ژوئن 1974. در حالی که جنگ سرد رو به فروکش بود، رسوایی واترگیت بر اجلاس مسکو بین ریچارد نیکسون، رئیس جمهور ایالات متحده و همتای او در اتحاد جماهیر شوروی، لئونید برژنف، سایه افکنده بود.
یک ماه بعد، هزاران کیلومتر دورتر در آسیای مرکزی، نزدیک هیمالیا و در سایه قله لنین، دیدار دیگری بین یک آمریکایی و یک روسی رخ داد.
در سال ۱۹۷۴، ۱۷۰ کوهنورد از کشورهای مختلف، اردوگاه کوهنوردی عظیمی را در بخش جنوبی اتحاد جماهیر شوروی، در مرز تاجیکستان و قرقیزستان کنونی برپا کردند.
آن ها در ** رشتهکوههای پامیر**، که به بام دنیا نیز شهرت دارد، اردو زدند. این رشته کوه شامل برخی از بلندترین کوههای جهان است.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
عینک طوفان 100% مدل MX GOGGLE
نمره 3.00 از 5۶۹۹.۰۰۰ تومان
بسیاری برای صعود به قله لنین با ارتفاع ۷۱۳۴ متر (۲۳۴۰۶ فوت) تلاش می کردند یا به آن صعود می کردند. این قله گرچه شیب دار یا فنی محسوب نمی شود، اما بلند بوده و تحت تاثیر شرایط آب و هوایی شدید قرار دارد.
ملی هیگینز برای اولین بار الویرا شاتایوا را دید که در پیچ و خم رشته کوههای بلند پامیر، که گاهی اوقات به عنوان «بام دنیا» شناخته میشود، می پیچید.
هیگینز، مربی منتخب که در کوههای راکی کلرادو سفر می کرد و در یک سدان سفید رنگ و رنگ پریده زندگی می کرد، برای شرکت در یک گردهمایی کوهنوردی بین المللی یک ماهه به میزبانی روس ها دعوت شده بود. نوزده آمریکایی، از جمله دو زن، به عنوان بخشی از هیئت اعزامی پامیر آمریکا / اتحاد جماهیر شوروی 1974 شرکت کردند. هیگینز، که در آن زمان 24 سال داشت، در آخرین لحظات دعوت شد، زمانی که برگزارکنندگان، که بسیاری از آنها در مورد جایگاه زنان در سفرهای اکتشافی نامطمئن یا ناراحت بودند، متوجه شدند که به نظر می رسد یک زن کافی نیست.
«آن موقع بلندپرواز و بسیار مغرور بودم و فکر میکردم خیلی قوی هستم»، هیگینز، که اکنون یک دانشمند آزمایشگاه بالینی در وایتفیش، مونتانا است، اینگونه به یاد میآورد.
او به همراه گروهی بود که بارهایشان را به سمت کمپ دو – کمپ یخچال – به طرف گردنه کريلنکو روی شانه قله لنین، دومین کوه بلند کشور حمل می کردند که زلزله ای دامنه ها را لرزاند. هیگینز صدای جیرجیری به یاد می آورد. سپس بهمن، با سرعتی وحشتناک از بالای یک برج یخی بالاتر از کمپ سرازیر شد.
بهمن هوا را تاریک کرد، وسایل را پراکنده کرد و یک نفر را تا حدی زیر خود دفن کرد، در حالی که حداقل دو نفر دیگر برای فرار به داخل شکاف پریدند. چهار نفر از گروه برای تهیه آذوقه زودتر پایین رفته بودند و برای ساعت ها کسانی که در هر دو گروه بودند از مرگ بقیه وحشت داشتند. با این حال، همه جان سالم به در بردند، اگرچه آلن استک، کوهنوردی پیشگام از برکلی، کالیفرنیا، در گروه پایین تا گردن زیر بهمن مدفون شده بود. دو گروه با خوشحالی در کمپ ۱، روی یخچال های مورن کريلنکو دوباره به هم پیوستند و لرزان به کمپ اصلی در یک علفزار کوهستانی عقب نشینی کردند.
باشگاه ورزشی موج
حدود ۱۷۰ کوهنورد از ۱۰ کشور غربی، اردوگاه عظیم کوهنوردی را برپا کرده بودند، در حالی که ۶۰ کوهنورد و مقامات دیگر از اروپای شرقی و روسیه در آن سوی جریان قرار داشتند.
این اولین سفر اکتشافی عمده آمریکایی بود که به اتحاد جماهیر شوروی، که دارای برخی از بلندترین و دورافتاده ترین کوه های جهان است، اجازه ورود داده شد. این گردهمایی برای به رخ کشیدن منطقه و مهارت های کوهنوردان میزبان برگزار شده بود. اما توسعه روابط را هم مدنظر داشت. این رویداد به عنوان وسیله ای برای پرورش کوهنوردان جوان و تقویت روابط کوهنوردی بین کشورها تلقی می شد.
هیچکس نمی توانست تصور کند که در آن تابستان، چه تعداد مشکل پیش خواهد آمد. آسمان بلا نازل می کرد و زمین به لرزه در می آمد، و هیچ کس نمی دانست چه فداکاری هایی رخ خواهد داد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کاپشن پر نیمه سنگین North face مدل down fkow
نمره 4.08 از 5۲.۴۴۷.۰۰۰ تومان
با این حال، داستان یکی از بزرگترین فجایع تاریخ کوهنوردی تقریباً به طور کامل به فراموشی سپرده شده است در تابستان 74 به وقوع پیوست.
حتی بسیاری از غیرکوهنوردان هم از فاجعه اورست و اینکه الکس هانولد کیست، مطلع هستند. با این حال، امروزه تقریباً هیچ کس، از جمله کوهنوردان، هرگز چیزی درباره اتفاقی که برای هشت زن روس در سال 1974 افتاد نشنیده است. جستجو در گوگل هیچ نتیجهای در مورد چهل و پنجمین سالگرد این حادثه در سال گذشته نشان نمی دهد.
فهرست مطالب
Toggle“او مصدوم است!”
هیگینز در توصیف عقب نشینی پس از بهمن سهمگین می گوید: «ما از میان این تخته سنگ های عظیم پایین آمدیم، دور زدیم و در آنجا، روی یک تخته سنگ، یک زن فوق العاده زیبا، با چشمان آبی درخشان، عضلانی و رییس گونه ایستاده بود، و او حدود چهار مرد روس دور و برش داشت. و او به آنها دستور می داد.» آن زن اواسط سی سالگی بود. شاتایوا با دیدن اینکه پای مایک یوکل – که برای فرار از بهمن به شکافی در کنار کمپ دو پریده بود – می لنگد، فریاد زد: «او مصدومه! کوله پشتی اش را بردارید!» شاتایوا سپس چرخید، به هیگینز نگاه کرد و با لحنی عمیق و محتاطانه گفت: «من الویرا شاتایوا هستم. من استاد ورزش هستم. تو چی هستی؟»
استاد ورزش در اتحاد جماهیر شوروی که بسیار به جایگاه اهمیت میداد، بالاترین اعتبار در هر ورزشی به شمار میرفت و زمانی که یک زن به آن دست می یافت، حتی تحت تاثیرگذارتر هم میشد.
هیگینز به یاد می آورد: «فکر می کردم فوق العاده است. نمی خواستم مثل او دستور بدهم، اما او زنی بود که واقعاً توانمند بود. می خواستم مثل او قوی و باتجربه باشم. او آنجا یک قهرمان بود.»
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- کلاه طوفان پلار or ، میکرو پلار سبک و کاربردی ۱۶۷.۰۰۰ تومان
در دورهای که زنان کوهنورد نسبتاً کمی وجود داشتند، هیگینز هرگز با زنی که الگوی او به عنوان یک کوهنورد و سرپرست باشد، برخورد نکرده بود. این قرار بود تنها ارتباط جوان آمریکایی با الویرا باشد.
«همان موقع فهمیدم که لحظهای تحولآفرین بود.»
دینامیک ناخوشایند
آرلین بلوم، یک شیمیدان بیوفیزیک و محیطزیستشناس از برکلی، کالیفرنیا، برای پیوستن به گروه آمریکایی به باشگاه کوهنوردی آمریکا درخواست داده بود، اما رد شد. با این حال، برخی از کوهنوردان سوئیسی، از طریق یک باشگاه بینالمللی کوهنوردی زنان، او را با دعوت خود برای عضویت در یک تیم زنان جذب کردند. این وضعیت زمانی که بلوم، 29 ساله، به پامیر رسید و وارد چادر غذاخوری شلوغ شد، یک فضای ناخوشایند ایجاد کرد.
همانطور که او در خاطرات خود با عنوان «شکستن مسیر» تعریف کرد، به سمت میز شلوغ آمریکایی ها رفت، اما نادیده گرفته شد.
او نوشت: «در میان غرش صداها ایستادم، نان و خاویارم را در دستم گرفتم و آرزو کردم کاش میتوانستم ناپدید شوم. خوشبختانه، یک زن روس بلوند خیره کننده مرا به سمت میز خود صدا زد.»
شاتایوا خودش را معرفی کرد و به بلوم خوش آمد گفت. در حین صحبت، او به بلوم گفت که اکثر مردان شوروی فکر می کنند یک تیم زنان هرگز نمی توانند قله لنین 7150 متری – هدف گروه او – را صعود کنند. «ما قصد داریم اولین تیم زنان باشیم که این کار را انجام می دهیم»، شاتایوا گفت. «یا شاید گروه شما باشد.»
بلوم که خیالش راحت شد، گفت: «شاید بتوانیم همه با هم صعود کنیم.»
«این غیرممکن است» پاسخ سریع بود. بلوم فقط می توانست حدس بزند که شوروی ها می خواستند اولین تیم زنان خودشان باشند. شاتایوا برنامه بزرگتر را به بلوم گفت: این که هشت زن قله را از طریق خط الراس لیپکین در ضلع شمال شرقی صعود کنند و از خط الراس شمال غربی به سمت قله کوچکتر رازدلنیا فرود بیایند. صعود ترکیبی آنها، از مرد یا زن، اولین صعود تراورس این قله به حساب می آمد. قرار بود آنها در بالای کوه بیواک کنند، یعنی کمپ موقت برپا کنند.
«ما موفق خواهیم شد»، او به بلوم گفت. «زنان شوروی خیلی قوی هستند. ما روحیه جمعی داریم و با هم کار می کنیم.»
بلوم هنوز هم «گرما و انرژی» شاتایوا را به یاد می آورد.
بلوم به یاد می آورد: «ما هدف مشترکی برای دادن فرصت به زنان برای صعود به کوه های بلند داشتیم و بسیار خوشحال بودیم که در این کمپ با کوهنوردان دیگری بودیم که از کوهستان لذت می بردند.»
او به یاد میآورد که از برنامه بلندپروازانه عبور از قله لنین کمی نگران بود.
“این در دوران جنگ سرد بود، زمانی که ما با روس ها در رقابت بودیم. به چادرهای نامناسب آنها با دکمه های بسته و چکمه های [قدیمی] آنها نگاه کردم و فکر کردم فناوری روسیه به نظر می رسد بیشتر برای فضا باشد تا کوهستان.”
“چشم های آبی گربه ای”
کریستوفر رن، کوهنورد و خبرنگار نیویورک تایمز در مسکو (او قرار بود در دسامبر همان سال رئیس دفتر شود)، اوایل دیدار در کمپ اصلی با شاتایوا ملاقات کرد که از اواسط جولای آغاز شد. بخشی (که بعداً گلچین شد) از کتاب او “پایان خط” درباره سالهای حضورش در روسیه و چین، چنین می خواند: “او یک بلوند خیره کننده با گونه های برجسته و چشمان آبی گربه ای بود که به آنجا آمده بود تا تیمی از بهترین زنان کوهنورد اتحاد جماهیر شوروی را در صعود به قله لنین رهبری کند.” این زن زیبا”هسته ای از فولاد” را زیر سطح زیبای خود مخفی کرده بود.
همانطور که رن و دو دوستش بعد از دو شب بورانزده در کمپ موقت که در گودال برفی، 300 متر پایینتر از قله برپا کرده بودند به سمت قله لنین نزدیک میشدند، ناگهان پارچهای رنگی، یک کاپشن آبی در گودی برف، توجهشان را جلب کرد.
رن بعداً در توصیف آن گیجی اولیه نوشت: «به نظر میرسید کسی زیر نور شدید آفتاب خوابیده باشد.» او با خود فکر کرد، «چه زمان عجیبی برای چرت زدن.»
واحد منظم رابرت “باب” کریگ (که در سال ۲۰۱۵ در ۹۰ سالگی درگذشت)، معاون رهبر تیم آمریکایی و نویسنده کتاب بعدی سفر به نام «طوفان و اندوه» نوشت: «در بیشتر موارد، زنان در آن سوی نهر در اردوگاه «گروه شوروی» باقی ماندند. آنها چندین صعود تمرینی انجام دادند و ما چند بار آنها را در حال انجام حرکات نرمشی در مقابل چادرهایشان مشاهده کردیم.»
زنانی که او آنها را در سنین ۲۲ تا ۳۵ سالگی توصیف می کرد، به نظر می رسید «بسیار جدی هستند… با این حال آنها با هم آهنگ می خواندند و اغلب صدای هیجان زده و قهقهه های زنگوله مانند آنها را در سراسر دره می شنیدیم.»
ولادیمیر شاتایف، همسر الویرا، بعداً در خاطرات خود با عنوان «درجات دشواری» نوشت که این زنان به عنوان یک واحد منظم اما خوش برخورد عمل می کردند. «حتی یک بار هم حرفی از بحث یا جدل نشنیدیم.»
شاتایوا پیش از آن در سال ۱۹۷۲ نخستین صعود یک قله ۷۰۰۰ متری (قله کورژنفسکایا به ارتفاع ۷۱۰۵ متر) را در تاجیکستان به طور کاملاً زنانه سازماندهی کرده بود و سال بعد سرپرستی عبور از قله دو قله اوشبا (۴۷۱۰ متر) در گرجستان را بر عهده داشت.
دو شب پیش از حرکت زنان، کوهنوردان آمریکایی جد ویلیامسون و پیتر لِووه برای سلام و آرزوی موفقیت به اردوگاه آنها رفتند. ویلیامسون، که اکنون رئیس دانشکده بازنشسته کالج و ساکن هانوفر، نیوهمپشایر است، می گوید: «در کشوری با مقررات سفت و سخت، این اولین باری بود که به آنها اجازه داده می شد بدون همراهی مردان بروند.» چهار نفر از زنان قبلاً قله لنین را با مردان صعود کرده بودند.
اما هیچکس نمی توانست بر آب و هوا یا زمین شناسی کنترل داشته باشد. کل صعود آن سال پامیر تحت تاثیر برف، خطر بهمن با سرعت بالا، زلزله ای که بهمن ها را ریزش کرد (با دو زمین لرزه دیگر بعداً)، و بدترین طوفانی که در 25 سال گذشته در منطقه دیده شده بود، قرار گرفت.
در ساعت ۱:۰۰ بامداد روز ۲۶ ژوئیه، تنها کمی بیش از یک روز پس از بازگشت هیگینز و گروهش از گردنه کريلنکو، چهار کوهنوردی که در حال ایجاد مسیر جدیدی روی دیواره شمالی قله کنگره نوزدهمین حزب (یا قله ۱۹) بودند، در خواب گرفتار بهمن شدند. کریگ، معاون رهبر تیم آمریکایی، و همتیمیاش در چادر، جان گری اولین، زیر بهمن مدفون شدند. اولين، ۳۱ ساله، یک خلبان هواپیمایی خوش برخورد و شوخ طبع اهل سیاتل، زیر بهمن له شد.
دوستانشان جان راسکلی و جان مارت هر دوی آنها را بیرون کشیدند و سعی کردند اولين را احیا کنند که بهمن دیگری آمد و کریگ را دوباره در خود فرو برد و چادرها و تجهیزات را با خود برد.
راسکلی، مارتس و کریگ سپس به مدت دو روز در یک غار برفی گرفتار شدند و در یک عملیات نجات باورنکردنی با همکاری هلیکوپتر توسط روس ها که به لِووه به خاطر تجربه اش به عنوان “مسئول پرتاب” نقش کلیدی دادند، نجات یافتند.
لِو، پیشبینیکننده بهمن و راهنمای اسکی هلیکوپتری، به یاد میآورد که هلیکوپتر روسی بسیار قدرتمند بود. او می گوید: «من جلوی درِ بزرگِ هلی کوپتر بودم، فقط به چیزی آویزان بودم،” و توانستم محموله را از ارتفاع حدود ۱۵ یا ۲۵ متری “جلوی درِ غار برقی آنها” بیندازم.
«خلبان واقعاً لایق قدردانی است.»
پنج کوهنورد که جزو شرکت کنندگان در دیدار نبودند و بازدیدکنندگان فقط آنها را به عنوان “استونیایی ها” می شناختند، در دیواره شرقی قله لنین گم شدند. سه نفر در بهمن جان باختند و دو نفر دیگر نجات یافتند و زنده ماندند. گزارش های زیادی به اشتباه می گویند که هر پنج نفر مرده اند.
برای اکثر افراد در گروه، اهداف با توجه به شرایط تغییر کرد. اگرچه راسکلی و جف لِووه برگشتند و خط صعود قله ۱۹ را تکمیل کردند، کوهنوردان دیگر در مسیرهای “استاندارد” به هم پیوستند.
در همین حال، هیگینز که در میان جمعیت عمدتا مرد احساس تنهایی و انزوا می کرد، در نهایت در گروهی چهار نفره (خودش؛ رهبر اکتشاف، پیت شونینگ؛ کریس کوپچینسکی؛ و فرانک سارنکوئیست) قرار گرفت که در تاریخ ۳ آگوست از طریق یال رازدلنیا به قله لنین صعود کردند.
دیگر زن آمریکایی در این دیدار، مارتی هوی– که متأسفانه هشت سال بعد در اورست جان باخت – نیز در تاریخ ۴ آگوست به همراه لِووه، بروس کارسون و جان ایوانز از ضلع رازدلنیا صعود کرد. ویلیامسون با آنها شروع کرد اما به دلیل اینکه احساس ناخوشی می کرد، برگشت.
در حالی که این کوه شیب دار یا فنی محسوب نمی شود، اما بزرگ و مرتفع است و با شرایط آب و هوایی چالش برانگیز، به ویژه با بخش هایی از یخ با شیب متوسط، به خصوص در قسمت بالای ضلع لیپکین، مواجه است.
تیم زنان شوروی
الویرا شاتایوا و زنان روسی برای صعود به قله لنین آمادهسازی نهایی را انجام دادند.
۳۰ جولای – تیم زنان روس از کمپ اصلی به سمت کمپ ۱ حرکت کرد.
۳۱ جولاي – تيم مسير ليپكين را در پيش گرفت و بدون مشكل به سمت قله حركت كرد. در ۳ آگوست، شاتايوا دستور يك روز استراحت را صادر كرد.
۳ آگوست – یک تیم آمریکایی از کوهنوردان در پشت سر زنان روس گزارش دادند: “امروز هوا ابری است و در شرایط کولاک در پیدا کردن مسیر برای رسیدن به کمپ ۳ مشکل داریم.”
۴ آگوست – طوفان بزرگی پیش بینی شده بود و مسئولین به همه کوهنوردان توصیه کردند که پایین بروند. زنان روس دیده شدند که در یک خط در حدود 200 متر پایینتر از قله راه می رفتند.
۵ آگوست- تیم زنان روس از قله با بیسیم تماس گرفتند.
۶ آگوست- زنان سعی کردند پایین بیایند اما فقط چند صد پا پایین آمدند. آنها در آن روز و همچنین در ۷ آگوست با کمپ اصلی صحبت کردند و از مشکلات خود گفتند. آخرین پیام آنها ساعت ۲۰:۳۰ دریافت شد.
۸ آگوست- طوفان تمام شده بود. تیم آمریکایی از آخرین کمپ خود که در حدود ۴۰۰ متری پایینتر از قله قرار داشت، بدون اینکه از اتفاقاتی که در بالا رخ داده بود اطلاعی داشته باشند، برای رسیدن به قله حرکت کردند.
«روز صعود قله ما خیلی سخت بود، باور نمی کردم»، هیگینز می گوید. «ارتفاع… چند بار زمین خوردم. تجربه ای واقعاً له کننده بود. من به آن بسیار افتخار می کردم و خیلی خوشحال بودم که انجام شد.»
جف لووه، یک کوهنورد جوان و برجسته (که در سال ۲۰۱۸ به دلایل طبیعی درگذشت)، خیلی بعدتر در یک تاپیک آنلاین پست گذاشت: «[برخی] از بچه ها در سفر به او سخت می گرفتند و ادعا می کردند که هگینز تجربه کافی [برای اکتشاف یا کوهنوردی در ارتفاعات بالا] را ندارد. با این حال، مالی ثابت کرد که آنها اشتباه می کنند – او به خوبی از عهده کار خودش برمی آمد و به طور کلی به شیوه ای ماهرانه رفتار می کرد.»
در ۳ آگوست، استک به همراه رن و جاک گلیدن از ضلع لیپکین بالا رفت. استک در خاطرات خود که در کتاب خاطرات سال ۲۰۱۷ او با عنوان «زندگی یک کوهنورد» آمده است، نوشت: «امروز هوا ابری است و در شرایط کولاک در پیدا کردن مسیر برای رسیدن به کمپ ۳ مشکل داریم. ارتفاع سنج ما به ما می گوید که در حدود ۵۸۰۰ متری یا ۱۹۰۳۰ فتی هستیم.» در ۴ آگوست، هر سه نفر یک روز استراحت کردند.
رادیوهای آمریکایی ها در گمرک ضبط شده بود، بنابراین گروه استک فقط یک رادیوی ضعیف قرضی از روس ها داشتند و همه کشورها روی فرکانس های مختلف قرار داده شده بودند. در آن روز، طوفان بزرگی پیش بینی شده بود و ویتالی آبالاکوف – استاد ورزش کوهنوردی در کل کشور (که در سال ۱۹۸۶ درگذشت) – توصیه کرد که همه کوهنوردان به پایین بروند. گروه استک هرگز این پیام را دریافت نکردند، ریچارد آلن نورث از اسکاتلند هم همینطور.
از ۳۱ جولای تا ۳ آگوست، نورث، یک دانشمند زیست پزشکی که اکنون بازنشسته شده و در نیوت، کلرادو زندگی می کند، و هم تیمی هایش مسیر “جدید اما نه چندان دشوار” را برای پیوستن به مسیر لیپکین طی کردند. در ۴ آگوست، نورث که در آن زمان تنها صعود می کرد، همانطور که در آن دوره رایج بود، در یخ های شیب دار جای پا ایجاد کرد – کاری خسته کننده و طاقت فرسا که با توهمات ناشی از ارتفاع همراه بود. او به قله رسید و سپس پایین آمد، چند بار لیز خورد و برای توقف خود از تبر یخ روی برف سفت استفاده کرد. در پای بخش شیب دار، شاید 150 متر پایینتر از قله، او با زنان روس که به صف راه میرفتند، ملاقات کرد.
به گفته او، هوا بادخیز بود و دید فقط چند متر بود.
آنها با هم خوش و بش کردند و نورث بعداً قرار بود صحنه را در مجله سامیت بازسازی کند و بنویسد: «آنها به آرامی اما با روحیه بالا به سمت بالا حرکت می کنند.
“اون بالا کمی نفس کم میاری،” با شوخی می گویم. اما شوخی من برایشان گنگ است.
“آه! ما قوی هستیم. ما زن هستیم،” آنها اینگونه پاسخ می دهند.
نورث پایین آمد و از کنار چند مرد شوروی که بعد از او به قله رسیدند و بعداً به پایین آمدن او پیوستند، عبور کرد.
او معتقد است که زنان آن بخش یخی شیب دار را صعود کرده و آن شب را در لبه شرقی یال قله کمپ زده اند، قبل از اینکه روز بعد به قله بروند.
صبح روز ۵ آگوست، در ضلع رازدلنیا که کمی سادهتر بود، یک کوهنورد شوروی با پیامی از پایگاه به چادر بلوم در کمپ ۳، بالاترین کمپ، آمد که میگفت: «طوفان پیشبینی میشود. صعود را امتحان نکنید.»
با این حال، هوا همچنان آرام و نسبتاً صاف بود، کوهنوردان راه درازی را طی کرده بودند و در موقعیت مناسبی قرار داشتند و برخی تصمیم گرفتند امتحان کنند. بلوم، هایدی لودی و اوا ایشمید از سوئیس شروع به صعود کردند، اگرچه دو نفر آخر وسایل اضافی حمل میکردند و قصد داشتند یک بیواک احتمالی داشته باشند، بنابراین بلوم با در نظر گرفتن زمان بازگشت و امید به غلبه بر هر آب و هوایی جلوتر حرکت کرد.
نزدیک به قله، زمانی که طوفان کمی قبل از ظهر شروع شد، بلوم عقب نشینی کرد و به زودی با باد و بوران مبارزه کرد. خوشبختانه ویلیامسون به او پیوست، که او نیز دوباره برای صعود به قله حرکت کرده بود، آن هم با یک محدودیت سفت و سخت برای بازگشت و توجه به هوا. او از ارتفاع بسیار بالایی – پهنای قله در ارتفاع 6800 متری – عقب نشینی کرده بود. ویلیامسون مسیر را باز کرد و زمانی که بلوم از خستگی می نشست، او را تشویق می کرد. در راه بازگشت، این دو نفر دو هم تیمی بلوم و یک دوست زن باواریایی را دیدند و به آنها التماس کردند که آنها نیز پایین بیایند. ایشمید، یک عکاس و هنرمند ۲۳ ساله که نورث او را «روح لطیف» می نامد، روز بعد در خلال طوفان جان باخت.
در همین حال، استک، رن و گلیدن درست زیر یال اصلی بالا رفتند و در شرایط طوفان وحشیانه در ارتفاع 6600 متری توقف کرده و در کمپ چهارم، آخرین کمپ خود، چادر زدند.
تیم زنان روس اواخر بعد از ظهر روز ۵ آگوست به قله رسیدند و بار کامل را حمل کردند (کوهنوردانی که در حال تراورس نیستند می توانند مقداری وسایل را پایین در کمپ آخر بگذارند). ساعت ۵ بعد از ظهر آنها با کمپ اصلی تماس رادیویی برقرار کردند و گفتند که با توجه به کاهش دید، در تشخیص مسیر فرود مشکل دارند و چادرهای خود را برای صبر کردن به شرایط بهتر برپا کرده اند.
روایتهای مربوط به وقایع بعدی متفاوت است، اما ولادیمیر شاتایف در کتاب خود اشاره میکند که کمپ اصلی موافقت کرده است و گفته است که در صورت امکان بلافاصله پایین بیایند یا شب را صبر کنند. کتاب کریگ گزارش می دهد که آبالاکوف به آنها گفته است که صبح اول وقت از مسیر لیپکین، مسیری که صعود کرده بودند و می شناختند، پایین بیایند.
آن شب، گروه استک برای احتیاط در صورت پاره شدن چادر، با کفش و تمام لباس ها به رختخواب رفتند. آمریکایی ها چادرهای نایلونی با زیپ و تیرک های آلومینیومی داشتند. تیرک های چادر را نگه داشتند، اگرچه یکی از آنها شکست، اما از طوفان جان سالم به در بردند. زنان شوروی چادرهای نخی با بست های ضامن دار و تیرک های چوبی داشتند و طبق گزارش کریگ، باد در اولین شب دو چادر را خراب کرد.
صبح روز ۶ آگوست، پنج اینچ برف در پای کوه و در ارتفاع بالاتر، سی سانتیمتر برف و بادهایی با سرعت 110 تا 130 کیلومتر در ساعت به همراه داشت. کوهنوردان برای شنیدن ترجمه پیام های رادیویی شاتایف که با بیسیم گزارشهای مداوم کولاک و بدتر شدن باد را مخابره میکرد، دور هم جمع شدند.
در زمانی که ولادیمیر شاتایف آن را ۵:۰۰ بعد از ظهر (اگرچه کریگ چند ساعت زودتر را نشان می دهد) اعلام می کند، شاتایوا گزارش داد که یک زن بیمار شده و دیگری به نظر مریض است. آبالاکوف به آنها دستور فرود داد.
به گفته کریگ، آبالاکوف با لحنی آهسته و قاطع صحبت کرد و گفت به برفی برسند که بتوانند در آن غار حفر کنند.
کریگ نوشت: «لحن آبالاکوف حکایت از این بود که اگر دختر بیمار نمی توانست حرکت کند و آنها نمی توانستند پناهگاه مناسبی پیدا کنند، باید او را به خاطر کل گروه رها کنند.»
در حین پایین آمدن زنان، ایرینا لیوبیمتسوا درگذشت، به نظر می رسد که بر اثر سرمازدگی و در حالی که طناب ایمنی را برای دیگران نگه داشته بود، یخ زد.
از آنجایی که حفر کردن غار در برف سفت و دانهدانه امکانپذیر نبود، زنان به نحوی توانستند دو چادر را روی یالی که تنها قدری پایینتر از قله قرار داشت برپا کنند. وضعیت کوهنوردان بیمار وخیمتر شد. طبق گفتههای کریگ، آبالاکوف با جدیت خواستار ادامهی فرود کسانی شد که میتوانستند حرکت کنند؛ شاتایوا گفت که متوجه شده و تلاش خواهد کرد.
زمانهای داده شده متفاوت است، اما در آن روز یا در روز بعد، زنان بیمار (نینا واسیلیوا و والنتیانا فاتایوا) جان باختند. همچنین در همان روز یا طبق گفتههای شاتایف در ساعات اولیهی پس از نیمه شب، بادهای با قدرت توفان به چادرها برخورد کرد و باعث انفجار آنها و باد بردن کوله پشتیها، اجاق گازها و دستکشها شد. پنج زن در یک چادر بدون تیرک و با سه کیسه خواب به هم چمبیده بودند.
صبح روز بعد، چهار کوهنورد ژاپنی که در چادری در ارتفاع ۶۵۰۰ متری در ضلع لیپکین کمپ زده بودند و یک بیسیم قوی داشتند، پیامهای رادیویی به زبان روسی را شنیدند و متوجه مشکل شدند. دو نفر از کوهنوردان ژاپنی شجاعانه برای کمک به راه افتادند، اما باد آنها را نقش بر زمین زد و مجبور به عقبنشینی شدند. سایر کوهنوردان حاضر در کوه بسیج شدند، اما همه در ارتفاع بسیار پایینتری قرار داشتند.
ساعتهای پایانی
گزارشهای زیر از کتاب کریگ است. روایتها و زمانها کمی با هم تفاوت دارند، اما کریگ در کمپ اصلی بود و به طور کلی روایت او معتبر و صادقانه در نظر گرفته میشود.
۷ آگوست، “حدود” ساعت ۸:۰۰. آبالاکوف از شاتایوا پرسید که آیا زنان سعی در فرود دارند یا خیر. او با روحیه پاسخ داد: “سه نفر دیگر مریض هستند؛ حالا فقط دو نفر از ما کار می کنیم و ضعیف تر می شویم. ما نمی توانیم، به هر حال رفقایمان را بعد از همه کارهایی که برای ما انجام داده اند، رها نمی کنیم.”
ساعت ۱۰:۰۰ شاتایوا: “اینجا که زمانی بسیار زیبا بود، خیلی غم انگیز است.”
ظهر. یک نفر دیگر مرد، دو نفر در حال مرگ بودند. “حالا همه شان رفته اند. آخرین نفر پرسید، ‘کی دوباره گل ها را می بینیم؟’ [دو نفر] دیگر پیشتر درباره [فرزندانشان] پرسیدند. حالا دیگر فایده ای ندارد.”
ساعت 15:30 [گیج و گمراه] “متاسفیم، شما را ناامید کردیم. خیلی تلاش کردیم. حالا خیلی سردمان است.”
آبالاکوف با ناامیدی قول داد که عملیات نجات در جریان است.
ساعت ۱۷:۰۰ پیام نامشخص است، اما به نظر می رسد زن دیگری مرده است. سه نفر باقی ماندند. باد در ارتفاع بالا بین 130 تا 160 کیلومتر در ساعت تخمین زده می شد، دمای قله منفی 35 تا40 درجه سانتیگراد بود.
ساعت ۱۸:۳۰ “یکی دیگر مرده است. نمی توانیم یک شب دیگر را تحمل کنیم. من قدرت نگه داشتن دکمه فرستنده را ندارم.”
ساعت ۲۰:۳۰ “حالا دو نفر هستیم. و حالا همه ما خواهیم مرد. خیلی متاسفیم. ما تلاش کردیم اما نتوانستیم… لطفا ما را ببخشید. دوستت داریم. خداحافظ.”
کتاب ولادیمیر شاتایف آخرین گوینده را نه همسرش بلکه گالینا پرهودیاک معرفی می کند و بیان می کند که درک اینکه کلمه “ببخشید” یا “درخواست” بوده است، دشوار بوده است. او می نویسد که دو بار دیگر کسی دکمه رادیو را فشار داده و سعی کرده با دنیا تماس برقرار کند.
استک می گوید: “وقایع آن روز به طور دائم در ذهنم حک شده است.” در هشتم آگوست، سه آمریکایی که آمادگی نداشتند، اولین جسد را روی شیب زیر قله دیدند. رن شاتایوا را شناسایی کرد. نشانه هایی از افراد دیگر در سراشیبی قابل مشاهده بود. چهار ژاپنی همزمان رسیدند و آمریکایی ها از رادیوی آنها برای تماس با کمپ اصلی استفاده کردند، استک گفت: “اتفاقی بسیار عجیب و بسیار غم انگیز در اینجا رخ داده است.” آنها اجساد دیگر را در بالا پیدا کردند، در میان تکه های پارچه چادر و تکه های تیرک، گریه کنان راه افتادند.
علاوه بر شاتایوا، دو زن تا نیمه در برف دفن شده بودند. سه نفر، همانطور که رن قرار بود در نیویورک تایمز بنویسد، “روی یک چادر پاره پاره که بیهوده روی سکوی برفی حفر شده بود، پراکنده شده بودند” و دیگری در حالی که طنابی را که به سمت پایین هدایت می کرد، یخ زده بود. هشتمین نفر قرار بود یک هفته بعد توسط شوهر الویرا و تیم پشتیبانی برای بیرون آوردن آنها پیدا شود.
آن شب در کمپ، هر سه آمریکایی مطمئن بودند که صدای زن ها را شنیده اند. استک می گوید: “صداهای روسی”. “چادر را باز می کردیم و کسی آنجا نبود.”
دلایل این فاجعه دسته جمعی متعدد است و با نگاهی به گذشته بررسی شده است.
هدف به عنوان یک تراورس، زنان را در کمپ قله قرار می داد، جایی که در معرض شدیدترین طوفان قرار داشتند. آنها تجهیزات ضعیفی داشتند. همچنین تحت فشار روانی و در جو خودنمایی بودند.
هیگینز می گوید: ” آنها احساس می کردند برای حفظ استانداردهای تیم زنان به آن صعود نیاز دارند.”
رن نوشت: “به جای عقب نشینی در هنگام طوفان، آنها محاسبه اشتباهی کردند تا منتظر بهبود دید بمانند. من حدس می زنم که آنها نمی خواستند خارجی ها فکر کنند روس ها افرادی هستند که به راحتی جا می زنند.”
بسیاری مشاهده کردند که شاتایوا مسئولیت زیادی نسبت به تیمش احساس می کرد.
بلوم می گوید: “زنان بسیار وفادار به هم بودند. آنها تا آخر با هم ماندند.”
هیگینز نسبت به سلسله اتفاقات ابراز تاسف، احترام و احساسات متناقض می کند.
او با صداقت می گوید: «آیا این شجاعانه تر بود که بگوییم، ‘بیایید پنج نفر از ما را نجات دهیم’؟ … من فقط فکر می کنم که واقعا غم انگیز بود. صادقانه بگویم، “او باید هر کسی را که می توانست با خود می برد و از آنجا فرار می کرد.”
او با احساس در مورد چنین معضل بزرگی می گوید: “این یک تصمیم مرگبار بود.”
نورث، آخرین شخصی که زنان را زنده دید (برخی گزارشها به اشتباه کوهنوردان اسکاتلندی و ژاپنی را در قله همراه آنها نشان میدهد)، میگوید: «میتوانید آنها را قربانی شرایط بنامید.»
«من فکر نمیکنم بدون دیدار بینالمللی، آنها در آن موقعیت و آب و هوا قرار میگرفتند. همینطور با اوا و هایدی. از آنجایی که کشورهای زیادی شرکتکننده بودند و وضعیت کلی جهان در آن زمان، حضور در آنجا غیرمعمول بود، بنابراین تمایل کمی از مردم برای نمایندگی کشورهایی وجود داشت که در شرایط عادی کوهنوردی وجود ندارد.»
جان ایوانز (که به تازگی درگذشته است)، در یک مجله منتشر شده، «پامیر: روسیه»، تلفات زیاد را «یک آمار فوقالعاده غمانگیز… که با توجه به نیتهای بسیار خوشبینانه و مثبت میزبانان روس ما حتی آزاردهندهتر میشود» نامید. سیزده نفر جان خود را از دست دادند: سه استونیایی، جان گری اولین، اوا ایشمید و هشت زن روس.
اندوهگین
ویلیامسون، در کمپ ۳ رازدلنیا طی طوفان میگوید: «آنها ضعیف یا احمق نبودند. من آنها را سرزنش نمیکنم. آن شرایط به شکلی در هم تنیده شد. این طوفان کامل بود. من جز تحسین چیزی ندارم. فقط از اینکه آن شرایط با هم جمع شد، ناراحتم. طوفان به سرعت وارد شد و به سرعت گذشت. دو روز بعد آسمان آبی و صاف بود و ما با پیراهن آستین کوتاه بودیم.»
تصمیم سرنوشتساز ماندن در قله بود. با این حال، ممکن است یک نقطه عطف مهم چند روز قبل رخ داده باشد، در دورهای که زنان کوهنورد اغلب مورد تردید و طرد قرار میگرفتند.
شاتایوا در قله لنین ابتدا از برف استقبال کرده بود، در ۴ آگوست به ولادیمیر از طریق رادیو گفت: «این خوب است – مسیرها را می پوشاند. برای اینکه حرفی نباشد که ما از روی ردپای دیگران بالا رفتهایم.»
شاتایوا در نزدیکی یال اصلی در ۲ آگوست از طریق رادیو گفته بود: «تا الان همه چیز آنقدر خوب است که از مسیر ناامید شدهایم.»
با این حال، او در ۳ آگوست یک روز استراحت اعلام کرد. سه گروه از مردان شوروی، که یکی از آنها در ۴ آگوست به قله رسید، در نزدیکی بودند و به وضوح هماهنگ شده بودند تا در صورت نیاز پشتیبانی ارائه دهند. ولادیمیر شاتایف نوشت: «این احتمال را نمی توان رد کرد که به همین دلیل بود که زنان صعود را طولانی می کردند و سعی می کردند از قیمومیت رها شوند.»
اگر آنها یک روز زودتر به قله می رسیدند، زمانی که طوفان آمد پایین تر بودند.
حال، پس از ۴۵ سال، زنان مدتهاست که خود را در سنگنوردی و کوهنوردی ثابت کردهاند، در صخرهها و قلهها به وفور دیده میشوند و به عنوان همتا پذیرفته میشوند.
داستان زنان کوهنورد روس، همانطور که هیگینز می گوید، “یکی از داستان های حماسی غم انگیز در تاریخ کوهنوردی مدرن است.”
در طول دیدار، کشورهای مختلف در شرایط فاجعه بار و حتی سورئال با هم کار کردند. دیگران به گفته بلوم در کتابش، زنان روس را در کوهستان «شاد» می دانستند و سپس شاهد پایانی عذاب آور و نجیبانه بودند.
هیگینز می گوید: “این بسیار غم انگیز است که در زمانی اتفاق می افتد که زنان بیشتری شروع به رویارویی با چالش های بزرگ روی صخره و کوهستان می کردند. من می خواستم یکی از آن زنان باشم و الویرا شکست ناپذیر به نظر می رسید.”
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 4.6 / 5. تعداد آرا: 24
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.