از همان ابتدا، گفته ام که این سفر برای افتخار یک ملت، برای جامعه کوهنوردی نپال، و برای نسل آینده کوهنوردان نپالی خواهد بود.
شرپاهای نپالی همواره به عنوان ستون فقرات صعودهای بالاتر از ۸۰۰۰ متر شناخته شده اند و وقتی متوجه شدم که در فهرست اولین صعودهای زمستانی ۸۰۰۰ متری ها هیچ نپالی وجود ندارد، شرمنده شدم.
۱۴ قله ۸۰۰۰ متری روی کره زمین وجود دارد که کی۲ آخرین قله باقی مانده برای صعود در زمستان بود. من می دانستم که اگر تیم ما در این تلاش به قله صعود نکند، قطعا آخرین فرصت را از دست خواهیم داد.
کشور ما دارای ۸ قله ۸۰۰۰ متری هست که اولین صعودهای آنها توسط غربی ها به سرانجام رسید. دلیل این هم مشخص است. البته ما به تنزینگ نورگی برای اولین صعود اورست افتخار می کنیم، همانطور که آیندگان به خاطر اولین صعود زمستانی کی۲ به ما افتخار خواهند کرد. من زمستان سال گذشته قصد صعود به کی۲ را داشتم اما موفقیت آمیز نبود. اما هنوز می دانستم که اگر این فرصت را از دست بدهیم نسل بعدی کوهنوردان نپالی ضربه خواهد خورد. این تنها دلیلی شد که برای بار دیگر به سراغ کی۲ بروم.
مرتبط: دهه طلایی
اول کشور
“می خواستم که پرچم نپال را بر بلندای قله ببینم، خواه توسط خودم یا شخص دیگر انجام شود.”
وقتی در نوامبر سال ۲۰۲۰ قصد سفر به کی۲ را داشتم، به نظر میرسید که بسیاری از دوستان کوهنوردم علاقمند به این پروژه باشند، اما متوجه شدم که هیچ کس نمی تواند چنین مبلغ هنگفتی هزینه کند، به ویژه به دلیل اپیدمی کرونا که باعث بحران اقتصادی و بیکاری شده بود. ما از نوامبر ۲۰۱۹ بیکار بودیم و امید کمی هم به سال ۲۰۲۱ وجود دارد، بنابراین قابل درک بود که کوهنوردان نمی خواستند در چنین زمان حساسی هزینه کنند.
پس من تصمیم گرفتم که به طور کامل هزینه برنامه را تامین کنم و از سه شرپا که با من کار کرده اند، حمایت نمایم. من به این مردان اعتماد دارم زیرا همه ما از یک مکان آمده ایم. همچنین لازم بود اطمینان حاصل شود که آنها قوی، شجاع، فنی و همفکر هستند. ابتدا کشور مهم بود.
آرزو و تنها ماموریت من دیدن پرچم نپال در فهرست صعودهای زمستانی ۸۰۰۰ متری ها بود. بنابراین فقط این مهم بود که هر کسی از تیم من به قله برسد، بدون توجه به اینکه من آنرا صعود کرده ام یا نه.
تمرین برای شکست ناامیدی
در سال ۲۰۱۹، زمانی که در اورست بودم، بیمار شدم. دوباره در زمستان ۲۰۱۹-۲۰۲۰ در کی۲ بیمار شدم که باعث شد در مورد این پروژه تجدید نظر کنم. از مارس ۲۰۲۰، ما به دلیل کوید-۱۹ در حالت قرنطینه هستیم. یکی از اعضای خانواده من نسبت به تمرین و ورزش آگاهی زیادی دارد. به دنبال او من شروع به دویدن، دوچرخه سواری و کوهنوردی کردم که به من کمک کرد وزن زیادی کم کنم و دوباره به فرم بدنی بازگردم. در نتیجه، این بار در زمستان کی۲، از نظر جسمی کاملا مناسب بودم و درگیر بیماری نشدم.
پشت سرگذاشتن در آخرین دقیقه
“تصمیم برای نرفتن در واقع توصیه خوبی بود.”
فقط چند روز قبل از عزیمت ما به پاکستان، یکی از شرپاها تصمیم گرفت که در این صعود شرکت نکند. او احساس می کرد که ممکن است به دلیل سرمازدگی انگشتان یا پای خود را از دست بدهد یا اینکه هیچ گاه به خانه نرسد. خانواده وی او را مدام تحت فشار گذاشته بودند تا منصرف شود. در آخرین لحظات هم تصمیم گرفت که از تیم جدا شود. تصمیم ناامید کننده وی دیگر اعضای تیم من، داوا و کیلی را در یک معضل قرار داد که چه کاری درست خواهد بود، چرا که آنان نیز توسط همسرانشان تحت فشار بودند. داوا و کیلی در نروژ کار می کردند و همسر داوا مدام به من می گفت که رییس نروژی وی نمی خواهد که او به کی۲ برود، که در واقع تصمیم درستی بود.
این موارد باعث فشار روی من شده بود، چرا که برای دریافت مجوز در پاکستان به ۴-۶ هفته زمان نیاز است و به طور قانونی من در لحظه آخر نمی توانستم اعضای تیم کوهنوردی خود را تغییر دهم. با توجه به شرایط، همسران نفرات تیم را متقاعد کردم و قبل از تغییر عقیده شان به سرعت راهی پاکستان شدیم.
زمین گیر شدن قبل از شروع
در تاریخ ۶ دسامبر سال ۲۰۲۰، تیم سه نفره من به قطر و صبح روز بعد به پاکستان پرواز کرد. ما مجوزهای کوهنوردی خود را از باشگاه آلپاین پاکستان دریافت کردیم و آماده پرواز روز بعد به اسکاردو بودم، اما هوای نامناسب باعث تاخیر شد.
تقویم مشخص پروازی به اسکاردو وجود نداشت، بنابراین ما یک ملاقات با سفارت نپال در پاکستان ترتیب دادیم. کی۲ در زمستان همواره به عنوان بزرگترین و سختترین چالش در نظر گرفته شده است، بنابراین می دانستیم که هر اتفاقی ممکن است بیافتد. حمایت سفیر نپال در پاکستان برای ما هم جنبه روحی و هم جنبه عملی داشت، پس از این جهت خوشحال بودیم.
پادوی نامرئی
در روز دهم، به اسکاردو پرواز کردیم و دو روز را در آنجا گذراندیم. سیربازخان از شرکت ایمجین کلایمب تورز تمام مقدمات پیمایش تا بیس کمپ را فراهم کرده بود. ما در روز ۱۳ دسامبر و در زیر بارش برف سفر خود به اوسکوله را آغاز نمودیم.
باربران ما یا همان پادوهای نامرئی از بالستان، پاکستان بسیار با نشاط و قوی بودند. با اینکه تیم ما غذای بهتر و البسه مارک دار داشت، این باربرها بودند که سریعتر و بانشاطتر حرکت می کردند.
از روز دوم مسیر از میان برف عمیق ادامه پیدا می کرد که باعث خستگی میشد. حتی قبل از رسیدن به کی۲ مقداری وزن کم کردم. در کل، این شش روز پیاده روی کار آسانی نبود.
بابرها نه تنها بار ما را حمل می کردند، بلکه کمتر غذا می خوردند. روی تشکهای نازک در برف می خوابیدند و حتی کیسه خوابهای انفرادی نیز بین دو نفر تقسیم میشد. این افراد بومی قراقروم، از اولین عوامل پیروزی ما در کی۲ بودند.
در هجدهم دسامبر، به بیس کمپ رسیدم و من ۴۰۰۰ روپیه اضافی به هر باربر همراه با گوشت تازه برای خوردن در راه بازگشت به خانه دادم. آنها نیز برای بازگشت موفقیت آمیز ما دعا کردند.
مسائل مربوط به هواشناسی
ما در روزهای ۱۹ و ۲۰ دسامبر استراحت کامل کردیم و دلیل آن بحث بی پایان در مورد فصل ها بود. فصل زمستان بر اساس هواشناسی از اول دسامبر تا ۲۸ /۲۹ فوریه یا فصل زمستان بر اساس نجوم از ۲۰ دسامبر تا ۲۰ مارس. ما نمی خواستیم درگیر این مسائل شویم، بنابراین ترجیح دادیم که صعودمان را در ۲۱ دسامبر آغاز کنیم.
زمان شروع کار، این موضوع در ذهنمان بود که اگر هوا ثابت بماند می توانیم در مدت سه هفته اکسپدیشن را به پایان برسانیم، زیرا مسیر کمپ اول از قبل مرتب شده بود و ما فقط باید بالاتر از کمپ یک پیشرفت می کردیم.
ثابت کردن طنابها
ما بدون مشتری در حال صعود بودیم، این بدان معناست که بار کمتری حمل باید حمل کرد، برای هم هوایی نیازی به بالا و پایین بردن مشتری نداشتیم و می توانستیم سریعتر پیشرفت کنیم. ما همچنین برای رسیدن به قله انتظار هیچ کمکی از تیم دیگری را نداشتیم. بنابراین در ۲۱ دسامبر صعود را شروع کردیم. روز بعد، ثابت کشی و ترمیم مسیر تا کمپ ۲ را فقط در یک روز انجام دادیم، که خبری تعجب آور برای همه بود. روز پس از آن نیز ۸۰۰ متر طناب و یک چادر را برای بارگزاری به محل کمپ ۲ بردیم و در همان روز به بیس کمپ بازگشتیم. پیش بینی هوا برای سه روز بد به نظر میرسید که معنای ماندن در بیس کمپ بود. در آن زمان تیم دیگری از نپال به سرپرستی نیرمال پورجا به بیس کمپ رسید.
پیش بینی هوا از ۲۸ تا ۳۰ دسامبر عالی بود، بنابراین ما کوهنوردی خود را از ۲۷ دسامبر برای کمپ یک شروع کرده و در روز ۲۸ ام به سمت کمپ دو ادامه دادیم. در همان روز من و کیلی عازم ثابت کشی بالای کمپ۲ تا ارتفاع ۷۰۰۰ متری شدیم.
برخورد تیمهای رقیب
در روز ۲۹ام کمپمان را به بالاتر از ۷۰۰۰ متر انتقال دادیم تا بتوانیم در ارتفاع بالاتری بخوابیم. وقتی به ۷۰۰۰ متری رسیدم متوجه شدیم که فقط ۹۰۰ متر از طناب ثابت بافی مانده است و برنامه این بود که طناب را برای کمپ سوم در روز بعد ثابت کنیم. از این ۹۰۰ متر، ۶۰۰ متر طناب ۶ میلی متری با کیفیت بود که می خواستیم آنرا برای روز قله ذخیره کنیم و ۳۰۰ متر دیگر نیز کفاف رسیدن به کمپ ۳ را نمی داد. بنابراین مجبور شدیم که برای طناب بیشتر با نیرمال هماهنگ شویم.
نیرمال در مورد من آگاهی داشت و من نیز او را میشناختم. اما ما هرگز پیش زمینه ای نداشتیم و قبلا با هم صحبت نکردیم. بنابراین از طریق داوا در بیس کمپ با نیرمال در مورد طناب صحبت کردم و پرسیدم که آیا او می تواند به ما در رساندن طناب به ۷۰۰۰ متری کمک کند. آنها در کمپ پایینی و ارتفاع ۶۷۰۰ متری در جایی که طناب ها وجود داشت، مستقر بودند.
داوا در حال سازماندهی برای نیرمال بود، بنابراین، تماس با آنها آسان شد. در عرض چند دقیقه، ما یک تماس تاکی واکی از طرف داوا دریافت کردیم که می گفت نیرمال و تیمش برای کمک به ما در ثابت کشی بالا می آیند.
روز بعد در تاریخ ۳۰ دسامبر، با طنابی که داشتیم شروع به ثابت کشی کردیم و هر جا که امکان داشت، طنابهای قدیمی را برش داده و از آنها نیز بهره می گرفتیم. با استفاده از طنابهای قدیمی و ۳۰۰ متر طناب جدید توانستیم تا ارتفاع ۷۳۰۰ متری صعود کنیم. زمانی که در نزدیکی کمپ ۳ بودیم، مینگما تنزی از تیم نیرمال به ما رسید و به ما در قسمت ۹۰ متری در ناحیه یخی کمک کرد. در اینجا بارگزاری کرده و به پایین بازگشتیم.
آشکار شدن ماموریت ما
“این لحظه ای بود که تیم من و نیرمال را به یک تیم برای یک ماموریت تبدیل کرد.”
در حال پایین آمدن از آخرین نقطه بودیم که با نیرمال در حال حمل ۲۰۰ متر طناب ۱۰ میلی متری روبرو شدیم که البته بسیار سنگین بود. دیدن نیرمال و مینگما تنزی در آنجا بسیار خوب بود، چرا که آنان با وجود هم هوا نشدن برای کمک به ما به سمت بالا آمده بودند. سپس هر پنج نپالی به محل کمپمان در ۷۰۰۰ متری بازگشتیم و در مورد ماموریت و برنامه خود گفتگو کردیم. ما فقط چند دقیقه صحبت کردیم اما این لحظه ای بود که هر دو تیم را به یک تیم برای یک هدف تبدیل کرد.
احساس گرما در منفی ۷۰ درجه
ما آن شب را در آنجا گذراندیم و نیرمال و تنزی به کمپ دو بازگشتند. صبح روز بعد، در تاریخ ۳۱ دسامبر، همه به بیس کمپ برگشتیم و نیرمال از ما دعوت کرد تا به مهمانی شب سال نو در کمپ او بپیوندیم. بعد از شام، به سمت کمپ نیرمال حرکت می کردیم که در مسیر دو شرپا دیدیم. کمپ ما از کمپ آن تیم ۱۰ دقیقه فاصله داشت، پس مجددا نیرمال دوشرپا را برای دعوت ما فرستاده بود. مهمانی ما با یک بطری نوشیدنی شروع شد و تا سه صبح ادامه داشت. مهمانی آن شب باعث ایجاد پیوند بسیار خوبی در دو تیم شده بود.
یک هفته گیر کردن
به دلیل آنکه ثابت کشی را تا کمپ ۳ انجام داده بودیم، پس تلاش بعدی ما قله بود و به یک پنجره هوایی بسیار خوب نیاز داشتیم. وقتی پیش بینی وضع هوا را دریافت کردیم، مشخص شد که تا ۸ ژانویه وزش باد شدید در پیش است و مجبور شدیم که یک هفته در داخل چادر بگذرانیم.
در روز دهم، تیم نیرمال برای بررسی تجیهزات و همچنین انتقال اکسیژن به کمپ دو رفت. هنگامی که برخی از شرپاها به کمپ ۲ رسیدند متوجه شدند که تمام وسایلشان از بین رفته است. آنها پیش از جلسه برای برنامه ریزی صعود به کمپ اصلی بازگشتند. روز بعد، من به کمپ نیرمال رفتم و در مورد طرح بحث کردیم.
برنامه این بود که با توجه به گزارش هواشناسی فعلی تلاش قله در روز ۱۵ ژانویه انجام شود. نیرمال تصمیم گرفت که تیمش در ۱۲ ژانویه به کمپ ۲ برود و سپس صعود را ادامه دهند. من تصمیم گرفتم که در ۱۳ ژانویه صعود را شروع کنم و در ۱۴ ام به تیم نیرمال در کمپ ۳ برسم.
آنها مجبور بودند که همه وسایل، چادر، غذا و اکسیژن خود را حمل کنند. بنابراین می خواستند که یک روز زودتر شروع نمایند. ما بیشتر وسایل خود را در ۷۰۰۰ متری به همراه ۶۰۰ متر طناب، پیچ یخ و ۴ کپسول اکسیژن در ۷۳۰۰ گذاشته بودیم، بنابراین کوله هایمان نسبتا سبک بودند. به همین دلیل به آنها گفتم که در حمل بیشتر طناب به کمپ ۳ کمک خواهیم کرد.
بسیار نزدیک هر چند دور
طبق برنامه، تیم نیمس در دوازدهم به کمپ ۲ رفت و ما در سیزدهم شروع کردیم. درست در زیر هرم سیاه، تیم نیرمال نتوانست کمپ ۳ را پیدا کند، بنابراین در این قسمت کمپ زدند. پس در روز ۱۳ ام، کمپهای ما به هم نزدیک بود، اما با این حال یک و نیم ساعت طول فاصله زمانی داشتیم.
به کدام آب و هوا اعتماد کنیم؟
نیرمال و تیمش در حال برنامه ریزی برای دو شب اقامت در آن نقطه بودند، چرا که پیش بینی آب و هوا نشان از وزش باد شدید در ۱۴ام داشت. نیمس همچنین به من گفت که برنامه قله باید به شانزدهم تغییر کند، زیرا هوا در حال تغییر است.
ما از فرکانسهای یکسان استفاده می کردیم و بنابراین بحث در مورد هوا با داوا و نیرمال ادامه داشت. نظر داوا هم این بود که در روز ۱۴ام به سمت کمپ سه ادامه ندهیم. در همین حال گزارش آب و هوای جداگانه خود را از نپال دریافت کردم که نشان دهنده هوای خوب در ۱۴ام و هوای بد در ۱۵ام بود. من در مورد گزارشم به آنها گفتم اما باور نکردند چرا که گزارش من از نپال می آمد و گزارش آنها از توسط متخصصین خارجی به دستشان رسیده بود.
من با برنامه ریزی آنها برای گذراندن دو شب در آنجا موافقت نکردم و آن شب بحث را متوقف کردیم تا فردا بر اساس شرایط تصمیم گیری کنیم. صبح روز بعد، مجددا گزارش را چک کردم که همچنان ۱۴ام را بهتر از ۱۵ام نشان می داد. پس از قدری بررسی تصمیم گرفتیم که به سمت کمپ ۳ حرکت کنیم. تیم نیرمال قدری زودتر از ما رسید و در زمان رسیدن ما آنان در حال ثابت کشی ۳۰۰ متر دیگر در بالای کمپ۳ بودند.
دیواره بزرگ و شکاف بزرگتر
صبح روز بعد در ۱۵ژانویه، هوا در کمپ۳ و بالاتر خوب بود و ما کمپ خود را سیصد متر بالاتر از ارتفاع ۳۰ دسامبر بردیم. داوا تنجین و کیلی به پایین رفتند تا بارگزاریمان در کمپ ۳ را به بالا منتقل کنند. پس از آن، من، مینگما تنزی، مینگما دیوید و سونا شروع به ثابت کشی تا کمپ ۴ کردیم. مسیر را از راه معمول تابستان از طریق دیواره یخی به بالا ادامه دادیم، اما یک شکاف بزرگ سد راهمان شد. اول به سمت راست، اما شرایط تغییری نکرد و سپس در سمت چپ به دنبال مسیری بودیم که بتوانیم راه را ادامه دهیم. در آنجا سرانجام یک قسمت باریک پیدا کردیم که توسط یخ های سقوط کرده پوشانده شده بود و امکان عبور وجود داشت.
در ابتدا می ترسیدم که از این قسمت عبور کنم، اما مینگما تنزینگ با من شوخی می کرد تا به من جرات دهد جلو بروم و از شکاف عبور کنم. در قسمت پس از شکاف زمین یخ زده نبود و به دلیل وجود برف امکان بهمن وجود داشت. روز بسیار طاقت فرسایی بود و برای ۳۰ متر آخر تا کمپ ۴ از منیگما تنزی خواستم که در جلو حرکت کند. حدود ۴ بعد از ظهر بود که سرانجام به کمپ ۴ رسیدیم. مسیر کمپ ۳ به ۴ معمولا دو تا سه ساعت طول می کشد اما برای ما بیش از ۸ ساعت زمان برد تا راهمان را پیدا کنیم. وقتی به کمپ سه بازگشتیم هوا دیگر تاریک شده بود و زمان کافی برای استراحت نداشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم که حرکتمان را به جای ساعت ۱۱ شب در ساعت ۱ بامداد آغاز کنیم.
تلاش برای قله
طبق برنامه، ساعت ۱۲ صبح از خواب بیدار شدیم و شروع به پوشیدن لباس کردیم. در زمستان تقریبا ۲۵تا ۳۰ دقیقه طول می کشد که یک لیتر آب جوشانده شود، بنابراین همه اعضای تیم آماده نبودند. من آن روز احساس خستگی می کردم، بنابراین برنامه خود برای صعود بدون اکسیژن را کنار گذاشتم. در حال جمع کردن وسایلم بودم که کیلی، داوا تنجین، سونا و مینگما صعود را شروع کردند. درگیر تجهیزات اکسیژنم بودم چرا که به خوبی با هم فیکس نمیشدند و مجبور شدم از دوستان دیگر لوازم بگیرم که باعث شد دستم سرد شود. بنابراین به داخل چادر برگشتم تا دستم را گرم کنم.
وقتی سرانجام آماده شدم، بعضی از نفرات تیم ما در حال صعود به کمپ ۴ بودند. مینگما دیوید، پم چیری و گلجه نیز آماده میشدند. و سپس صعود را شروع کردیم. ما تیم ثابت گذاری بسیار خوبی در جلو داشتیم پس بنابراین جای نگرانی نبود.
معضل سرمازدگی
هنگامی که حرکت را شروع کردیم، هیچ بادی وجود نداشت، اما در نزدیکی کمپ۴، بادی سرد و شدید شروع به وزیدن کرد. بدنم خوب بود اما پای چپم چنان سرد شد که امیدم را از دست دادم و نگران از دست دادن آن در اثر سرمازدگی بودم. همچنین نگران بودم که در صورت ادامه دادن ممکن است سایرین را به خطر بیاندازم، بنابراین یک معضل برایم ایجاد شده بود.
سعی کردم از طریق بی سیم با هم تیم خودم، داوا تنجین تماس بگیرم اما رادیوی او خاموش بود. سپس به لگد زدن به یخ ادامه دادم تا شاید پاههایم گرم شوند. سپس طلوع آفتاب باعث شد که بدن و پایم به وضعیت طبیعی بازگردد. مینگما دیوید، پم چیری، گلجه و من، بقیه اعضای تیم را درست در مسیر تراورس بعد از باتل نک ملاقات کردیم. مینگما تنزی پیشرو بود و طنابها را ثابت می کرد. ما با طناب و تجهیزات دیگر پشت سر او صعود می کردیم.
ساعت ۴:۴۳ بعد از ظهر بود که به قله کی۲ رسیدیم، قبل از ترک بیس کمپ، تصمیم گرفته بودیم که ده متری قله بایستیم تا همه برسند. ما به عنوان برادران نپالی شانه به شانه در کنار هم بودیم و با هم سرودیم و قله را صعود کردیم. صعود زمستانی کی۲ یک صعود تاریخی بود و هر عضوی در تیم به طور مساوی کار کرد و مستحق اعتبار برابر است، بنابراین می خواستیم که همه اعضای تیم احساس برابری کنند. در آغاز دستور کارهای فردی وجود داشت، اما در قله، طمع فردی در کار نبود، بلکه همبستگی و یک نیروی مشترک از سه تیم نپالی با دیدگاهی مشترک کار را به پیش برد. وقتی که متحد میشویم، هیچ چیز غیرممکن نیست و در کی۲ نیز همینطور بود.