تناسخ ، گزارش گشایش مسیری جدید در رخ جنوب شرقی چوآیو به قلم دنیس اوربکو
چوآیو به طور معمول به عنوان کوهی آسان در بین 8000 متری ها شناخته میشود. برای بسیاری از کوهنوردان اغلب به عنوان جایی برای تجربه در کوههای بلند به کار گرفته میشود. اما در سال 2001 ، نگاهی به دیواره جنوب شرقی آن انداختم. با یک مسیر منطقی از پایین تا قله. این وحشتناک و زیبا بود. برای سالها این دیواره از خاطرم محو نمیشد.
یک روز یک دوست قدیمی ،دنیس جیچف ، که زمانی با وی در ارتش بودم، درباره یک ترک درپای اورست با من صحبت کرد.
“یک نگاه به دره گوکیو بیانداز” من به او گفتم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
ست قاشق، چنگال و کارد استیل Black Deer
نمره 4.00 از 5۱۳۸.۰۰۰ تومان
“این یک سفر واقعی است ، نه جایی برای سیب زمینی خوردن!”
“و چه چیزی آنجاست؟”
“دیواره چوآیو دن! من می خواهم که تو از آن برای من عکس بگیری.”
دنیس جیچف رهسپار سفر شد، در حالی که متقاعد شده بود من دیوانه شدم. اما برای من عکس ها را آورد. آنها عکس های خوبی بودند که جزییات ، تله ها و خطرات را نشان می دادند. من ساعت وقت گذاشت و در کامپیوتر آنها را بررسی کردم. روی جزییات زوم می کردم تا ابعاد را درک کنم.
فهرست مطالب
Toggleتناسخ با اوربکو
در بهار 2009 بوریس ددشکو و من نهایتا تصمیم گرفتیم که دیواره را با چشمان خودمان ببینیم. آن پیچیده تر از چیزی بود که فکر می کردیم طوری که وحشتناکترین پیش فرضهایمان هم به هوا رفت. بیس کمپ ما در زیر مورن های قدیمی یخچال نگوجومبا Ngojumba قرار گرفته بود. آنجا می نشستیم و دیواره را با دوربین بررسی می کردیم.
“دنیس چی فکر می کنی؟”
باشگاه ورزشی موج
“مغزم در حال شنا کردن هست. ما قسمت های پایینی را صعود می کنیم،اما…نمی دانم چطوری خواه بود.”
انگشتم چرخید و به شرق اشاره کردم. در مسیری به سمت گیاچونگ کانگ که تنها قدری از هشت هزار پایین تر است. ” ما در آن شیب ها یا جایی در همین حوالی هم هوایی خواهیم کرد.” ما میخواهیم مسیر را به سبک آلپی صعود کنیم ، از پای کار تا قله.
دستانم را برای چوکرا و مینگما آشپزهای تیممان تکان دادم.” اگر ما پس از هشت روز بازنگشتیم، به دیواره بروید و نگاهی بیاندازید.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کوله پشتی 45+5 لیتری SALEWA
نمره 3.00 از 5۲.۸۹۸.۰۰۰ تومان
سپس بوریس با لحنی دوستانه افزود:”اگر هم پس از 10 روز باز نگشتیم ، شما می توانید بیس کمپ را جمع کنید و به خانه بروید.”
در طول زمان شناسایی ما علامت های سنگی در مسیر ایجاد کرده بودیم و بنابراین تنها در 2 ساعت به پای چوآیو در 5300 متری رسیدیم، جایی که یک چادر گذاشته بودیم. سکوتی که فضای کوهستان را در بر گرفته بود احساسات انسان را بر می انگیخت. یک نفر می خواست از بین این صخره های دلگیر و تاریک به سمت آزادی مسابقه بدهد.
ابزارهای مورد استفاده
ما شروع به صعود در شباهنگام 7 می کردیم. ما تنها لایه داخلی چادر و دو تا از چهار تیرک آنرا حمل می کردیم. ما برای شش روز غذا داشتیم بعلاوه دو عدد کپسول بزرگ گاز. به همراه ما 8 پیچ یخ ، نیم دوجین کیل ، یک ست فرند ، و 12 میخ بود که بعضی از آنها را برای کاهش وزن اره کرده بودیم. برنامه ما فرود از مسیر اتریشی ها (Furtner-Koblmüller, 1978) در سمت شرق رخ کوه بود.
صعود ما در 5600 متری آغاز گردید. ما با دو حلقه طناب 9 میلی متری کار می کردیم. ضروری بود که مسر را به درستی انتخاب کنیم. چرا که دربالای سر ما چند یخشار وجود داشت. در طول این شب و روز هم چندین بار شاهد ریزش سنگ و یخ از بالای سرمان بودیم. بعضی اوقات ما می توانستیم با کفش سنگ صعود کنیم ، اما اغلب مجبور بودیم کرامپون بپوشیم. در اینجا شش طول با درجه کراکس 6b و تعدادی هم با درجه 6a صعود کردیم. آنروز در 6100 متری به پایان رسید که هنوز در زیر قسمت گیج کننده مسیر بودیم. پس از گذراندن شبی در حالت نیمه نشسته ، در میان مه صعود را ادامه دادیم.
صخره گیج کننده برای تقریبا 80 متر طول داشت و بیشر آنرا هم مصنوعی صعود کردیم. فضا قدری غمبار بود و گویی دنیا به یک جعبه ده متری شیشه ای خلاصه می شد. من نمی توانستم بوریس را ببینم. حالا و بعد آن ، ما با جملات کوتاه ارتباط برقرار میکردیم:”طناب آبی بده” ، ” جمع کن” …ما بیشتر روز را صرف دو طول و نیم صعود کردیم. در ماورای قسمت سنگی یک سری از اسلب های یخی و سنگهای پرشیب سر پدیدار شدند. ما صعود این قسمت را در حالی که بارش برف شروع شده بود تا 6600 متری ادامه دادیم. اینجا در زیر پوشش یک سراک و در زیر هلال یخی ، چادرمان را برپا کردیم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
ست قاشق چنگال مسافرتی Yiersheng
نمره 3.00 از 5۱۷۷.۰۰۰ تومان
“ما سخت ترین قسمت سنگی مسیر را صعود کرده ایم.”بوریس گفت. و سوپ را سرکشید. ما پر از خوشبینی بودیم. “و آیا گاز کافی داریم”
“شش وعده پوره ، 4 نودل چینی ، شکر ، چای .. اینجا کلی سوسیس داریم. به نظر می رسد که منابع ما کافی باشد.” من جمع بندی کردم.
صبح زیبای ما
یک صبح زیبا جایزه ما پس از سختی های روزهای قبل بود. کوهها تا لبه جهان کشیده شده بودند، و من احساس می کردم که یک نقطه غبار در میان این آشوب هستم. درست مانند یک پرچین کوهها در افق در کنار هم و گرداگردهم چیده شده بودند ، و این حس را می دادند که گویی ما در این سیاره تنها هستیم. و مانند یک نگاهبان غول پیکر اورست در شرق ما و کاملا نزدیک ایستاده بود. چه اتفاقات زیادی در این چند ماه اخیر روی داده است. تلاشی بسیار سخت در ماکالو به همراه سیمون مورو در فوریه و حالا در می من دوباره اینجا هستم ، آویزان دربین زمین و آسمان در یک دیواره صعود نشده در ارتفاع 8000 متری.
مطالب مرتبط :
دربین یک سری از مسیرهای یخ زده راهی به 6900 متری پیدا کردیم و سپس یک طوفان قدرتمند مهمان ما شد. به طور کلی ، باید متذکر شوم که هوا در بهار 2009 نسبت به نرم هیمالیا متفاوت بود. به جای بارش های روزانه در بعد از ظهر و طوفانهای کم با طول 2 یا سه روز ، هوا تضاد بیشتری داشت. دوره های هوای خوب به مدت 4 – 5 روز که پس از آن هم برای چند روز طوفان ادامه پیدا می کرد.
در حالی که طوفان ادامه داشت ، ما خودمان را به 7100 متری رساندیم. بهتر است میزان استرس خودم را در زمان رد شدن از آن قسمتهای برفی ناپایدار به یاد نیاورم. ما چادرمان را در یک لبه یخی که با تبر آنرا قدری پهن کرده بودیم برپا کردیم. در شب هنگام چند بهمن قدرتمند ریخت و باعث شد که یخ قدری حرکت کند که ترسناک بود.
با صبح روز بعد هوا بهتر نشد ، اما ما به حرکت به سمت بالا و اریب ادامه دادیم که با پیدا کردن کارگاههای ایمن برای عبور از قسمت های سنگی همراه بود. در طی این تلاش به 7300 متری جایی زیر یک ناحیه از سراک ها تراورس کردیم. ما خوش شانس بودیم چرا که برف به این دیواره های پر شیب نچسبیده بود ، و ما برف را زیر پا محکم کرده و این باعث شده بود که صعودمان قدری راحتتر شود. دریک نقطه یک بهمن کوچک از زیر پای من حرکت کرد و به بوریس خورد. در زمانی که به قسمت های یخی میرسیدم مجبور بودیم برای عبور به سختی تلاش کنیم. در یک ناحیه برف از کمرمان هم بالا می زد اما نزدیکی قسمت های یخی به ما اجازه می داد که از آنها حمایت بگیریم. در حالی که تاریکی هوا نزدیک می شد ما تا ارتفاع 7600 متری صعود کردیم و مجددا چادرمان را در پای یک قسمت برفی برپا نمودیم.
با شرایطی که بارش برف ایجاد کرده بود ، برنامه فرود ما از مسیر اتریشی ها به نظر دیگر عملی نبود. بعلاوه مسیری که ما امید داشتیم با ادامه دادن آن ما را به بالا برساند در سمت چپ به یک دهلیز خطرناک ختم می شد. بنابراین تصمیم گرفتیم که از مسیر تیغه جنوب شرقی بالا برویم ،که ما را به مسیر لهستان(بربکا ، هنریخ ، کوکوچکا ، پاولیکوسکی ، 1985) میرساند و به قله ختم میشد. و باید از مسیری که صعود کردیم باز می گشتیم.
به سوی قله
در طول شب طوفان برای یک لحظه ساکت شد. با این وجود ، زمانی که در ساعت 2 صبح روز 11 می بیدار شدیم ، هوا بی اندازه سرد بود. دقیقا قبل از طلوع آفتاب و در 4 صبح چادر را ترک کردیم و شروع به تراورسی اریب و رو به بالا نمودیم که با حمایت دربین یخ و سنگ همراه بود. ما تعداد کمی اسلینگ ، یک ست کامل از کیل ها و فرندها و شش پیچ یخ به همراه داشتیم. دوباره شانس آورده بودیم چرا که برف درزیر پایمان ریخته بود و صعود را راحتتر می کرد. گاهی اوقات به خصوص در زمان عبور از دهلیزها میزان برف به کمر می رسید. در میانه صبح ، با عبور از دو قسمت کوتاه سنگی به مسیر جنوب شرقی در 7950 متری رسیدیم. جایی که من کوله ام را به عنوان یک نشان جا گذاشتم.
صعود ما نسبتا آرام بود، که گاهی با پیچ یخ حمایت می گرفتیم. ما به شدت خسته بودیم و گاها حمایتها هم با کیفیت نبودند اما با این همه به سمت بالا صعود می کردیم. اوضاع هوا هم جالب نبود ، باد آرام ، مه غلیظ و بارش برف . با استفاده از یک برج سنگی در سمت چپ مسیرمان را ردیابی می کردیم. گاهی اوقات می توانستیم نوارهای سنگی و سراکهایی که فلات قله را نشان می دادند ببینیم. در آخرین شیبهای مسیر ، یک وضعیت مستعد و خطرناک بهمنی وجود داشت و ما نشستیم و فکر کردیم. برای مدتی استراحت کرده و سعی کردیم ایده ای برای این ریسک بزرگ که انتظارمان را می کشید پیدا کنیم. به علاوه تاریکی هم نزدیک میشد.
می دانی چه حسی دارد؟ زمانی که از آخرین بارقه های قدرت و توان روانی استفاده می کنی ، قدم به قدم برای جلو رفتن می کوشی ، اراده ات را با تمام قوا احضار می کنی. اما سپس امید به لبه خودش می رسد ، و تو نمی توانی که مساله ات در گام بعدی را حل کنی. در اطراف ما تاریکی و یک خلا خاکستری حضور داشت. بوریس و من نشسته بودیم ، هراسان از حرکت کردن…
“چی می گی بوریس ؟ نظرت چیه؟”
روبه بالا کرد و گفت”ریسک کنیم؟”سپس خودش را کشید”بیا ریسک کنیم.”
با این تصمیم با خودمان را به خاک سپردیم. به هر قانونی ، مقصد ما بازگشت نبود. بر اساس تجارب تلخ از بوکرایف ، خریچچاتی ، تریزیول ، و سایر آلپینیست ها که در خودشان قدرت بازگشت را پیدا نکرده بودند ، می گفت که در چنین شرایطی باید بازگشت. ارواح آنان که در برف ها به خاک سپرده شده بودند ، دور ما درحال گشتن بود. آنها در مسیر ما قدم می زدند. از درون تاریکی چشمان آنها ما را نظاره می کرد. با این امید که شاید ما بتوانیم بر ای دیوانگی فائق شویم.
بارش برف که به همراه باد غربی می آمد ، در شیب های شرقی جمع شده بود. این لازم بود که با تمام قوا به پیش برویم. طوری گام بر می داشتم که برف در زیر پایم تکان نخورد با کمترین ایجاد فشار و تکان به برف. ایمان یا کفر اینجا فرقی نمی کرد، فقط ما بایست زنده می ماندیم.
نهایتا ، تنها در 200 متری قله ، حجم برف کم شد و به اندازه زانو بود. من شروع به نفس کشیدن کردم. و در ساعت 8:10 دقیقه ما به انتهای فلات قله چوآیو رسیدیم. مسیر در اینجا پهن شد و شیب فروکش کرد. و ما می توانستیم سمت دیگر به تبت فرود برویم. من به سمت خودم بازگشتم ، تهی از قدرت.
هیچ چیزی حس نمی کردم. من خالی و شفاف بودم. مثل شیشه. فقط آنجا نشستم و تلاش کردم تا تنفسم را آرام کنم. در این میانه بارش و باد و تاریکی این غول بزرگ در زیر من آرمیده بود. من به نوری نگاه کردم که به من نزدیک می شد. بوریس پرسید”اینجاست؟”
“ما رسیدیم بوریس” به سختی جواب می دادم”و حالا یک عکس بگیریم”
او دستش را در تاریکی تکان داد و گفت”از چی عکس بگیریم”
من پاسخ دادم ” فقط خودمان”
بازگشت یا شروع دوباره
بسیاری این بی حسی را تجربه کرده اند، زمانی که یک هدف پس از زمانی طولانی به دست می آید اما قدرت کافی برای درک آنرا نداری. زمانی که یک نفر بر خلاف موفقیت به دست آمده خالی از احساسات است. اما یک چیزی را به یاد دارم، از خودم به خاطر ادامه دادن مسیر عصبانی بودم. این صعود یک دام بود که ما درآن افتاده بودیم. حالا در حالی که روی قله نشسته بودم ، اعتقاد داشتم که ما شانسی برای زنده بازگشتن نداریم.
پس از گرفتن چند عکس راه افتادیم.
پیگیری مسیر در آن برف عمیق آسان بود. به علاوه کوله پشتی من هم در 7950 متری قرار داشت که به ما مسیر را نشان می داد. با ترک کردن ارتفاع نیروی ما هم شروع به بازگشتن کرد. مانند اینکه کوه آنرا گرفته باشد و حالا شروع به پس دادن بکند.
چراغ بوریس تقریبا خاموش بود، اما مال هم همچنان کار می کرد. و نور به ما امید می داد. ما آخرین صخره ها را بدون مشکل پایین رفتیم و در ساعت 12:30 نیمه شب به چادرمان در 7600 متری رسیدیم. در اینجا یک اجاق بود ، تصور از گرما و ایمنی . مقداری اب خورده و در خواب عمیق فرو رفتیم.
بارش برف سنگین آن شب مجددا شروع شد. صبح زود ما تلاش کردیم تا به سمت پایین برویم اما دو بهمن مهیب به سمت پایین کوه ریزش کردند و ما تصمیم گرفتیم صبر کنیم. به زودی برف های بالای سر شروع به چال کردن چادر کردند. چند بار چادر کاملا در برف فرو رفت و ما آنرا با بدنمان حمایت می کردیم تا سرمان خراب نشود. همه چیز درون چادر با برفک پوشیده شده بود.
با اینکه هوا جالب نبود اما من و بوریس تصمیم گرفتیم هر طور که هست پایین برویم. در همین فرود ها بود که یک سنگ از بوریس در رفت و روی سرمن خورد. خون جاری شد و گیج شده بودم. یادم نمی آمد که کی هستم و کجا هستم.
“دنیس منو ببخش” پشت سرهم بوریس تکرار می کرد. نهایتا خودم را جمع و جور کردم”چیز جدی نیست”من مسئول بودم چرا که هلمتم را پایین تر جاگذاشته بودم.
ما آن شب را در یک غار برفی گذراندیم. بارش برف ادامه داشت. بهمن ها از اطراف ما فرو می ریختند. حالا با یک طناب فرودهای 25 متری میرفتیم و طناب دیگر را هم در اینجا گذاشتیم. در هنگام فرود دو بهمن به بوریس خورد. او مانند یک ماهی از چوب ماهیگیری آویزان شده بود. البته کارگاهها ایمن بودند. در ساعت 5 بعد از ظهر ما به 6600 متری رسیدیم و هوا ناگهان صاف و به شدت سرد شد.
در صبح پس از نوشیدن مقداری آب ، ما فرودمان را ادامه دادیم. برای اولین بار پس از 5 روز گرم بود. آفتاب سوزان بود. نزدیک تاریکی ما به یخچال رسیدیم و شب را آنجا گذراندیم. فردای آنروز شش ساعت راه ادامه دادیم تا به بیس کمپ رسیدیم. خوشبختانه آشپزها هنوز آنجا بودند.
در روستای گویکو نپالی ها یک مهمانی برای ما ترتیب دادند. این جشنی بود که پس از آن تلاش بزرگ می چسبید. ما همچنین بسیار خسته بودیم. بوریس و من هر کدام 10 کیلوگرم وزن کم کرده بودیم. برای دومین بار در طول عمرم می توانستم دور رانم را با انگشتانم بگیرم.
خلاصه :
گشایش مسیر به سبک آلپی در رخ جنوب شرقی اورست(8210 متر)، بوریس ددشکو و دنیس اوربکو ، می 2009 ، 5 روز صعود و سه روز بازگشت از مسیر صعود.
درجه سختی مسیر :
2600 متر ، 6b A2/3 M6 ، +8000
آخرین مطالب
دکتر مهدی جباریان / باشگاه ورزشی موج
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.