راجش “لاما دائی” لاما، 35 ساله، در تاریخ 24 ماه می، پس از تکمیل یک سفر 57 روزه و 433 کیلومتری، به عنوان اولین فردی شناخته شد که از روستای خود، دودگائون در کاتماندو، تا قله اورست پیادهروی کرده است.
راجش در تاریخ 1 آوریل، روز شوخی آوریل، سفر خود را از روستا آغاز کرد، که به گفته او “بهترین روز برای شروع نبود” زیرا “هیچکس باور نمیکرد که من بخواهم پیاده بروم.”
او آب و هوای گرم و مرطوب کاتماندو را ترک کرد و به آرامی به سمت بلندترین کوه جهان حرکت نمود. با کم شدن فاصله بین او و اورست، واکنش اطرافیانش نیز به تدریج شروع به تغییر کرد – آنها متوجه شدند که او واقعاً مصمم به تکمیل این پروژه بوده است.
راجش لاما در طول هشت روز اول، از طریق جاده ها به سمت اورست حرکت کرد. سپس مسیر ادموند هیلاری و تنزینگ نورگی را دنبال نمود، مسیری که به دلیل چشماندازهایش از تراسهای کشاورزی، روستاهای سنتی و جنگلهای آلپی محبوبیت پیدا کرده است. در این بخش از سفر بود که لاما برای اولین بار در مسیر از نامچه بازار، کوه را مشاهده کرد. در روز بیست و چهارم، او به کمپ اصلی اورست رسید و با سایر اعضای تیمش ملاقات داشت.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
گجت ابزار چندکاره گربرتول
نمره 4.00 از 5۴۹۷.۰۰۰ تومان
با شروع ماه مه، بادهای شدیدی در کوهستان وزید. به همین دلیل بیش از 40 چادر در کمپ آسیب دید. لاما که عجلهای برای صعود به اورست نداشت، تصمیم گرفت قبل از رفتن به کمپ 2 و بازگشت به کمپ اصلی برای هم هوایی، قله لوبوچه را صعود کند. دور اول صعود او بدون بادهای تند و طوفانی سپری شد. سپس لاما یک هفته از صعود استراحت کرد تا به عنوان امدادگر در مسابقه ارتفاع بالای «135 مایل» فعالیت کند.
راجش و گروهش در تاریخ 15 می کمپ اصلی اورست را ترک کردند. او تا رسیدن به کمپ 3 در ارتفاع 7100 متری احساس قدرت میکرد. ناگهان به نظر میرسید که 368 کیلومتر مسافت و افزایش ارتفاعی که از اول آوریل طی کرده بود، به یکباره بر او فشار آورد. او تصمیم گرفت استراحت کند، در حالی که تیمش برای تلاش خود برای رسیدن به قله پیشروی کردند.
در 20 می، لاما تصمیم گرفت با یک راهنمای دیگر برای رسیدن به قله تلاش کند. هوا ایدهآل نبود، اما لاما احساس میکرد که حداقل باید تلاش خود را داشته باشد. راهنما موافقت کرد که میتوانند تلاش کنند، اما اگر شرایط تغییر کند باید برگردند. آنها ساعت 7 صبح به قله رسیدند.
در ابتدای سفر، لاما امیدوار بود که تمام مسیر را از اورست تا دهکدهاش پیاده برگردد، اما سرمازدگی انگشتان پایش او را مجبور کرد که برنامهاش را تغییر دهد. او گفت: “فکر میکنم [تصمیم درستی گرفتم] چون ناخنهایم الان آبی شدهاند.” “بوسه اورست،.”
اما کل سفر خوشی محض نبود. “اینطور به نظر میرسد که رمانتیک است، اما از آنجایی که این تا به حال بزرگترین پیادهروی زندگی من بود، سعی کردم از هر لحظه لذت ببرم، مهم نیست چه کاری انجام میدهم. دیدن اینکه کشورم چقدر تغییر کرده است – رنگش، مردمش، زمینهای صاف تا تپهها – دیدن آن چیز زیبایی بود.”
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 3.3 / 5. تعداد آرا: 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.