اکسپدیشن 1939 در قله کی2 دومین تلاش ناموفق امریکایی ها در این کوه بود. در این برنامه فریتز ویسنر، سرپرست تیم و پاسانگ داوا لاما از طریق مسییر آبروزی به 240 متری قله رسیدند. در بازگشت یکی ازاعضای تیم به نام دادلی ولف، پس از فرود همنوردانش در بالای کوه سرگردان ماند. سه تلاش برای امداد وی صورت گرفت که موفقیت آمیز نبود. دو روز بعد شرپاها دوباره سعی کردند او را نجات دهند، اما دیگر هرگز دیده نشدند. تلاش نهایی نجات زمانی که تمام امید برای چهار کوهنورد از بین رفته بود، به پایان رسید.
این صعود به دلایل مختلف از جمله سرپرستی مورد نقد قرار گرفت و به عنوان یکی از بدترین تراژدی های تاریخ کوهنوردی توصیف می شود.
فهرست مطالب
Toggleاکسپدیشن آلپاین کلاب امریکا در سال 1938
در سال 1938 هیوستون که یک کوهنورد با تجربه بود، سازماندهی تیم را بر عهده گرفت. وی در سال 1936 قله ناندادوی را صعود کرد که مرتفع ترین قله صعود شده تا آن زمان به شمار می رفت.
برنامه سال 1938 چندین مسیر به بالای کی2 را شناسایی کرد و سپس یال آبروزی را برگزید. آنها توانستند تا ارتفاع 7500 متری کوه صعود کنند که پیشرفت خوبی به شمار می رفت. تیم با کمبود غذا روبرو شد و نزدیک بودن فصل بارشهای موسمی نیز روی برنامه تاثیر گذاشت. در نهایت تیم تصمیم گرفت که تا جای ممکن به قله نزدیک شده و سپس بازگردند. آنان در نهایت خود را به ارتفاع 7900 متری کوه رسانده و توانستند مکانی مناسب برای آخرین کمپ و همچنین مسیر صعود به سمت قله را بیابند.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کاپشن سیلیکونی گورتکس بلک دیر 4002 PRO
نمره 4.25 از 5۳.۳۷۱.۰۰۰ تومان
فریتز ویسنر
ویسنر یک سنگنورد 39 ساله آلمانی بود که موفقیت های زیادی در آلپ کسب کرده بود. وی همچنین یک تاجر موفق در صنعت شیمی به حساب می رفت که به دلیل تجارت خود به امریکا مهاجرت کرد. او همچنین در تلاش سال 1932 روی قله نانگاپاربات شرکت داشت. وی تنها عضو تیم بود که سابقه کار روی یک قله هشت هزار متری را داشت.
آمادگی برای اکسپدیشن 1939
در پاییز 1938 اقتصاد امریکا در شرایط خوبی به سر نمی برد، پس ویسنر مجبور شد نفراتی را انتخاب کند که بتوانند هزینه های خود را بپردازند. این موضوع باعث شد که انتخاب ها محدود شده و هیچ یک از اعضای تیم 1938 نتوانند به تیم 1939 بپیوندند. افراد بر اساس توانمندی مالی و در دسترس بودن انتخاب شده بودند نه بر اساس مهارت های کوهنوردی. هزینه کل 17500 دلار معادل 260 هزار دلار در سال 2020 برآورد گردید.
در نهایت تیمی متشکل از 6 کوهنورد و 9 شرپا انتخاب شدند. همانطور که ذکر شد، اعضای تیم را بیشتر کوهنوردان متمول اما کم تجربه تشکیل می داد. به طور مثال دادلی ولف متولد 1986، فرزند یک تاجر ثروتمند بود که با دختر یک بارون ازدواج کرده بود. با تجربه ترین نفر این تیم پاسنگ کیکولی بود که در صعود ناندادوی شرکت داشت و در سال 1938 نیز به عنوان سردار شرپاهای تیم فعالیت می کرد.
ویسنر و ولف تجهیزات کوهنوردی را از اروپا خریداری کردند که محصولات های بسیار گسترده تری نسبت به آمریکا در آن زمان ارایه می شد. آنها بهترین طناب های آن زمان را که از کنف ایتالیایی ساخته شده بود، تهیه کردند که به دلیل جذب آب، سنگین می شد و در صورت یخ زدن دستکاری آنها تقریبا غیرممکن بود. غذای خشک شده (نه در فریز) بسیار محدود بود – شیر و چند میوه و سبزی – و بیشتر غذاها به جز پمیکان کنسرو شده بودند. لباسهای روکش دار در دسترس نبود، آنها نتوانستند پوتین های مناسب یا کیسهخواب برای شرپاها بخرند و از تهیه عینک برفی برای باربرها خودداری کردند. رادیوهای کوتاه برد و سیستمهای اکسیژن تکمیلی هر دو در سال 1939 در دسترس بودند، اما غیرقابل اعتماد و بسیار سنگین بودند، بنابراین استفاده نمیشدند. پوتین های دورنس برای ارتفاع بالا به موقع به او تحویل داده نشد. در آن زمان آنها به تجهیزات فنی سنگ نوردی مانند پیتون، کارابین و کرامپون مجهز بودند.
حرکت به سمت کی2
نهایتا پس از کشمکش های مختلف تیم در 10 آوریل خود را به بمبئی رساند و از آنجا با قطار و در طی سفری 40 ساعته راهی راولپندی شد. آنها با دو اتومبیل 290 کیلومتر دیگر را به سمت سرینگر در دره کشمیر پیش رفتند.
در سرینگر تیم میزبان کنت هادو، یکی از ملاکان منطقه شد. وی ترتیب ترخیص تجهیزات تیم از گمرک را داد و کلبه ای در ارتفاع 3000 متری در اختیار نفرات قرار داد که از آنجا می توانستند جهت هم هوایی به قلل اطراف صعود کنند. در 27 آوریل گروه از سرینگر بازگشت و با نفراتی که جز تیم صعود نبودند ملاقات کرد. در همین زمان شرپاها نیز از دارجلینگ حرکت کرده بودند.
باشگاه ورزشی موج
در آن دوران جاده در واییل درست در شمال سرینگر به پایان میرسید، بنابراین قسمت های زیادی از راه با استفاده از باربرها و اسب طی شد. سپس تیم به اسکاردو رسیده و از آنجا راهی اسکوله، آخرین سکونت گاه در مسیر شدند. در 22 مه نفرات به همراه 123 باربر که هر کدام بین 27 تا 29 کیلوگرم حمل می کرد، به سمت یخچال حرکت کردند. با وجود اعتصاب باربرها، تیم نهایتا خود را به بیس کمپ در ارتفاع 5000 متری رساند و از آنجا اکثر باربرها به پایین فرستاده شدند.
روز بعد پس از اینکه ویسنر، کرامول و پاسانگ کیکولی برای شناسایی به راه افتادند، کرانمر به شدت بیمار شد. دورنس با وجود عدم آموزش پزشکی توانست با موفقیت وی را نجات دهد. با این حال این پایان مشارکت موثر کرانمر در صعود بود. در حالی که پیش از آن به نظر بهترین کوهنورد ویسنر می رسید.
مسیر صعود
کمپ ها در همان مکانی برقرار شدند که در سال 1938 ایجاد شده بودند و این به تیم کمک می کرد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
عینک اوکلی مدل Gascan
نمره 4.00 از 5۹۹۷.۰۰۰ تومان
ویسنر خود را فردی میدید که صعود از کوه را رهبری میکرد و همچنین سرپرست کلی تیم بود. انتصاب کرامول، که قصد صعود بالاتر از کمپ IV را نداشت، به عنوان معاون و فقدان سایر کوهنوردان باتجربه باعث شد ویسنر موقعیتی بیش از حد در تیم داشته باشد. این امر تا بیس کمپ هیچ مشکلی ایجاد نکرده بود، اما در کوهستان، ویسنر به تدریج از گروه اصلی تیم دورتر و دورتر می شد و به نظر می رسید هیچ کس نمی توانست مسئولیت تدارکات در پایین ترین سطح را به عهده بگیرد.
از بین کوهنوردان بهتر، کرنمر به شدت بیمار بود و دورنس به دلیل اینکه همچنان منتظر پوتین های مناسب خود بود، با مشکل جدی مواجه شد. یال آبروزی را می توان از بیس کمپ تا کمپ 6 در آن زمان در چند ساعت هوای خوب صعود کرد، اما در هوای بد یا با کوهنوردان نسبتا ضعیف، این یال به مکان خطرناکی تبدیل می شود. بین کمپ 4 و کمپ 7، خط الراس آبروزی با شیب تند تیزقرار دارد.ریزش سنگ در قسمت های پایین و بادهای شدید می تواند به مشکل تبدیل شود. کی2 به دلیل ارتفاع و موقعیت قرارگیری خود به شدت در معرض طوفان های سهمگین قرار دارد.
پیشروی در کوه
به سمت کمپ 4
در 5 ژوئن آنها 700 پوند (320 کیلوگرم) تجیهزات را از یخچال گادوین-آستن و آبشار یخی آن حمل کردند تا به کمپ یک برسند. پس از چندین بار حمل، کمپ یک در 8 ژوئن ایجاد شد و روز بعد ویسنر، دورنس و پاسنگ کیکولی به کمپ دوم رسیدند. این کمپ به محل اصلی ذخیره 1520 کیلوگرم تجهیزات و غذا در ارتفاع پایین تبدیل شد.
در 14 ژوئن ویسنر به بیس کمپ بازگشت، این در حالی بود که کرامول به سمت کمپ 4 ادامه می داد. کرامر در بیس کمپ بهبود یافته بود و میتوانست به سازماندهی بیس کمپ کمک کند، اگرچه وضعیت وی برای صعود مناسب نبود. در 17 ژوئن، در کمپ II، ویزنر متوجه شد که گروه پیشرو حتی به محل کمپ III 1938 نرسیده است – کرامول، یک کوهنورد آب و هوای خوب و بدون تجربه سرپرستی، تبدیل به یک رهبر بسیار ترسو شده بود و اغلب بهانه می آورد. چرا فعالیت باید به تعویق بیفتد. ویسنر دوباره سرپرستی صعود را به دست گرفت، اما حتی برای او دو روز طول کشید تا با یک تیم بزرگ یازده نفره به کمپ 4 برسد – همانطور که معلوم شد او به سرپرستی صعود برای بقیه تلاش تا قله ادامه داد.
طوفان
در 21 ژوئن طوفان شدیدی رخ داد که هشت روز طول کشید. در کمپ 4 دما به 19- درجه سانتیگراد کاهش یافت و در کمپ 2 تندبادهای طوفانی با سرعت 130 کیلومتر در ساعت وجود داشت. در 28 ژوئن تسرینگ نوربو به بیس کمپ رفت و توانست نامهای که به تازگی رسیده بود و بالاخره پوتین های دورنس را دریافت کند. طوفان به طور ناگهانی در 29 ژوئن متوقف شد و ویسنر و ولف هنوز به رسیدن به قله مطمئن بودند، اما بقیه تیم تمام اشتیاق خود را برای سفر از دست داده بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
اسکارف کوهنوردی زمستانی با لایه داخلی پلار
نمره 3.60 از 5۸۹.۰۰۰ تومان
حرکت ویسنر به کمپ 7 و بازگشت به کمپ 2
در 30 ژوئن، ویسنر از قسمت هاوس چیمنی صعود کرد، ثابت گذاری را انجام داد و پاسانگ کیکولی را بالا کشید. روز بعد او موفق شد ولف و یک شرپا دیگر را از صخره ها بالا ببرد و چهار نفر از آنها کمپ V را ایجاد کردند. 6 جولای، از بلک پیرامید صعود کرد تا به بالای خط الراس آبروزی و کمپ 7 آن زمان در ارتفاع 7529 متری برسد. در طول این مدت ولف در کمپ 5 اقامت داشت. هیچ تدارکات دیگری حتی تا کمپ 4 حمل نشده بود، بنابراین ویسنر بلافاصله به کمپ II رفت تا بررسی کند که چه خبر است.
ویسنر و ولف به سوی کمپ 8
دورنس و دیگران از پیشرفت در بالای کوه شگفت زده شدند. آنها نگران بودند که تیم پیشرو ممکن است دچار مشکل شود و فقط دو بار برای تخلیه تدارکات در کمپ 3 ارسال شده بود. دورنس، کرامول، ترنچ و شش شرپا با خوشحالی از تحولات، صعود را از سر گرفتند اما کار را برای رسیدن به کمپ 4 بسیار سخت دیدند. در کمپ 5 دورنس یخ زدگی در پای وولف مشاهده کرد، اما با دنبال کردن مسیر ویسنر، با وجود مشکلات بسیار زیادی به کمپ 6 رسیدند. با نادیده گرفتن توصیه های پزشکی دورنس، ویسنر به وولف اجازه داد به راه خود ادامه دهد. در 13 جولای، با صعود به کمپ 7 ، دورنس خسته شده بود و با چهار شرپا به 6 رفت در حالی که ویسنر، ولف و سه شرپا کمپ بالاتر ماندند. روز بعد، گروه بالاتر به کمپ هشتم رسید و از آنجا تسه تندروپ و پاسنگ کیتار را به عقب فرستادند تا تدارکات را بین 6 و 7 منتقل کنند، که ظاهراً از پایینتر از کوه میرسیدند. شرپاهای دیگر تا کمپ 8 صعود کردند تا به پاسانگ لاما بپیوندند که در آنجا مانده بود. با صرف نظر از تأخیر هشت روزه ناشی از طوفان بزرگ، آنها کمپ هشت را در همان زمانی که اکسپدیشن 1938 ایجاد کرده بود، برقرار کردند. با این وجود آنها بیش از حد از منابع خود استفاده کرده بودند.
دورنس در پایین آمدن به کمپ 6 کاملاً خسته شده بود – اکنون می شد تشخیص داد که او از هیپوکسی همراه با ادم ریوی یا مغزی رنج می برد و به سختی توانسته بود به آنجا برسد. او به تسرینگ نوربو و فینسو دستور داد تا کمپ های 7 و 8 را تا حد ممکن تجهیز کند و سپس با پاسانگ کیکولی که سرمازدگی شدید داشت و داوا تونداپ، سرانجام به کمپ دوم رسید و آنجا را در یک آشفتگی کامل یافت. اکنون هیچ ارتباطی بین تیم قله و آنهایی که در کمپ 2 یا پایین تر از آن بودند، وجود نداشت. بعدها این بحث بزرگ پیش آمده که آیا ویسنر تیمش را در پایین رها کرده بود یا تیم پایین او را به حال خود واگذار کرده بودند.
آشوب در پایین کوه
اکنون یک مشکل جدی سازمانی بوجود آمده بود. ویسنر، ولف و پاسنگ لاما در ارتفاع 7700 متری در کمپ هشت قرار داشتند و آماده بودند تا به قله صعود کنند و فکر می کردند که تدارکات برای حمایت از آنها به کمپ های مرتفع منتقل می شود. پایین در بیس کمپ و کمپ 2 نفرات فکر نمی کردند که کار زیادی برای انجام دادن وجود داشته باشند. در کمپهای 6 و 7 چهار شرپا به رهبری تسه تندروپ قوی اما بیتجربه حضور داشتند، اما هیچ کوهنورد، سردار یا معاون سردار نبود. دستورات عجولانه آنها صرفاً این بود که تدارکات را بالاتر ببرند و مشخص نیست که آنها همین را هم متوجه شده باشند، چه رسد به اینکه وضعیت لجستیکی کلی را درک کنند.
تلاش ویسنر و پاسانگ لاما برای قله، 17 تا 21 جولای
تلاش برای صعود قله از کمپ 8 آغاز شد، در حالی که نفرات پیشرو درک درستی از شرایط پشت سر خود نداشتند.
در این زمان ویسنر 24 روز را بالای 6700 متر و ولف 26 روز را سپری کرده بود. آنها و پاسنگ لاما با قدرت صعود کردند اما با رسیدن به حوزه برفی مشخص بود که ولف نمی تواند بیشتر از این پیش برود، بنابراین به 8 بازگشت. بالای حوزه برفی مسیر راحت تر بود. آنها روز بعد کمپ 9 را به بالای یک ستون صخرهای منتقل کردند.بعدا ویسنر درباره افکار خود در آن زمان اینگونه نوشت
“موقعیت ما در کوه بسیار مطلوب بود. ما یک سری کمپ های کاملاً مجهز در بالای کوه ایجاد کرده بودیم؛ چادرهایی با کیسه خواب و آذوقه برای چندین هفته در کمپ های 2، 6، 4و 7 آماده بودند. ولف در کمپ هشت ایستاده بود. اینجا در کمپ نهم برای 6 روز آذوقه و بنزین برای مدت طولانی تر از آن داشتیم.”
هوا عالی بود و قله تنها 670 متر بالاتر از آنها قرار داشت، زیرا آنها تلاش خود را برای صعود در ساعت 09:00 روز 19 جولای آغاز کردند. سپس آنها به یک نقطه تصمیم رسیدند: عبور از سمت راست برای رسیدن به یک دهلیز. ، که بعداً به عنوان “باتل نک” شناخته شد، با وجود یخ ناپایدار یا یک صعود فنی به سمت چپ بدون خطرات عینی که برای پاسنگ لاما بسیار دشوار بود.
ویسنر تصمیم به صعود قسمت صخرهای گرفت که 9 ساعت طول کشید و در چنین ارتفاعی با دشواری بیسابقهای همراه بود.
در هوای خوب، آنها اکنون در حدود ارتفاع 8370 متر بودند و تنها با صعود 240 متر قسمت نسبتا آسان از فلات برفی قله به بالای آن می رسیدند. ویسنر می خواست در طول شب صعود کند، اما پاسنگ لاما نپذیرفت. ویسنر پذیرفت که به عقب برگردد – او به تنهایی برای صعود به قله تلاش نکرد – و علیرغم تمام احساس بدی که بعداً ایجاد شد، هرگز از شرپای همنورد خود انتقاد نکرد. آنان در میان تاریکی گسترده از صخره ها پایین رفتند، اما پاسنگ لاما در حین انجام این کار، هر دو جفت کرامپونی را که حمل می کرد، از دست داد. ویسنر نوشت:
“ما به پایین ادامه دادیم و ساعت 2:30 بامداد به کمپ خود رسیدیم. بارها در مسیر پایین پشیمان شدم که تسلیم شدم. رفتن به قله و بازگشت از قسمت دشوار مسیر صبح روز بعد برای ما بسیار آسان تر بود. وقتی به کمپ رسیدیم کاملا خسته بودیم.»
با ناامیدی از اینکه هیچ آذوقه ای به کمپ نهم نرسیده بودند، روز بعد در هوای بسیار گرم استراحت کردند و در 21 ژوئیه دوباره به سمت قله حرکت کردند، این بار مسیر دهلیز را انتخاب کردند. آنها که قادر به پیشرفت بدون کرامپون نبودند، به کمپ 9 بازگشتند.
در همین زمان شرپاها در کمپ های میانی فکر می کردند که نفرات پیشرو جان خود را از دست داده اند و بدون وجود مدیریت به پایین کوه بازگشتند.
در بیس کمپ و کمپ 2 نیز نفرات بدون خبر از بخش های بالایی تیم در حال جمع آوری تجهیزات بودند تا در زمان بازگشت آنها راه بازگشت در پیش گیرند. با این حال، تتها چهار شرپا به پایین بازگشت و از تیم پیشرو خبری نبود.
بازگشت ویسنر و پاسانگ لاما، 22 تا 24 جولای
در 22 جولای ویسنر و پاسنگ لاما به کمپ هشت رفتند تا تدارکات اضافی را جمع آوری کنند و پاسنگ لاما با شرپا تازه تری جایگزین شود. ویسنر کیسه خواب خود را به امید صعود فوری مجدد در بالا گذاشته بود، در حالی که پاسانگ لاما کیسه خوابش را با خود بازگرداند.آنان با رسیدن به کمپ 8 با چیزی وحشتناک روبرو شدند. ولف تمام مدت تنها بود، هیچ آذوقه ای به او نرسیده بود، و کبریتش نیز تمام شده بود، بنابراین نه می توانست غذا بپزد و نه حتی یخ را آب کند. ویسنر نمیتوانست بفهمد که نیروهای پشتیبان کجا هستند، و همچنین متوجه نشد که پس از 9 روز، ممکن است نفرات پایین فکر کنند که او با فاجعه مواجه شده است.
هر سه کوهنورد به سمت کمپ 7 بازگشتند، جایی که آخرین باری که در آنجا حضور داشتند، کاملاً مجهز بود، اما در راه ولف چنان ناشیانه حرکت کرد که هنگام کار با طناب زدن دچار سقوط جدی شدند و تقریباً هر سه نفر را به سمت یخچال آستن فرستاد؛ این حادثه منجر به صدمه به کمر برای پاسنگ لاما و گم شدن کیسه خواب ولف شد. با رسیدن به کمپ در غروب، آنها با شوک دیگری مواجه شدند – نه تنها هیچ تدارکات جدیدی وجود نداشت، بلکه چادرها زیر برف فرو رفته بودند. زیراندازی وجود نداشت و غذاها در اطراف پراکنده شده بودند.
ویسنر تصمیم گرفت که ولف باید در کمپ 7 بماند در حالی که او و پاسانگ لاما بروند، و به دنبال تدارکات در کمپ 6 باشند، و همچنان قصد داشتند تلاش دیگری برای صعود به قله انجام دهند. او بعداً گفت که به درخواست خود ولف موافقت کرد که ولف را در کمپ بگذارد، زیرا هوا خوب بود و ولف قبلاً به تنهایی موفق شده بود. با این حال، ممکن است، پس از مدت طولانی در ارتفاع بالا، هیچ یک از دو نفر یا حتی هر دو به وضوح فکر نمی کردند. ویسنر و پاسنگ لاما، به سمت پایین حرکت کردند، آنها غذای کمی در کمپهای پایینی یافته و نهایتا بدون کیسه خواب در 24 جولای به کمپ اصلی رسیدند. ویسنر از اینکه آنها را در کوه رها کرده بودند عصبانی بود و ابتدا کرامول و سپس تندراپ را متهم به تلاش برای قتل آنها کرد و تهدید کرد که اقدام قانونی خواهد کرد.
کرامول مرفه که به احترام مودبانه عادت داشت، وحشت زده شد و به نوبه خود ویسنر را متهم کرد که ولف را رها کرده است – بنابراین کرامول و ویسنر برای همیشه دشمن یکدیگر شدند. دورنس در مورد نقش خود در پاکسازی کمپ های پایینتر سکوت کرد و عمداً به ویسنر گفت که این کار تحت دستور کرامول بوده است.
جستجو برای ولف
اولین تلاش برای نجات
در حالی که بیس کمپ جمع آوری شده بود و کرامول و ترنچ باربرها را به سمت آسکوله هدایت می کردند، دورنس تلاش کرد تا ولف را از کمپ هفتم نجات دهد. در 25 جولای ، دورنس نوشت: “من با داوا تونداپ، فینسو و پاسنگ کیتار برای نجات دادلی رفتم”.
با این حال، در همان روز در دفتر خاطرات ویسنر نوشته شده بود: “جک، فینسو، پاسانگ کیتار، داوا به کمپ 7 می روند تا با دادلی ملاقات کنند. جک که وضعیت خوبی دارد، ممکن است با من برای صعود دوباره به قله بیاید. من قصد دارم فردا یا دو روز دیگر مجددا تلاش کنم. با پاسنگ لاما اگر بهبود یافته باشد و اگر هوا خوب بماند…». مشخصا این ایده بی معنا بود.
نهایتا دورنس با شرپاها به کمپ 4 رسیدند، اما فقط دو شرپا قدرت برای ادامه کار داشتند، بنابراین آنها به سمت کمپ 6 رفتند در حالی که دورنس و داوا تونداپ در 27 جولای به بیس کمپ بازگشتند.
تلاش دوم برای نجات
در 28 جولای(مشخص نیست که به عنوان داوطلب یا تحت دستور، اما به احتمال زیاد به عنوان داوطلب) پاسانگ کیکولی و تسرینگ نوربو در ساعت 06:00 از بیس کمپ خارج شده و تا ظهر در کمپ 4 بودند و تا پایان روز به سمت کمپ 6 ادامه دادند. 2100 متر صعود در یک روز، آنها نوعی صعود هیمالیا را به سبک آلپی انجام دادند که تنها دهها سال بعد توسط کوهنوردان غربی تکرار شد.
با ماندن تسرینگ نوربو در کمپ 6، پاسانگ کیکولی، پاسانگ کیتار و فینسو در ظهر 29 جولای به ولف رسیدند. ولف کاملاً بی تفاوت بود و در چادرش گیر افتاده بود که پر از ادرار و مدفوع شده بود. او به نامه هایی که آورده بودند بی علاقه بود و حاضر نشد پایین برود و به آنها گفت که فردا که آماده شد برگردند. در بازگشت به کمپ 6، شرپاها گرفتار طوفان شدند، بنابراین تنها در 31 جولای بود که همان سه شرپا دوباره تلاش کردند تا ولف را نجات دهند. پاسنگ کیکولی، پاسنگ کیتار، فینسو و ولف دیگر هرگز زنده دیده نشدند.
سومین تلاش برای نجات
تسرینگ نوربو دو روز قبل از فرود از کمپ 6 منتظر ماند. از ساعت 07:30، او از کوه به سمت پایین دوید و در اوایل بعد از ظهر به بیس کمپ رسید. دورنس نوشت: “شرپاها مطمئن هستند که اتفاق وحشتناکی رخ داده است.” ویسنر به گونهای دیگر فکر میکرد: «نه، غیرممکن به نظر میرسد که برای چنین گروهی توانا اتفاقی میافتاد». دیگر کسی با آمادگی کافی در بیس کمپ وجود نداشت، اما ویسنر در 3 آگوست با تسرینگ نوربو و داوا تونداپ تمام روز را برای رسیدن به کمپ یک حرکت کرد، جایی که ویسنر هدف خود را برای روز بعد به جای کمپ 4 به کمپ 2 تغییر داد. طوفان شروع شد و تا 7 آگوست ادامه داشت، زمانی که تسرینگ نوربو ادعا کرد که آنچه قبلاً گفته اشتباه بوده است – آنها ولف را بدون هیچ غذایی در کمپ 7 پیدا کردند. حتی ویسنر اکنون تمام امید خود را از دست داد: ولف و سه نجات دهنده شرپا همگی مرده بودند.
این اولین مرگ و میر در یک اکسپدیشن کوهنوردی خارج از کشور آمریکا بود و اتهامات زیادی نیز مطرح شد. آلپاین کلاب آمریکا از ترس چند دستگی در اعضای خود، کمیته ای را برای تحقیق در مورد این موضوع تشکیل داد و گزارش بی مزه ای که در نتیجه به دست آمد، فقط بیان می کرد که این اعضای اکسپدیشن بودند که می توانند به بهترین وجه توضیح دهند که چه اتفاقی افتاده است. ویسنر و کرامول هر دو از AAC استعفا دادند. این بحث ها حتی تا پس از مرگ ویسنر نیز ادامه داشت.
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.