منو
  • ارسال رایگان پستی برای خرید بیش از 500 هزار تومان
  • ارسال سریع با تیپاکس در روز خرید
  • ارسال با پیک در زمان مورد نظر مشتری برای تهران
  • 7 روز ضمانت تعویض و عودت
  • مشاوره تخصصی
کوهنوردی, دنیای کوهنوردی

داستان اولین سگی که به یک قله 7000 متری صعود کرد!

داستان اولین سگی که به یک قله 7000 متری صعود کرد!

4.6
(9)

سگ هایی که قبلا در قله های 4000 متری دیدید را فراموش کنید! یک سگ در دنیا هست که توانسته به قله ای 7000 متری صعود کند. “مرا” که بعدا به “بارو” تغییر نام داد، اولین سگ دنیا است که در نوامبر ۲۰۱۸ موفق به صعود به قله باروتسه در نپال به ارتفاع ۷٬۱۲۶ متر شد. این قله که درست در جنوب اورست قرار دارد، اغلب به دلیل سایه قله‌های مرتفع‌تر نادیده گرفته می‌شود، اما خود به خود صعودی سخت و چالش‌برانگیز است. نکته مهم تر اینکه تنها به جز یک قسمت، این سگ توانست تمامی مسیر را با توان فنی خود صعود کند!

بیلی بیرلینگ از پایگاه داده هیمالیا، سازمانی که به مستندسازی سفرهای کوهنوردی در نپال می‌پردازد، می‌گوید: «من تا به حال از صعود واقعی یک سگ به قله‌ای در نپال اطلاعی ندارم. فقط امیدوارم که او به خاطر صعود به باروتسه بدون مجوز دچار مشکل نشود.» به گفته بیرلینگ، چند مورد از حضور سگ‌ها در کمپ اصلی اورست (۵۳۶۴ متر) و برخی موارد که تیم‌ها را تا کمپ دو (۶۴۹۲ متر) از میان یخچال خومبو دنبال کرده‌اند، گزارش شده است، اما این احتمالاً بالاترین ارتفاع ثبت شده‌ای است که تاکنون یک سگ در هر جای دنیا به آن رسیده است.

مرا، سگی دورگه نپالی با سن نامعلوم و وزنی حدود ۲۰ کیلوگرم، به نظر می‌رسد ترکیبی از ماستیف تبتی و گوسفندسگ هیمالیایی باشد. او با جثه کوچکش، اعتماد به نفس فوق العاده‌ای دارد. او لاغر و چابک است و عضلاتش به احتمال زیاد در طی سال‌ها سفر در زمین‌های کوهستانی ناهموار دره خومبو ورزیده شده‌اند. او خز سیاه کوتاه و نرمی دارد و پاها و پوزه‌ای به رنگ زرد طلایی، گوش‌های کوچک آویز و چشمانی مهربان دارد.

مرا در دهمین روز از یک سفر اکتشافی یک ماهه، به تیمی از شرکت سامت کلامیب که در کاتماندو مستقر است و توسط راهنمای کوهستانی اهل سیاتل، دون وارگوفسکی رهبری می‌شد، پیوست. گروه چند روز قبل او را در شهر نپالی کاره دیده بودند، اما به نظر می‌رسید به آن‌ها بی‌توجه است. اعضای تیم در حال پایین آمدن از صعود موفق قله مرا (با ارتفاع ۶٬۴۷۶ متر) بودند، اولین کوهی که قبل از رفتن به باروتسه در سفرشان صعود کرده بودند.

آن‌ها درست بالای طناب های ثابت در حدود ۵٬۳۳۴ متری بودند که مرا (می‌توانید حدس بزنید که انسان‌ها چگونه نام او را انتخاب کردند) به سمتشان پرید. او در مسیر صعود از کنار حدود ۳۰ کوهنورد رد شد که همه می‌توانستند برای دادن غذا یا توجه به او ترغیب شوند، اما او از روی یک یخچال با شکاف رد شد و مستقیم به سمت وارگوفسکی رفت. از آن لحظه به بعد، آن دو جدایی‌ناپذیر شدند. وارگوفسکی یک زیرانداز و کاپشن برای او به عنوان لانه خواب درست کرد و در عوض، مرا خود را به مدت سه هفته به عنوان یک هم‌تیمی ایده‌آل در چادر تبدیل کرد: ساکت، دوست‌داشتنی، سازگار و با شکمی کوچک. وارگوفسکی به یاد می‌آورد: «یک روز صبح باد آنقدر شدید شد که لنگرهای چادر را پاره کرد، آن را بلند کرد و چند قدم جابجا کرد. او فقط بیدار شد، به من نگاه کرد و دوباره به خواب رفت.» مرا خیلی زود به طلسم خوشبختی تیم تبدیل شد.

به دلیل شیوع هاری در سگ‌های ولگرد نپال، عموما با سگ‌های ولگرد رفتار خوبی نمی‌شود. مرا که نسبت به انسان‌ها محتاط بود، در نهایت با نوازش سر و تکه‌های گوشت آرام شد. او با صعود از برف‌های تند و عبور از قسمتی از مسیر با سنگ‌نوردی ساده، از شرپاهای تیم صعود قله (Summit Climb) در حالی که طناب‌ها را به کمپ یک باروتسه (۶٬۱۲۶ متر) وصل می‌کردند، پیروی کرد. با این حال، در مسیر برگشت، به نظر می‌رسید از شیب تند ترسیده باشد و آن‌ها را به کمپ اصلی دنبال نمی‌کرد.

او دو شب را در کمپ یک در فضای باز، به تنهایی روی یخچال گذراند. هوا بسیار سرد و باد شدید بود. وارگوفسکی می‌گوید: «مطمئن بودم او قرار است آنجا بمیرد.» وقتی شرپاها برای آماده کردن مسیر به کمپ دو دوباره بالا رفتند، او از آنها خواست اگر هنوز زنده است، او را پایین بیاورند. اما او زنده مانده بود و تصمیم گرفت با شرپاها همراه شود زیرا آنها مسیر خود را تا ارتفاع ۶٬۸۵۸ متری طی کردند و سپس به کمپ اصلی بازگشتند.

وارگوفسکی می‌گوید: «تصور کنید به جای کرامپون، پنجه داشته باشید. پاهایش خونی بود. مفصل‌های انگشتانش ترک خورده و ناخن‌های پایش شکسته بود. دیدن این صحنه سخت بود.»

در ابتدا به نظر می‌رسید شرپاها فقط به خاطر علاقه وارگوفسکی، مرا را تحمل می‌کنند، اما با دیدن مهارت او در کوهنوردی، شروع به احترام گذاشتن به او کردند. وارگوفسکی می‌گوید: «آنها هرگز چنین چیزی را ندیده بودند. می‌گفتند او یک سگ خاص است، او برای این سفر اکتشافی شانس می‌آورد. حتی برخی فکر می‌کردند او برکت یافته است.»

روز بعد، وارگوفسکی تیم خود را برای شروع تلاش برای رسیدن به قله به کمپ یک برد. مسیر شامل خط الراس‌های شیب‌داری است که هزاران فوت از هر دو طرف پایین می‌آید. بخش‌هایی از برف عمودی وجود دارد. برای پایین آمدن، کوهنوردان باید چندین بار روی طناب فرود بروند. وارگوفسکی مرا را در کمپ بست تا نتواند دوباره آن‌ها را به بالای کوه دنبال کند، اما سگ طناب را جوید و کمتر از یک ساعت پس از خروج تیم به آنها رسید. او می‌گوید: «او درست پشت سر من قرار گرفت. و اینطور نبود که من بتوانم مشتریان را رها کنم تا او را برگردانم، بنابراین این به معنای آن بود که مرا با ما می‌آمد.»

meru in tent

هوا در اوایل روز خوب بود و برف در مسیر رسیدن به کمپ یک سفت بود. مرا که جلوتر از وارگوفسکی حرکت می کرد، لیز خورد. او با یک دست به طناب ثابت چنگ زد و با دست دیگر مرا را گرفت و او را از سقوط احتمالی ۶۰۰ فوتی نجات داد. تیم یک شب را در کمپ یک گذراند و سپس به کمپ دو رفت. تیم ها معمولا فقط برای مدت کوتاهی قبل از شروع صعود نهایی در آنجا می مانند، اما هوای بد گروه را به مدت چهار روز در آنجا نگه داشت. وارگوفسکی به مرا اجازه داد تا غذای او شامل سوپ و پاستا را با هم تقسیم کنند.

بعد از اینکه بادهای 100 کیلومتر در ساعت در کمپ دو بارونتسه (۶٬۴۰۰ متر) فروکش کرد، تیم در ساعت ۲ بامداد برای رسیدن به قله حرکت کرد. هنگامی که تیم آنجا را ترک کرد، مرا هنوز خواب بود. وارگوفسکی احساس راحتی کرد. اگرچه او مهارت های صعود قوی از خود نشان داده بود، اما وارگوفسکی همچنان نمی خواست او دنبالشان بیاید. او قبلا یک بار لیز خوردنش را دیده بود.

مرا تا طلوع آفتاب خوابید، سپس برای پیدا کردن تیم به راه افتاد! او به سرعت بر روی بخشی نسبتاً شیب دار و یخچالی مسیر حرکت کرد و مسافتی را که برای انسان ها هفت ساعت طول می کشید تنها در دو ساعت طی کرد. به نظر می رسید او از خط الراس در معرض دید و سقوط های عظیم ناراحت نیست، جلوتر از گروه حرکت می کرد و سپس انگار از سرعت کم آنها عصبانی شده بود، برمی گشت.(شاید هم در دلش فریاد میزد: برسسسس) وارگوفسکی می گوید: «اصلاً نمی دانم او قبلاً آنجا بوده است یا نه، اما به نظر می رسید نسبت به کاری که انجام می داد بسیار مطمئن است.»

آسمان صاف و آبی شد، اما هوا سرد بود، با بادهای شدید حدود 50 تا 60 کیلومتر در ساعت و سوزباد منفی ۲۰ درجه. وارگوفسکی می گوید: «این سردترین حالتی بود که پاهایم تا به حال تجربه کرده بودند.» اعضای گروه او لباس های گرانقیمت ۸۰۰۰ متری با عایق پر و کفش های دوپوش ضخیم به تن داشتند. آنها کرامپون و تبر یخ همراه داشتند که هر دو به آنها در برف و یخ سفت توانایی و امنیت می داد. اما مرا که به نظر می رسد سبک سفر کوهستانی ویم هاف را ترجیح می دهد، هیچ لباسی به تن نداشت. (ویم هاف برای سفرهای یخی بدون لباس شهرت دارد)

baruntese summit with dog

در مسیر نهایی رسیدن به قله، مرا جلوتر از وارگوفسکی و تنها مشتری که می توانست ادامه دهد دوید و با زبان بیرون زده و نفس نفس زنان روی قله منتظر آنها ماند. «من هرگز با سگی روی چنین موقعیتی نبودم. او به من تکیه داده بود و می خواست نوازشش کنم. این صحنه‌ای کاملاً سورئال بود.» در ارتفاعی که حتی انسان‌ها در بهترین وضعیت فیزیکی زندگی‌شان به کندی حرکت می‌کنند، مرا می‌توانست بدود.

صعود به بارونتسه برای افراد مبتدی آزاد است و اکثر اپراتورهای تور نیاز به تجربه قبلی کوهنوردی ندارند. با این حال، طناب های ثابت و ارتفاعی برای پیمایش وجود دارد. لاکپا ریتا شرپا، راهنمای ارشد آلپاین اینترنشنال و یکی از ماجراجویان سال ۲۰۱۳ اوت ساید، دو بار این قله را راهنمایی کرده است. او با مقایسه سختی آن با کوه رینیر(یک قله 4300 متری در امریکا) می گوید: «بارونتسه به جز روز رسیدن به قله، صعود نسبتاً آسانی است. نمی دانم این سگ چطور تمام مسیر را تا قله طی کرد. چند قسمت دشوار وجود دارد و از یال قارچی، شما برای چند ساعت روی یک یال بسیار خطرناک هستید.» او سگی را در کوه اورست به یاد می آورد که او را تا کمپ دو دنبال کرده بود و سعی کرد به کمپ سه برود اما چسبندگی کافی نداشت. او در نهایت دچار برف کوری چشم شد و یک شرپا او را به کمپ اصلی حمل کرد.

اگر مرا می توانست صحبت کند، شاید آن دو شب بیداری در فضای باز را کلید موفقیت در تطبیق پذیری خود بداند. اما سگ ها، مانند انسان ها، در برابر بیماری ارتفاع آسیب پذیر هستند: خستگی مفرط، سردرد و استفراغ، و همچنین بیماری های کشنده ای مانند ادم ریوی و مغزی در ارتفاع بالا. تیم بارونتسه وارگوفسکی با ۶ کوهنورد شروع کرد، اما تنها یک نفر در روز صعود به قله از سلامتی خوبی برای صعود برخوردار بود. این یک محیط سخت است.

«سابقه او مطمئناً نشان دهنده سگی با تمایل ژنتیکی برای موفقیت در ارتفاعات بالا است,» مارتا تیسوت ون پاتوت، فیزیولوژیست قلب و عروق ریوی مستقر در کلرادو که روی تحقیقات هیپوکسی و ارتفاع تمرکز دارد، اینگونه نظرش را بیان کرد. خوشبختانه برای مرا، برخی گونه‌ها، از جمله ماستیف‌های تبتی، دارای سازگاری‌های فیزیولوژیکی برای عملکرد در ارتفاع هستند.

با این حال، همه، و هر سگی که از کوه بالا می‌رود می‌داند که قله فقط نقطه میانی مسیر است. در واقع، اکثر حوادث در هنگام فرود رخ می دهد. ممکن است برخی از شرپاها یا راهنماها با پایین آمدن بدون طناب راحت باشند، اما حتی بخش‌هایی وجود داشت که وارگوفسکی می‌خواست با طناب فرود بیاید و شرپاها برای آن به طناب وصل می‌شدند. با این حال، مرا به تنهایی پایین آمد.

meru on lead

فقط یک مورد وجود داشت که او ترسیده به نظر می‌رسید: جایی که مسیر از یک دیواره عمودی کوتاه (که او موفق به بالا رفتن از آن شده بود) پایین می‌آمد. سرپرست شرپای تیم یک طنابچه دور مرا بست و آن را به طناب اصلی وصل کرد. سپس او قبل از اینکه به جلو حرکت کند و گروه را از روی یال پایین بیاورد، به سمت وارگوفسکی نیمه دوید و نیمه سر خورد. وارگوفسکی می‌گوید: «او ایمان زیادی به من و شرپاها برای کمک به او داشت، اما واقعاً به هیچ کمکی نیاز نداشت. او همه کارها را خودش انجام داد.»

مرا به سرعت به یک سلبریتی تبدیل شد. مردم از کمپ‌های دیگر برای دیدن سگی که قله بارونتسه را فتح کرده بود آمدند. برخی سعی کردند او را بدنام کنند و گفتند که این غیرممکن است. خوشبختانه، تیم شواهد عکاسی زیادی داشت. مرا از اظهار نظر برای این بخش خودداری کرد و ترجیح داد که موفقیتش به جای او صحبت کند. و برای روشن شدن، هیچکس مرا را مجبور به صعود از این کوه نکرد. در واقع، کار بزرگی که مرا انجام داد، کوهنوردان را بسیار مضطرب کرد.

چند روزی طول می کشد تا تیم به لوکلا، فرودگاه کوهستانی که کوهنوردان به هواپیمای Twin Otter سوار می شوند تا به کاتماندو بازگردند، پیاده برگردند. سگ‌های ولگرد در مهمان‌خانه‌ها پذیرفته نمی‌شوند، اما مرا (حالا دیگر مثل همیشه) یک استثنا بود. او در تخت وارگوفسکی می‌خوابید و پای او را جمع می‌کرد. کاجی شرپا، مدیر کمپ اصلی سفر، در حالی که دال بات خودش را می‌خورد، غذای مخصوص برای مرا سفارش می‌داد.

وارگوفسکی می‌گوید: «در مسیر بازگشت به خانه، به ذهنم رسید: باید به لوکلا برگردیم و مرا را در خیابان رها کنیم. از فکر رها کردنش حالم بد می‌شد. به کاجی گفتم فکر رها کردن او قلبم را می‌شکند. او گفت: “به هیچ وجه، او خاصه. او با من می‌آید.”» مرا نمی‌توانست پرواز کند، بنابراین کاجی ۱۰۰ دلار به کسی پرداخت تا سه روز پیاده به لوکلا برود و مرا را هم با خود ببرد و سپس سه روز دیگر با او به روستایی با سرویس اتوبوس به کاتماندو برگردد.

در روز کریسمس، کاجی برای وارگوفسکی عکس فرستاد. او از آنجایی که بارونتسه را صعود کرده، نامش را به بارو تغییر داده است. بارو وزن از دست رفته اش در صعود را دوباره به دست آورده و خوشحال و سیر است.

چقدر این پست مفید بود؟

ستاره چپ بیشترین امتیاز

میانگین امتیاز 4.6 / 5. تعداد آرا: 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

گروه موج کوه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین مقالات

مقالات پیشین

سبد خرید
راهنمای خرید و ارسال
فروشگاه
وبلاگ
حساب من
0 مقايسه
0 مورد سبد خرید