آنچه در ادامه می خوانید، مصاحبه ای است که در سال 2017 با دنیس اوربکو انجام گرفته و توسط موج کوه به فارسی بازگردان شده است:
کوهنوردی یکی از سختترین و خطرناکترین فعالیت هایی است که انسان انجام میدهد. اما توانایی صعود به بلندترین کوههای سیاره نه تنها نیاز به سطح بالایی از آمادگی بدنی دارد بلکه، توانایی اتخاذ تصمیمات درست و منطقی در شرایط سخت هم اهمیتی ویژه دارد. در این رابطه ما با دنیس اوربکو مصاحبه کردیم، اولین کوهنورد از منطقه اتحاد جماهیر شوروی که توانست به 14 قله هشت هزار متری از مسیرهایی جدید و در زمستان صعود کند.
دنیس ، کوهنوردی برای تو به چه معناست و چگونه در زندگی تو شروع شد؟
اوربکو : من کوهنوردی را به عنوان شکلی از توریسم شروع کردم. برای من خیلی جالب بود که خودم را به چالش بکشم و به طور همزمان چیزی جدید کشف کنم. تدریجا این توریسم به یک فعالیت ورزشی تبدیل شد.- من شروع به تمرین زیاد کردم که در نتیجه اش در بسیاری از رقابت ها پیروز شدم. در ابتدا این پیروزی ها برای من حسی خوب به ارمغان آورد اما کم کم از آنها خسته شدم. سپس شروع به فکر کردن درباره چرایی این فعالیت کردم، و به دنبال ابزارهایی برای بیان خود گشتم. و نهایتا کوهنوردی در ارتفاعات بالا چنین چیزی را برایم فراهم کرد. همانطور که دوست هنرمندم آندره استارکوف می گوید، ورزش زمانی است که شما یک مسیر را مانند دیگران می دوید و سعی می کنید که بهترین باشید، اما همیشه یک گزینه در مسیری متفاوت وجود دارد که شما همیشه بهترین خواهید بود. این دلیلی است که من همیشه در صعودهایم سعی کردم تا از پتانسیلم بهترین استفاده را کنم طوری که کس دیگری نتواند عملکردی مشابه داشته باشد. مسیر جدید در برودپیک، مسیر جدید در چوآیود یا شرکت در صعود سرعتی البروس– من تصویر خودم را در تمام این مدت کشیدم و آنرا به مردم نشان دادم. داستان نوشتم ، فیلم ساختم و شروع به وبلاگ نویسی کردم. اینکه به مردم بگویی که در ورزش چه اتفاقاتی افتاد برای من تبدیل به یک هنر شد، یا شاید هم تبدیل به نوعی از فلسفه شده باشد.
صحبت از مهارت های یک کوهنورد شد… کدام یک از این مهارت ها اهمیت بیشتری دارد؟
اوربکو : کوهنوردی ورزش بسیار خطرناکی است. کوهها یک استادیوم ورزشی نیستند که هر موقع قهرمان لازم داشته باشد امکانات و خدمات درمانی فراهم باشند. در بالای کوهها شروع روی زندگیتان ریسک می کنید. البته که هر ورزش اکستریمی خطرناک است، اما در کوهنوردی این ریسک می تواند در تیزترین حالت آن تجربه شود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- کمربند کوهنوردی-تاکتیکال پهن trekker ۱۹۸.۰۰۰ تومان
در کوهها اهمیت زیادی دارد که تصمیمات را خودتان بگیرید، چرا که شما به خاطر کس دیگری به کوهها نمیروید، نه به خاطر مادر و پدرتان یا یک شخص دیگر- شما تنها به خاطر خودتان پا در این مسیر می گذارید. این یک انتخاب آگاهانه است، که با انتخاب آن باید بردباری زیادی برای رسیدن به سطح تمرین بعدی داشته باشید که به شما اجازه صعود کوهها را می دهد. حتی در صعودهای نسبتا کم ارتفاع(مانند قلل 4000 متری) ورزشکاران با تمرین ناکافی ممکن است مشکلات سلامتی جدی را متحمل شوند.
تمرین فیزیکی و روانی وقت زیادی به خود اختصاص می دهد. باید بگویم که، حتی یک کوهنورد ارتفاعات بالا که به خوبی هم آماده باشد، برای رسیدن به یک سطح خوب در سنگنوردی باید شش ماه تا یک سال مانند یک میمون تمرین کند. برای یادگیری دویدن خیلی سریع در شیب شما مجبورید که سیستم تمرینی خود را تغییر دهید و یک سال بعدی را مثل یک اسب تمرین کنید. برای مثال ، در حال حاضر من زمان زیادی را در حال تمرین روی سنگ می گذرانم، پس اکنون آماده صعود به ارتفاعات بالا نیستم. این سیستم های تمرینی به طور گسترده ای با هم متفاوتند. البته شما می توانید یک کوهنورد نخبه مانند اولی اشتک باشید که یک سنگنورد برجسته و یک کوهنورد با عملکرد بالا بوده است. اما همین نخبگی هم نسبیست چرا که تمرکز روی یک بخش تمرینات باعث تاثیر روی سایر بخش ها می شود.
در سوی دیگر کوهنوردی یک بازی ذهنیست که باید بسیاری از چیزها در آن پیش بینی شود. درست مانند زندگی واقعی: مثل رد شدن از یک کارگاه ساختمانی که این احتمال وجود دارد یک آجر از بالا سقوط کند و به سرتان بخورد. اگر شما بخواهید از این اتفاق اجتناب کنید یا باید مسیرتان را تغییر دهید و یا حداقل از یک کلاه ایمنی استفاده کنید. چیزی مشابه این وضعیت در کوهها هم اتفاق می افتد. زمانی که شما در حال عبور در زیر یک شیب و در فصل زمستان هستید، در معرض بهمن قرار خواهید گرفت. دانستن نحوه فرآیند و تجربه لازم به شما این امکان را می دهد که راه حلی ایمن بیابید. گاهی اوقات ریسک زیادی وجود دارد: اگر شما به آرامی حرکت کنید، زمانی بیشتری را در ارتفاع بالا خواهید گذراند که می تواند احتمال یخ زدن برف را افزایش دهد. اما اگر سعی کنید که با سرعت حرکت کنید ممکن است باعث ریزش یک بهمن بشوید. البته، در هنگام عبور از یک سنگ دشوار، خیلی چیزها می تواند تنها به شانس بستگی داشته باشد و باید آنرا به عنوان قسمتی از این بازی پذیرفت. در دو موقعیت کاملا مشابه یک سنگ می تواند در هنگام سقوط به شما برخورد کند یا اینکه از ده سانتی متری شما رد شود. موقعیت های غیرقابل پیش بینی هم وجود دارند: مانند اینکه یک عضو تیم بیمار شود یا اینکه یک تغییر شدید در شرایط آب و هوا ایجاد گردد. این موضوع می تواند زمانی روی بدهد که یک قسمت از مسیر از فاصله دور یا پایین مسیر بسیار متفاوت با واقعیت آن باشد. به طور مثال یک کنج که از دور ساده به نظر میرسد تبدیل به یک کراکس صیقلی خواهد شد.
کوهنوردی اغلب با سفر فضایی مقایسه می شود: هر دو شامل مسافت های طولانی از زمین و درجه بالایی از ریسک هستند. با این حال ، اگر سفرهای فضایی اول حاکی از آمادگی هوشیارانه فضانوردان برای مرگ باشد ، اکنون بازگشت تضمین شده آنها به زمین اولویت دارد. آیا تحول مشابهی برای کوهنوردی اتفاق افتاده است؟
اوربکو : موضوع این است که در کوهنوردی ، شرایط متضاد با فضانوردی یا جنگ می باشد و ریسک کاملا بی معناست. کوهنوردی یک بازی مغرورانه است که برای خود شخص انجام میشود. که هدف آن رسیدن به یک نتیجه مطلقا بی معناست- رسیدن به قله یک کوه. این استفاده ای برای بشریت ندارد. در سوی دیگر فضانوردان و معدنچیان زندگیشان را برای چیزی سودمند به خطر می اندازند. و درک این موضوع اهمیت زیادی دارد.
در مورد ایمنی، اولین صعودها دارای ریسک بسیار زیادی بودند. قله های کشف نشده، مسیرهایی که کسی در آنها قدم نگذاشته است، نبود تجهیزات مطمئن. حالا ما دارای گستره ای از تجهیزات، سطح بالای آمادگی و تمرین و تجربه ای بالا هستیم، وظیفه اصلی ما به سادگی حداقل کردن ریسک و پیش بینی مسائل می باشد. یک چیز بسیار کمک کننده برای من مربیگری بوده است- به لطف کار کردن با نسل جوان من همیشه در ذهن داشته ام که چه چیزی در یک زمان معین برای هر شرکت کننده در صعود می تواند رخ بدهد، بنابراین این توانایی را دارم که کل فرآیند را کنترل کنم و 2-3 گام جلوتر را محاسبه نمایم. یک کوهنورد باید به شکلی شفاف درک کند که در یک موقعیت معین چه اتفاقی روی خواهد داد. قانون بسیار ساده است: من نباید ریسک کنم، و هیچ کس نباید به خاطر من ریسک کند.
زمانی که کارها بر اساس برنامه ریزی پیش نمیرود، و مجبور به گرفتن یک تصمیم فوری میشوی، این چطور اتفاق می افتد؟ بر اساس شهود، تجربه، یا چیزی دیگر؟
اوربکو : شهود یا قضاوت به واقع تجربه ای است که در شرایط معین به کار برده می شود، برای آنچه که در اینجا و اکنون اتفاق می افتد. و این دلیل آن است که یک نفر باید تجربه کافی و دانش برای درک درست موقعیت داشته باشد تا بتواند یک تصمیم فوری اتخاذ کند. یکی از کتابهای نویسنده روسی ویکتور کونتسکی چنین صحنه ای را تشریح می کند: در میانه شب ناخدای کشتی در حال دویدن به سمت سکوی ناوبری، فریاد می زند:”چرا سرعتمان اینقدر کم است؟سرعت را به حداکثر ممکن برسانید.” یک هفته پس از این شرایط برعکس می شود:”چرا با تمام سرعت به جلو میرویم؟سرعتمان را تا حداقل پایین بیاورید.”و دو موقعیت کاملا مشابه یکدیگرند، پس از نظر یک مشاهده کننده واکنش های ناخدا ناپایدار هستند. اما بر اساس ارزیابی وی از آنچه که در حال رخ دادن است و کوچکترین عوامل که تنها به چشم وی می آیند، او توانایی گرفتن تصمیمات مهم دارد و می تواند مسئولیت این تصمیمات را به عهده بگیرد.
باشگاه ورزشی موج
در کوهنوردی هم به همین شکل است. اجازه دهید در مسیر این مثال، دو صعود خودم را با یکدیگر مقایسه کنم. در طول تلاش صعود کی2 در زمستان، در کمپ 4 و در ارتفاع 8000 متری هنگام بیدار شدن، متوجه شدم که شرایط همنوردم مناسب نیست. این مشخص بود که او در حال تحمل کردن وضعیت بدی می باشد و این می توانست به مرگ وی منجر شود، بنابراین ما مجبور بودیم پایین برویم. موقعیت دوم به این شکل رخ داد: در زمان صعود به مون بلان به همراه یک گروه از کوهنوردان جوان حال یکی از آنها در زیر قله به هم ریخت. من به سمت او رفتم و متوجه شدم که شرایط در اینجا متفاوت است، در حالی که از نظر ظاهری تفاوتی با مورد قبلی نداشت و یک فرد بی تجربه احتمالا فکر می کرد که باید کل تیم به پایین بازگردد. ما صعود را ادامه دادیم و برنامه با موفقیت به پایان رسید. در کی2، کمی قبل از نقطه پایانی، صعود را به پایان رسانده بودیم.
این ممکن حاکی از اعتماد به نفس بیش از حد باشد، اما به مرور زمان نوعی حس درونی درباره تصمیم گیری درست در خودم ایجاد کرده ام. خوشبختانه در 15-20 سال گذشته این تصمیمات دایما سبک سنگین شدند. از سوی دیگر من خوش شانس بودم که همنوردان من، سرگی ساموییلوف، گنادی دروف، بوریس ددشکو- به طور کامل به من اعتماد کردند. البته اعتماد آنها باعث مسئولیت بسیار زیاد من شد. من هم برای خودم و هم دوستم ریسک می کردم. به طور همزمان این به من اجازه میداد تا ابزار طلایی را برای تصمیم گیری درست در هر نمونه بیابم.
یک موقعیت ترس آور در سال 2011 در زمان صعود پوبدا به همراه گنا دروف رخ داد. ما در حال عبور در عرض یک شیب در معرض بهمن بودیم و زمانی که یک بارش برف با ما برخورد کرد، متوجه شدیم که بایست برگردیم- ادامه دادن صعود خطر زیادی داشت. اما در صبح زود و در طول یک ساعت دمای هوا به شدت کاهش پیدا کرد و من فهمیدم که هوا در حال تغییر است و این برای ادامه صعودمان خوب بود. بنابراین ما ادامه دادیم و آن مسیر را به پایان رساندیم. اتفاق مشابهی در زمان صعود کروناپیک به همراه ددشکو و آلکسی پوتوتسکی رخ داد. همه چیز بر علیه ما بود. اما من تصمیم گرفتم که ما باید به صعود ادامه دهیم و موفق شدیم. موارد متضاد هم زیاد هستند. زمانی که من و بوریس در حال صعود یک مسیر جدید در بایچچکی بودیم موقعیت عالی بود. اما تصمیم گرفتم که باید متوقف شویم پس بازگشتیم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
جلیقه 5 لیتری Inoxto اینوکستو
نمره 4.00 از 5
۱.۰۰۰.۰۰۰ تومانOriginal price was: ۱.۰۰۰.۰۰۰ تومان.۷۹۴.۰۰۰ تومانCurrent price is: ۷۹۴.۰۰۰ تومان.
اما اینجا یک چیز آهنین وجود دارد: زمانی که من تصمیماتی را دنبال می کنم که ممکن است دیگران به طور کامل به من اطمینان نکنند، دشواری ها فورا پدیدار میشوند. برای نمونه، ما در حال صعود نانگاپاربات با سیمون مورو بودیم. من می دانستم که آنرا به پایان میرسانیم. اما سیمون مورو تصمیم به بازگشت کرد. به عقیده من، خطری در آنجا برای ما وجود نداشت. من مدت زمانی طولانی برای این پروژه آماده شده بودم و تقریبا کل سال تمرین می کردم. من مجبور بودم با خانواده و دوستانم کمی صحبت کنم ، مجبور نبودم پول جمع کنم، پس کمربندها را محکم کرده و شروع به صحبت کردم. نتیجه آن هم به انجام رسیدن اکسپدیشن بود. در زمان دیگر تصمیم گیری شخص دیگری را در ابتدای صعود اورست 2013 گوش کردم و سپس آلکسی بولوتوف درگذشت.
صعود انفرادی سخت تر است یا صعود در قالب یک تیم؟
اوربکو : هر سکه ای دو رو دارد. زمانه تغییر کرده. هر یک از ما مستقل تر شده ایم و هر فرد یک خانه، یک ماشین، و یک دسترسی به اینترنت دارد. این دلیلی است که می تواند ارنج کردن افراد برای یک تیم یا پیدا کردن یک همنورد را سخت کند. قبل از این روزها، ما در آپارتمانهای اشتراکی زندگی می کردیم، با اتوبوس عمومی سفر می رفتیم و یک مسیر 10 کیلومتری طی می کردیم تا به خرید برویم، ما می توانستیم به توافق و یک ترکیب برسیم. اینروزها بیشتر مردم ترجیح می دهند که خودشان به صعود بروند و ممکن است این آسانتر باشد. اما، البته، یک اکسپدیشن تجمیعی این کار را آسانتر کرده است. برای مثال در سال 2011 من و بوریس ددشکو توانستیم یک مسیر روی قله پرژوالسکی بازکنیم تنها به این دلیل که به عنوان دو دست یک نفر عمل کردیم. ما به طور شهودی کار می کردیم و به سرعت همدیگر را می فهمیدیم. اما دوستان واقعی هستیم و دوستان واقعی همیشه یک زمینه مشترک می یابند. هر کدام از ما می داند که دیگری چه کار ی انجام می دهد و یا در حال انجام چه کاری است. شما به تنهایی هرگز نمی توانید آنقدر خوب باشید.
آیا تصمیماتی هم بوده اند که بعدا درباره آنها افسوس بخورید؟
بله. یکی از آنها در سال 1995 اتفاق افتاد. ما در حال صعود پس از یک بارش سنگین بودیم. این تصمیم تحت تاثیر فشار بیرونی گرفته شده بود. افرادی که می گفتند:”آها ، شما ترسیدید؟” و من تحت تاثیر دیگران و تصمیم فردی دیگر در شرایطی خطرناک تیم را به جلو بردم که نتیجه آن یک بهمن، چند آسیب دیدگی و چند دنده شکسته شد. این خیلی بد به پایان رسید. از آن زمان دیگر عقاید سایرین را دنبال نمی کنم.
غالب گزارش ها درباره مرگ در ارتفاعات به این شکل است: کسی که از آنجا عبور می کرده اهمیت به نجاتشان نداده است. به نظر شما این درست است؟
اوربکو : فرض کنید که پشت پنجره خانه تان در طبقه نهم بروید و از آن به بیرون بپرید. و در جراید بنویسند که مردم بسیار بد هستند و آنها جلوی آن مرد را نگرفتند. البته این مثال قدری مضحک است و در واقع همه می دانند که هر کسی هر کاری از دستش بر بیاید برای جلوگیری از حادثه می کند. اما این مثال نشان می دهد که اخلاقیت همیشه غیر مبهم نیستند. یک فرد که تصمیم به صعود یک کوه می گیرد و آنجا یخ میزند، انتخابی آگاهانه انجام داده است. او به شکلی نا آماده به آنجا رفته و بنابراین سایرین مجبور می شوند که یا برنامه خود را تعطیل کنند و یا جانشان را به خطر بیاندازند. این فرد کاری غیرمسئولانه انجام داده است و بنابراین نمی تواند توقع نگرشی درست داشته باشد. زمانی که یک کوهنورد به طور مشخصی درخواست نیاز می کند، همیشه نفرات افراد حاضر به کمک هستند. زمانی که من به کوهنوردان گرفتار در هشت هزار متری کمک می کنم، برنامه سلامتی خودم را به خطر می اندازم اما این یک انتخاب شخصی است. سایر افراد که کمک نکردن به یک فرد بی مسئولیت را برای پایین بردن در یک شیب انتخاب نمی کنند هم حق دارند. در بالای کوهها هرگز نمی توانی دیگران را قضاوت کنی.
اما تو بارها صعودهایت را به خاطر کمک به دیگران به هم ریخته ای. این تصمیم چقدر سخت بود؟ در آن زمان حس می کردی که این باعث پایان برنامه و هزینه و زمانی که صرف کرده ای می شود؟ یا اینکه اطمینان داشتی توان کافی برای بازگشت و ادامه صعود را داری؟
اوربکو : البته که هیچ وقت اطمینان کافی درباره قدرت نداشتم. در آن شرایط من فقط در مسیری که فکر می کردم عمل کردم. مدرسه کوهنوردی شوروی سابق یک قانون طلایی داشت: اولین چیزی که باید انجام دهی کمک به همنورد یا شخصی دیگری است که با مشکل مواجه شده. این دلیلی بود که من هیچ وقت برای امداد شک نکردم. اگر پس از امداد انرژی کافی برای صعود را داشتم ادامه می دادم، که البته دلیل آن هم تمرینات زیاد بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کوله پشتی 40 لیتری Snow Hawk مدل سیروان
نمره 4.50 از 5۳.۳۷۶.۰۰۰ تومان
و البته من هم بارها توسط دیگران یاری شده ام. برای مثال دوستان من به من کمک کردند تا در یخچالی به پایین بازگردم. …
آیا احساسات در کوهنوردی معمول است؟ به نظرت آنها مفید هستند یا بیشتر باعث ضرر خواهند بود؟
اوربکو : زمانی که یوسن بولت رکورد زد، حجم زیادی از احساسات مثبت را تجربه نمود. و البته رسیدن به قله در کوهنوردی هم تفاوت زیادی ندارد. اما این بستگی به مورد خاص دارد. برای نمونه در 2003 من مجبور شدم به همراه کریستوف لافایل از برودپیک بازگردم. من صعود را تعطیل کردم تا به وی کمک کنم. اما تنها یک روز بعد تنهایی به قله رسیدم، و این حس را داشتم که بال درآورده ام. آدرنالین در تمام بدنم پمپ می شد و حسم عالی بود. می دانستم که این صعود ایمن و تحت کنترل است. 2 سال بعد مجددا برودپیک را از مسیری جدید صعود کردم. این بار احساسات صفر بود. شرایط برعکس دفعه قبلی شده بودند. مسیر خطرناک بود و ما به سختی توانستیم یک راه ایمن به پایین پیدا کنیم. این همان قله بود، اما با دو حالت روحی کاملا متفاوت.
در موقعیت های بحرانی احساسات مانع ایجاد می کنند. احساسات می تواند باعث واکنشهای نامناسب شود. که می تواند کل ایمنی و کل تیم را به خطر بیاندازد. پس باید آنها را کنترل کرد. و کنترل احساس معمولا توانمندی زمانبری است.
اما در واقع احساسات تمام چیزی هستند که برای آنها زندگی می کنیم. ما برای دست آوردها تلاش می کنیم، پول جمع می کنیم و بچه دار می شویم، فقط برای احساس کردن. برای همین نمی توان خود را از آنها جدا کرد اما شما باید احساسات را بشناسید و آنها را مدیریت کنید. من می توانم در طول یک صعود احساسات را تجربه کنم یا تجربه احساسی نداشته باشم. اما در جلوی کامپیوتر و در زمان ادیت فیلم و دیدن عکسها احساس را تجربه کنم. و در این زمان می توانم از زاویه ای دیگر به حسم بنگرم تا درک کنم که اصلا چرا از اول سراغ این صعود رفتم.
آیا شرایطی پیش آمده که تصمیمی توسط فرد دیگر در گروه گرفته شود و تو با این مخالف باشی. و راه خودت را بروی؟
اوربکو : یک بار برعکس این رخ داد- در زمستان زمانیکه ما در حال صعود قله لنین بودیم. من سرپرست تیم نبودم اما از لحاظ ورزشی قویترین فرد محسوب می شدم. همه ما خسته بودیم اما در روز آخر نیاز داشتیم که به قله برسیم. ما از تکه ترک خورده در حالی که با طناب به هم متصل بودیم عبور کردیم و من به سرپرست تیم پیشنهاد دادم” به من اجازه بده یک صعود سرعتی به قله داشته باشم- شرایط سخت و خطرناک است اما من هنوز توان کافی دارم.”سرپرست به من گفت که ادامه دهم و آنها در قسمت شکاف منتظر میشوند که به من کمک کنند تا از شکاف عبور کنم. اما در زمان بازگشت دیدم که تصمیمشان را تغییر داده و در حال صعود هستند. این برای من به آن معنا بود که باید از این قسمت یخی به تنهایی عبور کنم. این یک ریسک بالا بود که گروه نباید من را در معرض آن قرار میداد. و صبر کردن برای آنها در دمای منفی پنجاه درجه را نمیشد به عنوان گزینه دیگر در نظر گرفت. در نهایت آن برنامه با تراژدی به پایان رسید، هوا تاریک شده بود که آنها بازگشتند و یک نفر جان خود را از دست داد.
اگر تنها یک نفر به قله برسد، سپس سایرین ممکن است حس رضایت نداشته باشند؟
اوربکو : این می تواند در هر زمانی متفاوت باشد. در طول اولین صعود اورست در 1953 دو نفر به قله رسیدند، اما این به خاطر کل تلاش تیم بود. هر یک از افراد آن تیم دوست داشتند به قله دست یابند اما آنها احساس رضایت از این نتیجه تیمی می کردند.
در سال 2014 ما کانگچنجونگا را به عنوان یک تیم صعود کردیم، اما تنها من به قله صعود کردم. و پس از بازگشت به کاتماندو سایر نفرات تیم از من بسیار خوشحال تر بودند. در واقع من خیلی ناراضی بودم. وظیفه من به عنوان یک سرپرست این بود که سایرین را کمک کنم تا به قله برسند نه اینکه خودم به قله بروم. به خصوص اینکه من این قله را در سال 2002 صعود کرده بودم. صعود برای من خیلی مهم نبود. من بیشتر به دنبال موفقیت تیم بودم.
می توانی سختترین اکسپدیشن زندگیت را نام ببری؟
تعداد زیادی از برنامه های سخت بوده اند، اما آنها در مسیرهای مختلفی با هم تفاوت داشتند. عدم توانایی در درک یک همطناب یک چیز است و مجبور بودن بازگشت از یک سنگ در حال افتادن از قله چیز دیگر. مهمترین مسیری که راهبرد من را تعیین کرد صعود در خانتنگری در سال 2000 بود. در آنجا ما یک مسیر جدید باز کردیم و من فهمیدم که این تکنیکیست که بیشتر از همه از آن لذت می برم. جاه طلبانه ترین صعودم در دیواره جنوبی برودپیک به همراه سرگی ساموییلوف(خط زندگی را در موج کوه بخوانید.) خطرناک ترین و ریسکی ترین برنامه صعود چوآیو(تناسخ را در موج کوه بخوانید.) بود. من به همراه بوریس ددشکو صعود می کردم و تصمیم به صعود گرفتم با اینکه احتمال زیادی وجود داشت که هیچ وقت بازنگردیم. دوست دارم بگویم که قضاوتم ادامه مسیر بود. در نهایت ما آن مسیر را صعود کردیم و به سلامت بازگشتیم. پس از آن صعود زمستانی ماکالو (خروش باد ، را در موج کوه بخوانید.) من و سیمون مورو تا ارتفاع 7400 متری به پیش رفتیم. هر کسی که از این بالاتر رفته بود مرده بود. بنابراین ما هیچ درکی نسبت به شرایط بعد از آن نداشتیم. این مثل رفتن به یک سوراخ در تاریکی بود. شرایط هوا بد بود و باد بی وقفه و قدرتمند می وزید. ما روی یخ سخت حرکت می کردیم. مجبور بودیم که با سرعت به پیش برویم و تقریبا می دویدیم. با وجود مهارت های فردی عالی”در این مورد من و سیمون به خوبی تمرین کرده بودیم و کاملا آماده بودیم. شرایط خطرناک زیادی وجود داشت. اما ما می توانستیم با آنها رو در رو شویم. حتی اگر یک نقاب برفی در مسیرمان سقوط می کرد می توانستیم جاخالی دهیم.”
10-20 سال آتی زندگیت چطور خواهد بود : آیا چیزی تغییر خواهد کرد؟ درک کوهنوردی یا کار با نسل جوان؟
تنها یک دیواره گرانیتی است که تغییر نمی کند. اما انسان، در سمت دیگر، موجودیتی دینامیک است. برای ما تغییر یعنی زندگی. هر روز برای ما چالشها و فرصتهای جدید به وجود می آورد. می توانیم آنها را دنبال کنیم، اما نباید خودمان را به یک چارچوب محدود نماییم. ما نیازمند این هستیم که نگاهی گسترده تر به چیزها داشته باشیم و ببینیم که چه چیزهای جدیدی در هر لحظه می توانیم انجام دهیم.
در حال حاضر من دوست دارم قدری سنگنوردی اسپرت انجام دهم، که در اروپا در حال حاضر بسیار محبوب است. من فکر می کنم تعداد بالای کوهنوردی در ارتفاعات بالا باعث شده که به طور کلی از سنگنوردی اسپرت فاصله بگیرم. این همچنین یک ماجراجویی نسبتا ایمن می باشد. مسیرها آماده هستند و میخ و رول همه جا هست. این ورزش به قدرت فیزیکی و تمرکز احساسی نیزا دارد. اما احساسات مثبت زیادی ایجاد می کند.
طرحهای کوتاه مدت من شامل چاپ 2 کتاب در ایتالیا و 2-3 کتاب در لهستان می باشد. همچنین قصد دارم تا کارکردن با کوهنوردان جوان را ادامه دهم. مربیگری و آماده کردن آنها برای اولین صعودهای بلند. من هرگز کسی را مجبور به صعود کوهها نکردم، چرا که این کاری به شدت خطرناک است و من می دانم که هزینه این سرگرمی چقدر زیاد می تواند باشد. اما اگر کسی واقعا بخواهد آنرا انجام دهد، می توانند بیایند و بگویند: دنیس لطفا به من یاد بده چطور صعود کنم و چگونه ایمن صعود کنم. و من بهترین کاری که می توانم را انجام خواهم داد.
مصاحبه با عنوان Journey to the Top موجود در آدرس http://erazvitie.org/english/put_k_vershine مربوط به سال 2017 ، بازگردان به فارسی توسط موج کوه ، این مطلب به زنده یاد محمد اوراز تقدیم می شود.
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.