گزارش گشایش مسیر در برودپیک و گاشربروم یک به قله والری بابانوف در سال 2008 ترجمه موج کوه:
31 جولای ، 6900 متری. من در یک جای تیره در یک رویای عمیق ، جایی که روی یک قایق چوبی ایستاده بودم ، که با سرعت در رودخانه به سمت افق رهسپار بود. جایی بسیار دور در طول ساحل یک پسر می دوید ، در حالی که دستانش را تکان می داد و به خاطر چیزی گریه می کرد. من تلاش کردم تا این لغات را به زبان بیاورم. سپس همه توجهم را جمع کردم. و نهایتا چند واژه به من رسید. “والرا ، زنده ای؟ سرت چی شده؟”
شاید بعضی از نیروهای جادویی باعث شدند که چشمهایم را باز کنم. نور ضعیف فلش لایت و صدای یک نفر؟ سرت چی شده؟ ضربه خورده؟
رویاها شروع به پاک شدن کردند و یادم آمد که من در یک چادر کوچک در ارتفاع 7000 متری در جنوب غربی کوه پنهان هستم. صدا متعلق به هم طنابم ، ویکتور آفانسیف بود. گیج و خواب زده ، من هنوز نمی دانستم که چه اتفاقی رخ داده است. “من خوبم ، سرم ضربه نخورده” به او پاسخ دادم.”دیشب من یک آسپرین خوردم.”
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کاپشن گورتکس زنانه ریسا مدل 4500
نمره 4.00 از 5۱.۹۸۵.۰۰۰ تومان
من به ویتیا نگاه کردم، که سرش را گرفته بود”تو چی؟ سرت ضربه خورده؟”
“یک ریزش سنگ روی چادر. سرم شکسته.”او دستش را پایین آورد ، ومن دیدم که از سرش خون می ریزد.
ناگهان از خوب پریدم. نیم نگاهی به ساعت کردم: 1 صبح. یک سوز از پشتم حس می کردم ، برگشتم تا نگاهی بیاندازم. مانند دو چشم سیاه ساکت ، دو سوراخ بزرگ در چادر داشتند به من نگاه می کردند. باد یخ زده و برف از درون این دو به چادر کوچک ما می وزید.
” حالت چطوره؟” این اولین چیز منطقی بود که پس از بیدار شدن می گفتم.
“میدونی ، درد دارم.” ویتک جواب داد، در حالی که سرش را گرفته بود.”من یک باند پیدا کردم. اینجا والرا، سرم را پانسمان کن اما اول ببین که اوضاع چطوره. ممکنه تلاش کنی که زخمو تمیز کنی؟”
من یک بطری از چای گرم از کیسه خوابم بیرون کشیدم و باند را مرطوب کردم. زخم زیر موها قرار داشت اما به نظر جمجمه اش سالم بود.
باشگاه ورزشی موج
” ما می تونیم تلاش کنیم تا برگردیم ، زمانی که هوا روشن تر شد.” صدای من با صدای بلند گفتم در حالی که به سختی می توانستم قبول کنم.
اما ویتک به درستی فکر می کرد.
“نه هنوز ” او گفت”من نمی خواهم این مسیر را در نور روز بازگردم. ما با ریزش سنگها خواهیم مرد.”
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
دستکش نیم پنجه دوچرخه سواری PEARL IZUMI
نمره 4.00 از 5۲۶۴.۵۰۰ تومان
من هم با او موافق بودم و او اضافه کرد” به من اجازه بده تا صبح به گردنه در 7200 متری صعود کنم و آنجا ، اگر بهتر نشدم ، ما شروع به فرود می کنیم.”
در صدایش میشد حسرت را پیدا کرد و البته من درک می کردم. هر کدام از ما بیش از یک سال را هدف یک مسیر جدید در گاشربروم یک گذرانده بودیم.
اشتیاق برای مسیرهای جدید در هشت هزار متری ها
میل من برای تلاش روی مسیرهای جدید در 8000 متری ها پس از اولین صعود مسیر غربی ژانو در پاییز 2007 ایجاد شده بود. در آنجا من در 7500 متری مسیرهای میکس پیچیده را صعود می کردم ، و حس کردم که این کار را می توانم در کوههای بلندتر هم انجام دهم. صعود به هشت هزار متری ها از مسیرهای کلاسیک برایم جالب نبود ، اما صعود یک مسیر جدید تکنیکی ، به سبک آلپی ، چیز دیگری بود. این بازی ارزش تلاش را داشت.
برای من آلپینیسم همیشه به معنای خودشناسی بود ، و حالا من در حال گذر از یک مرحله تکاملی دیگر بود. در جوی از فعالیت انسانی که غیرقابل پیش بینی بودن به حداکثر می رسد ، جایی که بقا نیاز به بسیج کردن تمام ذخایر درونی دارد ، حتی شهود را هم باید به کار بست.
من برای اولین بار قراقوروم را در سال 2007 دیدم و با این زیبایی و وحشی بودن به هیجان آمدم. به خودم قول دادم که در زمان بازگشت در خانه ، در عکس این قلل بلند به دنبال مسیرهای جدید بگردم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کلاه دو لایه بافت-مخمل MXZ
نمره 4.33 از 5۳۴۸.۵۰۰ تومان
اولین چیزی که نظرم را جلب کرد تیغه صعود نشده دیواره غربی برودپیک بود. نمی توانستم درک کنم که چرا این تیغه زیبا و منطقی هنوز صعود نشده است. شاید به دلیل این سراک پیچیده در میان رخ کوه باشد ، که گاه و بیگاه تکه های یخ از آن میریزد… ایده صعود این مسیر رفته رفته در من شکل گرفت و تبدیل به انگیزه من شد ، و سپس این ایده به صعود سه مسیر در هشت هزار متری ها در یک تابستان گسترش یافت. اما آن از برودپیک شروع میشد.
فهرست مطالب
Toggleشروع صعود
در 9 جولای ، ارتفاع 4900 متری. یک صبح خاکستری بارانی. ما به آرامی در حالی که کوله های بیست کیلویی را می کشیدیم از یخچال بالا میرفتیم. من و ویکتور دو نفری. پشت سر ما دو هفته هم هوایی بود ، که در طی آن تا ارتفاع 7100 متری از مسیر کلاسیک برودپیک بالا رفته بودیم.
درطی نخستین روزهای بیس کمپ ما به دقت سراک بالای سر مسیرمان را مد نظر داشتیم و یک قسمت یخی صد متری را هم در مسیر تشخیص دادیم. صدای درونی من می گفت که مسیر درست را انتخاب کرده بودیم و همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. حالا ، برخلاف هوای بد ، ما تصمیم گرفتیم که صعودمان را آغاز کنیم. پیش بینی هوا بهبود تدریجی در روزهای آتی را نشان می داد و به نظرم صبر کردن جایز نبود.
اولین روز همیشه سختترین روز است. ما در سکوت حرکت می کردیم و هر کدام از ما در خودش فرو رفته بود. من نمی دانستم که ویکتور به چه فکر ی کرد- برعکس هم صادق بود. راجع به دوستان ، آنها که در پشت سر بودند، راجع به کوه و ریسکهای پیش رو ، راجع به شانس صعود و بازگشت.
بعضی اوقات ریتم افکارم با ریتم قدمهایم یکسان می شد. زمانی که اینها با هم ادغام میشدند و من دررون یک فضای ناملموس و عمیق فرو میرفتم. جایی که آغاز و پایانی برای آن نبود و انگار زندگی رخ غیرواقعی خودش را نشان می داد.
با سرخوردن روی یک سنگ به دنیای واقعی بازگشتم.
11 جولای در 6500 متری. صبح . سرم را بالا کردم و به قله برودپیک نگاهی انداختم. ما هنوز در سایه بودیم ، اما آن بالا اشعه های گرم خورشید داشت این کوه بزرگ را گرم می کرد. ابرهای کمی در آسمان آبی تاب می خوردند که به نظر بی ضرر بودند.
در طول دو روز گذشته ما در شرایط بسیار سختی صعود کردیم. انگار کوه داشت از ما امتحان می گرفت. گاهی باد برف و یخ را بلند می کرد و با خود می آورد ، حالا آسمان آرام شده بود و ما را نوازش می کرد.
با هر گام به مانع یخی بزرگ نزدیک تر میشدیم ، که در بالای سرمان قرار داشت. گاها درطول این روزها یک قسمت از یخ میشکست از دهلیز به سمت ما می آمد. ما حتی در زمانی که درپناه هم بودیم آسایش کامل از این ریزش نداشتیم. احتمالا فردا با این قسمت مواجه می شویم ، مسیر ما مستقیما از میان آن رد می شود.
12 جولای ، 7000 متری. بالای سرما یک زبانه از نوار سراک 100 متری و قسمتهای بزرگ برفی قرار دارد. حتی فکر کردن به صعود این قسمت هم وحشتناک است. با نزدیک شدن به آن به نظر سخت تر هم میشد. اما ما مسیر خودمان را در آن خواهیم یافت.
“حمایت آمادست.”
“صعود می کنم”
از این لحظه منظره وسیع به پایان رسید و شعاع دید به دو متر یخ سرد کاهش یافت. پس از چند متر از صعود ماهیچه های ساق پا شروع به دم کردن کردند. هر حرکت ابزار نیاز به حجم عجیبی از تلاش داشت. زیر پا تقریبا دو کیلومتر خالی بود. سعی کردم قسمتهای پرشیب را بدون مکث صعود کنم و فقط وقتی متوقف میشدم که دستهایم دم می کرد. نهایتا در عصرگاه ، و با فشار زیاد ، ما از لبه یخچال رد شدیم و به قسمت پرشیب برفی بالا رسیدیم. قسمت بالاتر به نظر راحتتر می رسید.
14 جولای، 7500 متری. با وحشت و درحالی که چیزی چادرمان را تکان میداد از خواب پریدیم. بهمن! در این لحظه بدنم پر از ترس شد. خوشبختانه چادر ما حرکت نکرد. اما خواب دیگر درکار نبود.
برف بی وقفه می بارید.
بالای سرما قسمتهای برفی با شیبهای ایده آل برای بهمن وجود داشتند. حالا موقع عبادت بود تا از خدا بخواهیم که ما را حفظ کند. ما به تاریکی خزیدیم تا اوضاع را بررسی کنیم. “بله ما یک اشتباه بزرگ برای انتخاب این محل کمپ کردیم ، اما بعد از ظهر قبل نمی دانستیم که هوا قرار بود اینقدر خراب شود..” البته گزینه های زیادی هم نداشتیم. در همه طرف فقط شیب های برفی به چشم می خورد.
“والری ، بهمن!” فریاد ویتا واکنش من را برانگیخت.
“آماده!” این تنها کاری بود که توانستم انجام بدهم.
با فشار روی زانو ،سقف را با پشتم حمایت کردم . یک حجم زیاد به پشتم فشار می آورد. برای چند ثانیه و تقریبا مچاله شده بودم. والری بیرون چادر اما هنوز خوشبختانه زنده. آن شب به نظر تمام نشدنی بود. هر 10 15 دقیقه یک بهمن میریخت. ما بی صبرانه منتظر صبح بودیم و امیدمان را حفظ کردیم تا از این گودال جهنمی فرار کنیم.
در صبحگاه بارش کم شد ، اما نمیشد حرکت کرد. ما یک لبه یخچای یافتیم و در آن به امید هوای بهتر پناه گرفتیم. روز بعدی در 15 جولای آسمان آبی بود اما شیبهای بزرگ برودپیک با برف تازه انباشته شده پر شده بودند. ما تصمیم گرفتیم که تنها راه موجود در اینجا تراورس به سمت غرب و مسیرنرمال کوه می باشد. اگر به دلیل بهمن نبود این مسیر را نمی رفتیم اما به نظر چاره دیگری نداشتیم. در اینجا تراورس را شروع کردیم. ما خوش شانس بودیم و نهایتا با عبور از دو قسمت بهمنی به کمپ سه در 7100متری رسیدیم. شب را در اینجا به تنهایی گذراندیم.
پس از این همه به نظر ضعیف تر از آن بودیم که به قله برویم ، اما برای یک روز دیگر استراحت کردیم تا شاید حالمان بهتر شود. فردا روز در 17 جولای هوا خوب بود و سایر کوهنوردان به ما پیوستند ، به آرامی راه خودمان را به بالا در پی گرفته و آرام آرام خودمان را به قله اصلی کوه رساندیم. من و ویتا تقریبا در نزدیک غروب به قله رسیدیم. ما چند دقیقه کوتاه برای عکس گرفتن صرف کردیم و به سرعت به پایین رهسپار شدیم.
جنوب غربی گاشربروم یک
حالا تقریبا اواخر جولای است. ما بیس کمپمان را به پای دو غول هشت هزار متری منتقل کردیم. گاشربروم یک و دو. هدف بعدی ما یک مسیر جدید در دیواره جنوب غربی گاشربروم یک می باشد. در 28 جولای صعودمان رابه سمت بالا و به سمت پای دیواره آغاز کردیم. در نزدیکی ظهر آفتاب به شدت در حال تابش بود و ما دراشعه آفتاب در حال پخته شدن روی یخچال بودیم. پس از یک ساعت تصمیم گرفتیم از طناب استفاده کنیم چرا که بر اثر گرما یخچال بسیار شکننده شده بود. یک اشتباه به راحتی می تواند حتی در این زمین صاف هم باعث مرگ شود.
در 29 جولای ما همچنان پایین هستیم و هنوز صعود قسمتهای اصلی را شروع نکرده ایم. برای رسیدن به دیواره جنوب غربی ما باید وارد یک حوزه باریک خطرناک که با شیب های تند احاطه شده است بشویم. اگر چیزی از بالای سر ما بریزد ، این پایان خواهد بود ، اما ما انتخاب دیگری نداشتیم. این تنها راه ممکن بود. در چنین جاهایی نفر مجبور است کلا مغزش را دیسکانکت کند و به سادگی کفشهای مسابقه را بپوشد.
تجهیزات مورد استفاده
پس از یک ساعت .. از این قسمت …. گذر کردیم و شروع به صعود نمودیم. بر خلاف مسیر جدید در برودپیک ، در جایی که قسمت زیادی از صعود ترکیبی و سنگنوردی و .. .وجود داشت. اگرچه ابزارهای ما مشابه بودند. یک تعداد کم پیچ یخ ، مقداری میخ و فرند و یک چادر سبک ، یک کیسه خواب برای دو نفر یک اجاق و دو کپسول. ما برای شش روز برنامه ریخته بودیم. طبق معمول نفر جلو با کوله سبکتر صعود می کرد.
پس از ساعت 11 خورشید دیواره را به ما نشان داد ، و شیب …که از زیر به نظر دوستانه و ایمن میرسید ، یک سنگ از نیم متری من با سرعت رد شد ما هنوز باید چند ساعتی صعود می کردیم تا از قسمت بمباران رد شویم.
من در هوای نسبتا گرمی در حال صعود بودم ما الان تقریبا بالای 6000 متری بودیم ، و آب از روی دیواره جاری شده بود. این خیلی خوب نیست ، اگر گرم است بد است و اگر سرد باشد هم بد است…
ادامه از اول
در 31 جولای ، 7200 متری. ما در حال صعود به سمت گردنه هستیم. برخلاف سر آسیب دیده ویتک داشت راهش را به بالا باز می کرد ، انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده است. هم هنوز اتفاقات شب قبل را فراموش نکرده بودم: پرواز سنگ در چادر و سر باند پیچی شده ویتا… اما او خوب بود..
برای بقیه روز ما در چادر استراحت کردیم ، و فکر کردیم که این امکان هست که به قله برسیم. اگر ما مسیرمان را ادامه دهیم کاری مانند ویتک کورتیکا و کوکوچکا انجام داده ایم که در یک فصل دو مسیر در قراقوروم باز کردند. …
1 آگوست ، 8068 متری . پس از چند دقیقه روی قله ، من پشت به قله کردم و راه بازگشت در پیش گرفتم. ساعت حدود 4 بعد از ظهر و البته هوا عالی بود. .ویتک هم پشت سر من در حال پایین آمدن بود.. ما بدون طناب بودیم پس لازم بود دقت بیشتری داشته باشیم. حالا من می توانستم چادرمان را ببینم ، یک نقطه زرد کوچک ، گمشده در دامنه های وسیع کوه پنهان.
بیش از سه ساعت طول کشید که به چادرمان برسیم و من می توانستم به خودم اجازه بدهم تا روی سنگها لم دهم و استراحت کنم.
یادداشت ویراستار: پس از این صعود ، دو کوهنورد تلاش می کنند که مسیری هم روی گاشربروم دو باز کنند که آنها تلاش را به دلیل خستگی تجمیعی و هوای بد ادامه نمی دهند.
خلاصه :
صعود آلپی ، تیغه مرکزی برودپیک رخ غربی (3,000m, ED VI WI5 M6 90°) ویکتور آفانسیف و والری بابانوف ، 9 تا 18 جولای 2008. آنها در قسمت کمپ سه به مسیر نرمال میرسند.
صعود آلپی ، مسیر جدید در 29 جولای تا 2 آگوست. پس از صعود به رخ جنوب غربی گاشربروم یک مسیرشان در 7600 متری به مسیر یوگسلاوی southwest ridge می پیوندد.
آخرین مطالب
- هدفگذاری برای دویدن: اولین گام درست یک دونده
- ماساتسوگو کونیشی، کوهنورد آهنین از سرزمین آفتاب
- قله نقره سر: معرفی و راهنمای صعود
- سه دقیقه سرنوشتساز: تصمیمی که به فاجعه در کوهستان انجامید
- قله زرین کوه، معرفی و راهنمای صعود
دکتر مهدی جباریان / باشگاه ورزشی موج
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.