمان پیام را دریافت کرده بود و هیچگاه دیگر از وی نخواست که کوهنوردی را کنار بگذارد. مادرش نیز از یامانوی هرگز چنین توقعی نداشت: او می دانست که کوهنوردی برای وی همه چیز است.

در 16 سالگی، یامانوی از کوه تانیگاوا به ارتفاع 1977 متر در نزدیکی شهر توکیو صعود کرد. این کوه به دلیل بهمن ها و سنگ های سستش شناخته شده بود و گاها به دلیل اتفاقات و حوادث با عنوان کوه مرگ خوانده میشد. اما یامانوی از آن به صورت فری سولو بالا رفت.

در نوزده سالگی، زمانی که توانست پول کافی پس انداز کند، به امریکا رفت. او می گوید:”من به امریکا نمیرفتم، بلکه به سمت دره یوسه میتی در حال حرکت بودم.” یامانوی تحت تاثیر مقالاتی که خوانده بود، فکر می کرد که برای تبدیل شدن به یک کوهنورد واقعی باید به آنجا برود. وی می خواست ال کاپیتان، دیواره بزرگ این منطقه را لمس کند. وی در آن سال بیش از صد متر نتوانست صعود کند. اما برای سه سال پیاپی به آن منطقه بازگشت. در سال 1987 بود که توانست شکاف اسفینکس در کلورادو با درجه 5.13b را صعود کند. در همان سال نیز شروع به کار بستن تجربه سنگنوردیش در دیواره های قلل یخزده کرد و اولین صعودش در رخ غربی پتی درو در آلپ را به انجام رساند. در سال بعد، هشت روز را در کوه ثور در رخ غربی آن گذراند. او به قله رسید در حالی که 2 روز بدون غذا و آب مانده بود.

در زمستان 1989، یامانوی دو ماه به صورت انفرادی در زیر فیتزروی پاتاگونیا گذراند، اما هوا هیچ وقت مناسب صعود نشد. او سال بعد با دو دوستش به نام های میتسوهیرو ایواتا و کنجی ایواتا بازگشت. آن دو امید داشتند که مسیر کالیفرنیا 1968 را صعود کنند در حالی که برنامه یامانوی صعود انفرادی سوپرکانالتا بود. پس از اینکه کنجی برنامه را ترک کرد، یامانوی به ایواتا پیوست. سپس دستهای ایواتا دچار سرمازدگی شد و مجدد یامانوی تنها ماند. در تمام شب در حالی که یامانوی در حال صعود با تبریخ هایش بود باد می وزید و در صبحگاه روی قله ایستاد.

وقتی از او درباره فیتزروی سوال کردم چیزی پیرامون سختی های صعود یا احساسش در زمان رسیدن به قله نگفت. در عوض، در مورد تجربه انتظار در بیس کمپ به تنهایی برای یک پنجره هوایی خوب صحبت کرد.

خطوط زیبایی

در سال 1991 اولین تجربه هیمالیایی یامانوی از جهاتی نابهنجار بود: او به یک تیم بزرگ ژاپنی در برودپیک پیوست. البته او تجربه ای بالا در ارتفاع کسب کرد و شریکی یافت که ایده هایش را بتواند با وی به اشتراک بگذارد، همسر آینده اش تائکو ناگائو، تنها عضو تیم که در روزهای استراحت با وی پیاده روی می کرد.در پاییز همان سال و در حال پایین آمدن از صعود ماکالو، ناگائو دچار سرمازدگی شدید شد و یکی از همنوردانش به نام تاکومی ایشیزاکا در گذشت. البته تائکو به سرعت به کوهنوردی بازگشت. او و یامانوی با هم زندگی کردند و در سال 1996 رابطه شان به ازدواج ختم شد. یامانوی می گوید ناگائو قویترین زنی است که تا به حال دیده است. حتی اعتقاد دارد که قوی تر از خودش است.

در طول سالهای بعد، یامانوی به کوههای بلند بازگشت. گاهی به تنهایی و گاهی نیز به همراه ناگائو. مسیری مانند رخ غربی آمادابلام که به تنهایی صعود کرد یا اولین صعود جنوب غربی بابلیموتین که به همراه ناگائو برای اولین بار توسط آن دو صعود شد.

تقریبا در همان زمان بود که یاسوشی به دلیل استقامتش معروف گشت. در سال 1993 و در هنگام تلاش انفرادی برای صعود در سمت شرقی گاشربروم 4، یک بهمن باعث شد که 80 متر به پایین سر بخورد. او خود را از میان برف و آوار بهمن بیرون آورد و به صعود ادامه داد. زمانی که برف تازه در ارتفاع 7000 متری باعث شد بازگردد، مستقیما به سراغ گاشربروم 2 رفت و با ناگائو قله را صعود کردند. یک سال بعد ناگائو و همطنابش یوکا اندو به دنبال اولین صعود کاملا زنانه و آلپی مسیر کورتیکا در رخ جنوب غربی چوآیو بودند.

یامانوی نیز یک مسیر را در سمت چپ خط مورد نظر همسرش انتخاب کردو بعد از یک بیواک به قله رسید. او از طریق مسیر نرمال شروع به بازگشت کرد، جایی که یک شب دیگر را نیز در ارتفاع 7000 متری گذراند. وی دو کوهنورد دیگر را در مسیر دید که به او چای تعارف کردند. یامانوی نگران این بود که گرفتن چای از آن دو نفر روی کیفیت صعود انفرادیش تاثیر بگذارد. سپس آنها با هم چای نوشیدند و هر کس به راه خود رفت.

پس از بازگشت به بیس کمپ یامانوی به شدت خسته بود و فقط در چادرش دراز می کشید و گهگاه چهار دست و پا می خزید و از آن خارج میشد. او به خنده به من گفت”من گرسنه بودم اما داشتم به این فکر می کردم که چطور باید سیب زمینی آب پز درست کنم. آنقدر خسته بودم که حتی نمی توانستم از اجاق استفاده کن.”در همین حال نیز دو کوهنورد زن ژاپنی در حال پیشروی در مسیر کورتیکا بودند و مجبور شدند که شب دیگری را در ارتفاع 8000 متری بگذرانند. صبح روز بعد از میان برف عمیق به پیش می رفتند اما تا بعد از ظهر به قله رسیدند. یامانوی تنها زمانی که تیم دیگر به پایین رسید به همراه آنها توانست یک وعده غذای مناسب بخورد.

کوهنوردان مدرن اغلب آلپینیسم سطح بالا را “هنر ناتوانی”، توصیف می کنند. تمایل و چشم انداز برای رسیدن به حد ممکن، همراه با ترکیبی از مهارت، شهود و شانس محض برای زنده ماندن. در سال 1996، یامانوی در دومین تلاش خود در سمت غرب ماکالو _که در آن زمان یکی از دلهره آورترین مسیرهای صعود نشده در یک قله 8000 متری بود- به ارتفاع 7300 متری رسید که سنگها از بالا ریزش کرده و به کلاه ایمنی وی اصابت کرد. در ژورنال آلپاین امریکا او تصمیم خود برای عقب نشینی را اینطور شرح می دهد:”من آسیب خارجی ندیدم اما احساس بدی پیدا کردم.” “یک تیم بزرگ روسی یک سال بعد با تکیه بر هزاران متر ثابت کشی این صعود را به پایان رساند.” یک سال بعد او و ناگائو مجبور به خروج از یک تاج نازک و شیب دار از بین قارچهای برفی در یال شمال شرقی گوریشانکار شدند.

در طول بهار 1998، یامانوی اولین صعود به سمت شرق کاسوم کانگرو را به تنهایی طی سی و پنج ساعت رفت و برگشت انجام داد. برای کاهش خطرات ریزش، تا زمان تاریکی منتظر ماند تا به بالای آن نزدیک شود. در میان تاریکی شب و در زیر نور ماه نو به دنبال مسیر می گشت. او اشاره می کند که کم نوری چراغ پیشانی باعث میشد که روی مسائل پیش روی مسیر تمرکز کند و از جهاتی این برایش خوب بود. وی اشاره می کند که انتهای صعود به قله سختی خاصی نداشت، اما سرمای شدید، اشعه نور در آسمان و صاعقه های گاه و بیگاه برفراز مرا کافی بو تا در بی اهمیت بودن زندگی تاکید کند.

با روشن تر شدن هوا، او در حال پایین آمدن از سنگهای سست و پوسیده بود و اعتراف می کند که مسیر بیش از حد خطرناک بوده و صعود مجدد آنرا توصیه نمی کند. با این همه، هنگامی که به سلامت پایش را روی چمنزارهای زیر قله گذاشت، در حال بررسی دیواره های اطراف برای صعودهای آینده بود. وی در پایان گفت: “من تاکنون 10 صعود به قلل به قلل هیمالیا در طول 8 سال انجام داده ام. اما برای صعود به سبک آلپی، با حس مداومی از اکتشاف، شانسی برای استراحت وجود نخواهد داشت. همیشه رشته کوهها و صعودهای دیگری وجود دارند که برق از هوش من می برند…کاهش بودجه و قدرت بدنی نامحدودی داشتم.”

در همان پاییز، یامانوی و ناگائو سعی کردند مسیر جدیدی در ماناسلو طی کنند. در ساعت 1:00 بامداد، آنها در حال صعود در حدود 6100 متری بودند. یامانوی به یاد می آورد”من احساس بدی نسبت به شرایط داشتم، و به همین دلیل خودم و همسرم را با طناب به یکدیگر متصل کردم. چند لحظه بعد صدای بلندی به گوش رسید. سپس یک تخته برف به من اصابت کرد و مرا به پرواز درآورد. حدود 300-400 متری سقوط کردم و ناگهان انگار در میان سیمان گیر کرده باشم. دستانم یخ زده بود و حتی قادر نبودم یک انگشتم را حرکت دهم. احساس کردم که یخ به سینه ام فشار می آورد.

خوشبختانه همسرم خوب بود. او طناب را کشید و من را پیدا کرد و در عرض چند دقیقه من را بیرون آورد. ابتدا با تبریخ و سپس با دستانش. زانوی ناگائو آسیب دیده بود و مچ من هم پیچ خورد. مجبور شدم روی دست و زانوی خودم به بیس کمپ برگردم. فکر کردم که وسایل خود را آنجا بگذارم، اما همسرم اصرار داشت همه چیر را برداریم و سپس با کوله های 15 کیلویی به پایین خزیدیم. ما همه تجهیزات و حتی زباله هایمان را به پایین حمل کردیم.

یاسوشی یامانوی
یامانوی به همران ناگائو و ویتک کورتیکا در اولین صعود رخ جنوبی بیاچراهی مرکزی (5700 متر) پاکستان 2002

فقط دو سال بعد، ناگائو و یامانوی به همراه ویتک کورتیکا -که یامانوی با عشق درباره او صحبت می کند.- در حال برنامه ریزی برای صعود رخ شرقی کی2(همچنان صعود نشده) بودند. به دلیل عدم یاری هوا، کورتیکا رفت و زوج ژاپنی تصمیم گرفتند از مسیر جنوب جنوب شرقی تلاش کنند. با بازگشت ناگائو، یامانوی به صعود ادامه داد و در مدت زمان 48 ساعت توانست به قله برسد. در جواب به یک گزارشگر حوزه کوهنوردی پاسخ داد:”من علاقه ای به رکوردهای سرعتی ندارم.”

رسیدن به قله برای او اهمیت داشت. “زمانی که به قله نمیرسم ناراحت میشوم.” اما مسائل دیگری نیز مطرح هستند. وی در ارتباط با پیوند نزدیک با طبیعت می گوید و اینکه ناگائو تمام چیزی که با خود می برند را به پایین باز می گرداند، حتی اگر این کار برای آنها ریسک جانی به همراه داشته باشد.

هنر تحمل کردن

علاوه بر داستانهای سخت صعود، یامانوی داستانهایی را برای ما تعریف کرد که باعث میشد از خنده غلت بزنیم یا به نشانه همدردی خودمان را جمع کنیم. او بیش از یک بار و در بیش از یک کشور وسایل و تمام پول خود را از دست داده بود. وی گفت:”هرچند من تجهیزات کوهنوردیم را داشتم.” گویی این تنها چیزیست که لازم دارد. او به همراه ناگائو و یک دسوت دیگر در طی یک سفر کم هزینه به نپال در نزدیکی مرز تبت از کوهی به کوه دیگر سفر می کردند در حالی که تقریبا زندگی خود را با خوردن تسامپا(شبیه به پوره) و آرد جوی برشته می گذراندند. وی برای تامین هزینه های سفر خود مشاغل موقت مختلفی انجام داده است. یامانوی پس از شنیدن درباره پروازهای ارزان بین یونان و پاتاگونیا، اتاق ها را تمیز کرده و در متلی در یونان ملحفه عوض کرد تا اینکه درآمد کافی برای سفر به دست آورد. تقریبا ده سال، به عنوان باربر در کوه فوجی، برای ایستگاه هواشناسی قله به حمل بار پرداخت، در حالی که در بعضی مواقع دمای هوا به 30- درجه میرسید، اما او می گوید”این تمرین خوبی برای هیمالیا بود.”

درد به عنوان قسمت از صعود برای او بود. یامانوی یک لکه روی دستش داشت که در اثر شکاف نوردی های مکرر ایجاد شده بود. در یک برنامه سنگنوردی دوستش از روی سنگ سقوط کرد. یاسوشی توانست جلوی سقوط او را با حمایت بدنی بگیرد، اما سر فرد سقوط کننده با شانه او برخورد کرده و باعث شکستن شانه اش شده بود. در برنامه ای دیگر یک سنگ از نفر سقوط کننده بالایی در رفته و به دهان یامانوی برخورد کرد. این حادثه باعث شکستن دندانهایش شد. او برای جلوگیری از خونریزی یک تی شرت در دهان خود فرو کرد و به جای بیمارستان راهی خانه شد، چون توانایی پرداخت هزینه های دیگر را نداشت. سرانجام هم یک دست از دندانهای جلویی که دو عدد آن از نقره بود تهیه کرد و اکنون هنگام لبخند زدن این دندانها در آفتاب می درخشند.

یاسوشی یامانوی
یامانوی به عنوان باربر در کوه فوجی

گیاچونگ کانگ

قله های با کمی کمتر از 8000 متر ارتفاع جذابیتی احساسی برای یامانوی دارند.”آنها فقط به دلیل چند متر کوتاه بودن موردغفلت قرار می گیرند. اما این دلیل نمی شود که آنها را نادیده بگیریم.”

در اکتبر 2002، یامانوی و ناگائو تلاش کردند تا مسیر اسلونی را در کوه گیاچونگ کانگ به ارتفاع 7952 متر صعود کنند. عصر قبل روز قبل از تلاش برای قله، ناگائو دچار مشکل گوارشی شد و یامانوی نیز در انگشتان پایش سرمازدگی داشت. در صبح ناگائو با احساس سرگیجه به چادر بازگشت و یامانوی در میان کولاک به سمت قله ادامه داد. او تقریبا روی دست و پا پیش همسرش بازگشت.

پس از یک شب مانی در چادری طوفان زده، در میان کولاک ادامه دار شروع به فرود کردند. ناگائو به شوهرش کمک می کرد تا به پایین برود در حالی که انگشتان پای یامانوی بی حس شده بودند. آنها یک شب دیگر را در یک لبه ده سانتی در حالی که چادر را بالا سرشان نگه داشته بودند می گذرانند. سه بهمن از روی آنها عبور کرد. زمانی که شروع به فرود کردند دو بهمن دیگر هم به آنها برخورد می کند. ناگائو سقوط کرده و سرش به سنگ می خورد. او خون زیادی از دست داده و یک لنگه دستکشش نیز گم میشود. عینک یامانوی نیز از دست می رود و او مجبور میشود که برای نگاه کردن تقلا کند.

بعد از توقف حرکت پشته برف، چهار ساعت طول کشید تا دوباره یکدیگر را پیدا کنند. عصر همان روز، آنها فندک خود را گم کردند. دیگر قادر نبودند برف آب کنند و به خوردن قطعات یخ روی آوردند. آنان دو شب دیگر را در کوه، یک شب در بیس کمپ پیشرفته و دیگری را در یک شبمانی در فضای باز گذراندند در حالی که گرسنگی و تشنگی امانشان را بریده بود. روز بعد یامانوی به سمت بیس کمپ حرکت می کند تا برای همسرش کمک بیاورد. همه فکر می کردند که آنها جان باخته اند. یامانوی پنج انگشت دست و تمامی انگشتان پای راستش را به دلیل سرما از دست می دهد. باقی مانده انگشتان تائکو (آنهایی که قبلا در ماکالو از دست نداده بود.) قطع شدند.

با وجود جراحت های زیاد، آنها تمام تجهیزات خود را به پایین بازگرداندند. یامانوی گفت: “مجبور شدم همسرم را قانع کنم که برای زنده ماندن وسایل را در پای یخچال بگذاریم. او از من قول گرفت که بازگردیم و وسایل را برداریم. ما دو سال بعد به آنجا بازگشتیم اما حرکت یخچال همه جا را به هم زده بود.”

یامانوی اغلب برای سخنرانی های عمومی در ژاپن دعوت میشود و حادثه گیاچونگ کانگ بیشترین چیزی است که از وی می پرسند. او آنرا “صعود” می نامد و این همان کوهی است که دوست دارد درباره اش کمتر حرف بزند. وی می گوید:”مردم این رابطه را نمی فهمند و با صحبت در این باره، من در نهایت کوه خود را از دست می دهم. من می خواهم آنرا حفظ کنم.” از آن زمان یامانوی در راه رفتن مشکل دارد. او برای پای چپ از کفش سایز 8 امریکایی و برای پای راست از کفش سایز 5 استفاده می کند، که باز هم 3-4 سانتی از انتهای آن خالی می ماند. دستانش نیز بیش از پاها در هنگام صعود او را اذیت می کنند. گاهی اوقات دستان خود را نوازش کرده و از آنها عذرخواهی می کند.

پس از این حادثه، این زوج به سفرهای خود در گرینلند، قرقیزستان و جاهای دیگر ادامه دادند. تجربه مواجه با قدرت مهیب طبیعت در خلوت کوهها و نحوه واکنش در برابر آنها اساسا قابل ترجمه نیست. یادآوری آنها نیز اغلب با درهم ریختن گذشته و خاطرات همراه خواهد بود. او می گوید: “اگر آن حادثه بارها هم تکرار شود، ما توانایی زنده بازگشتن از آنرا خواهیم داشت.”

سه سال پس از گیاچونگ کانگ، یامانوی با ناگائو به رخ شمالی پوتالا شان رفت، و آنرا به صورت انفرادی برای اولین بار صعود کرد. ” من امیدوارم بودم که موفقیت نشانه بازگشت باشد و می خواستم به خودم ثابت کنم که به عنوان یک کوهنورد تمام نشده ام.” باران، برف و یخ بی وقف روی او میبارید و هفت روز طاقت فرسا، سرد و بدون آفتاب طول کشید تا به قله برسد. برف و یخ چسبیده به قسمت بالای دیواره، صعود را پرتنش کرده بود. او همواره سرمازدگی دست و پایش در گیاچونگ کانگ را به عنوان پاشنه آشیل و نقطه ضعف در نظر می گرفت. از آن به بعد او هر ساله صعود کرده است. صعود روی دیواره های دوردست آلپی و حالا درباره قطع اعضای بدنش طنزپردازی می کند.

در سالهای اخیر اما شروع به کاهش فعالیتهایش کرده است، البته فقط کمی، به جای اینکه بلافاصله برای سفر بعدی برنامه ریزی کند، چند ماه بین برنامه ها به استراحت می پردازد. او به من گفت:” وقتی در سن تو بودم می توانستم با یک دست روی یک انگشت بارفیکس بزنم.” ادامه داد”پس از کی2 به آرامی ضعیف و ضعیف تر شدم.” اما هنوز هم خوب است. او این تجربه پیرشدن را دوست دارد.

یامانوی در سال 2021 به عنوان کوهنورد دوران توسط برگزارکنندگان کلنگ طلایی انتخاب شد.

نیج زاپلوتنیک، شاعر کوهستان

مهدی جباریان

*مهدی جباریان : شروع فعالیت کوهنوردی 1376 برخی صعودهای شاخص: • گشایش مسیر در دیواره پاتخت ، زمستانی ، سبک آلپی • رکورد صعود چهارجبهه دماوند در 25 ساعت و سی دقیقه:شروع از گوسفندسرا، مسیرهای جنوبی، غربی، شمالی، شمال شرقی، پایان در گوسفندسرا • صعود سه جبهه دماوند در 21 ساعت: شروع از گوسفندسرا، مسیرهای جنوبی، شمالی و شمال شرقی • رکورد صعود آزاد انفرادی دهلیز مرکزی یخار از معدن تا انتهای یخچال در 12 ساعت • صعود زمستانی دماوند 10 مرتبه: گرده شرقی(تیغه های یخار)، جنوبی، شمالی، یکروزه... • صعود دماوند مجموعا 104 مرتبه در فصول مختلف یالهای گوناگون. • صعود زمستانی گرده شرقی سرکچال به خلنو • صعود زمستانی قلل شاخک و علم کوه از مسیر سیاسنگا • رکورد صعود سرعتی آزاد انفرادی گرده آلمانها از ونداربن تا تنگ گلو در 7 ساعت و سی و سه دقیقه • تلاش برای صعود زمستانی آلپی ترکیبی دیواره علم کوه مسیر هاری رست، صعود برتر سال 96 • صعود به گرده آلمانها چهارده مرتبه در فصل بهار و تابستان و پاییز – صعود یکروزه گرده آلمانها • صعود یکروزه دیواره علم کوه، مسیر هاری رست از ونداربن به ونداربن بدون بارگذاری 21:33 ساعت • صعود دو مسیر هاری رست و فرانسوی های دیواره علم کوه در یک روز • رکورد عبور از البرز، شروع دربند توچال تا آزادکوه کلاک ، 102 کیلومتر، 9000 متر صعود در 46 ساعت رکورد صعود سرعتی زمستانی گرده آلمانها از ونداربن به ونداربن در 67 ساعت • رکورد صعود سرعتی خط الراس دوبرار در 17 ساعت و نه دقیقه • صعود سرعتی از پل خواب توچال کلک چال جمشیدیه در 15 ساعت و 20 دقیقه • صعود یکروزه از دربند توچال تا سرکچال سپیدستان در 23 ساعت و 50 دقیقه ، 65 کیلومتر، • صعود قله خان تنگری 7010 متر • تلاش برای صعود قله ماناسلو 8163 متر • صعود یخچالهای شمالی سبلان، کسری، یخار • صعود و تمرین سنگنوردی در دیواره های شروین، پلخواب، بیستون.... • گشایش مسیر در دیواره های کاسونک، شروین، اوسون ترکیبی ... • مربی کوهپیمایی درجه سه سایر: کمربند مشکی جودو دان یک کارشناس مهندسی معماری، دکتری مدیریت بازرگانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین مقالات

مقالات پیشین

سبد خرید
خرید لذت بخش و مطمئن از موج کوه
فروشگاه
وبلاگ
حساب من
0 مقايسه
0 مورد سبد خرید