منو
اخبار, اخبار کوهنوردی, دسته بندی نشده, دنیای کوهنوردی, کوهنوردی

گزارش دابل هد کی2 و برودپیک بدون اکسیژن کمکی

گزارش دابل هد کی2 و برودپیک بدون اکسیژن کمکی

0
(0)

نیلز جسپرز از بلژیک نمی تواند بگوید صعود به کوه با اکسیژن اضافی چقدر متفاوت است زیرا او هرگز از آن استفاده نکرده است. با توجه به صعودهای موفق او درکی2 و برود پیک بطور متوالی به نظر می رسد که او نیازی هم به آن ندارد.جسپرز با اسوالد رودریگو پریرا از لهستان و هوگو ایاویری از بولیوی قله برودپیک را صعود کرد. یک هفته بعد ، او و ایاویری تلاش برای صعود کی 2را آغاز کردند. در حقیقت ، این دو کوهنورد در این فصل تنها کسانی بودند که قله کی2 را بدون اکسیژن صعود کردند.(توجه: دیمیترو شمرنکو اوکراینی بدون اکسیژن قله رسید، اما در بالا او احساس بیماری کرد. او از اکسیژن اضافی همنوردش در فرود استفاده کرد. بنابراین صعود بدون اکسیژن او معتبر نیست.)

بیایید از انتها شروع کنیم. در مورد تلاش قله در کی 2 برایمان بگویید.

ما درست پشت گروه اول حرکت کردیم: تیم قوی شرپای پایونییر ادونچر، با سانو شرپا. او یکی از بهترین هاست! اما در کمپ 3، ما مطمئن نبودیم که آیا یک تلاش از آنجا در آن زمان برای صعود موفقیت آمیز خواهد بود یا نه. در نهایت ما تصمیم گرفتیم به جای خطر گیر افتادن در کمپ 4 ، 12 ساعت دیگر در آنجا منتظر بمانیم.

1 1
نیلز در مسیر صعود به کی 2

بنابراین پس از رسیدن گروه اول به قله ، ما به کمپ 4 نقل مکان کردیم. ما قصد داشتیم مانند گروه مدیسون یک روز بعد روی قله باشیم. ساعت 10 شب حرکت کردیم و کمی از مسیر جدید راه را طی کردیم زیرا بارش برف تا حدی مسیر قدیمی را پر کرده بود.

آنها به سرعت به ما رسیدند!
حدود سه ساعت بعد ، چراغ هایی را در پایین دیدیم که نشان می داد کوهنوردان (گروه مدیسون) برای حرکت آماده می شوند. وقتی راه افتادند ، خیلی سریع ما را گرفتند! ما به آنها اجازه دادیم عبور کنند، شگفت زده شدیم که چگونه سریع و چگونه متفاوت با اکسیژن حرکت می کنند. منظور من این است که آنها فقط بالا می روند، در حالی که ما هر حرکت و هر قدم را کنترل می کردیم تا ذره ای انرژی از دست ندهیم یا خیلی سریع نفس نکشیم. اما این برای ما خوب بود زیرا آنها مسیر یش روی ما را طی کردند. در نهایت ما به 11 ساعت زمان برای رسیدن به قله نیاز داشتیم در حالی که آنها در حدود 7 ساعت به آن رسیدند.

صعود ازباتل نک و عبور از زیر سراک بزرگ چگونه بود؟

خوب ، من داستانهای زیادی شنیده بودم.اما صادقانه بگویم ، شرپاها طناب ها را ثابت کرده بودند و گروه پیش روی ما مسیررا خوب برف کوبی کرده بودند، بنابراین واقعاً فقط راه رفتن بود. البته ، آن سراک بزرگ و ترسناک بالای سر شما وجود دارد. شما نمی خواهید بالا را نگاه کنید. شما سعی می کنید آن را فراموش کنید.

2 2
سراک بزرگ کی 2

ما چیزی که انتظارش را نداشتم شیب زیاد و یخی بعد از گذر بود. اما باز هم ، شلوغی تیم های پیش رو به ما کمک کرد ، زیرا آنها سوراخ های کوچکی برای کرامپون ها گذاشته بودند. با این حال سخت بود.

در طول صعود ، آیا هرگز به برگشتن فکر کردید؟

خوب ، بعد از این قسمت شیب دار و یخی، 200 متر آخر (عمودی) سخت ترین آنها هستند. ما واقعاً خسته بودیم و عمدتا آنچه در ذهنم گذشت این بود که “خوب ، آیا کاری که من اینجا انجام می دهم بی خطر است؟” احساس می کردم نزدیک به بیهوش شدن هستم. دوست من هوگو سریعتر از من پیش می رفت، احساس می کردم در حال بیهوشی هستم و نمی توانم به این فکر کنم که “اگراتفاقی بیفتد ، شما رفته اید”.لحظه بدی بود ، اما بعد به یاد آوردم که چه مدت است این کوه را در ذهنم تجسم می کردم، حمایت کامل دوستان و خانواده و آمادگی ذهنی ای که سالها در آن رشد کرده بودم. بالاخره همه چیز جمع شد.ما دو نفر آخر بودیم که به قله رسیدیم.ساعت 9 صبح بود.

3 2
نیلز جسپر بر قله کی 2

فرود چطور بود؟

ما می دانستیم که باید تا کمپ 3 برگردیم ، زیرا کمپ 4 فقط برای یک استراحت کوتاه برای آب رسانی مناسب است.در راه فرود با ساجد صدپرا را دیدیم. ما آخرین مردان کوه بودیم و هوا تاریک شده بود. در کمال تعجب ، ساجد کاملاً تنها بود و سعی می کرد اجساد را حرکت دهد. هیچ کس در تیمش با او نبود. شروع به کمک کردیم. ما طناب را به بدن علی وصل کردیم و آن را به سمت باتل نک هل دادیم ، اما مطمئن نبودیم که ساجد قصد دارد آن را تا کجا پایین ببرد. با نگرانی از سالم پایین آمدن، به پایین ادامه دادم. هوگو به نوعی انگیزه ای برای ماندن در کنار ساجد پیدا کرد.

آیا هوگو آیاویری را قبل از اکسپدیشن می شناختید؟

نه. ما در بیس کمپ ملاقات کردیم ، اما به خوبی ارتباط برقرار کردیم. من یک سال در بولیوی زندگی کرده بودم ، کشور و مردم را می شناختم ، بنابراین ما خیلی خوب با هم کنار آمدیم. همچنین ، ما با سرعت مشابهی صعود کردیم ، که در قله برود متوجه آن شدیم. همنورد من حال خوبی نداشت ، بنابراین بسیار محتاط بود.

4 1

شاید شما دو نفر بتوانید برای اکسپدیشن های بعدی تیم شوید؟

خوب ، من برنامه ای برای اکسپدیشن های بعدی ندارم. پس از سالها انجام این کارها ، اکنون دوست دارم روی چیزی فنی تر در کوه های آلپ یا قفقاز تمرکز کنم.کی 2از کودکی یک رویا بود. در نهایت ، پس از صعود نانگا پاربات ، شروع به بررسی آن به عنوان یک هدف واقع بینانه کردم. من دو سال پیش تلاش برای صعودآن کردم اما مجبور شدم با انگشتان یخ زده عقب نشینی کنم. به همین دلیل است که امسال از شرایط خوب صعود آگاه بودم و این دلیل درخواست مجوز برای برود پیک نیز بود.

کارم تمام شد.

حالا که کارم را تمام کرده ام می خواهم با دوستانم صعود کنم. شاید من قصد اکسپدیشن برای کوه های کم ارتفاع ترداشته باشم ، اما در غیر این صورت ، می خواهم وقت خود را به تورهای اسکی ، صخره نوردی و یخ نوردی در کوه های آلپ اختصاص دهم.

اگر شما هیچ طناب ثابت و هیچ مسیر برف کوبی شده ای پیدا نمی کردیدآیا باز هم تلاش می کردید؟

آره. در حقیقت ، ما طنابی را فقط در آن کوله پشتی حمل کردیم. اما ما بدون مسیر برف کوبی شده کمی شانس داشتیم. بعلاوه ما هم از نظر آب و هوا خوش شانس بودیم ، هم دربرودپیک و هم در کی2.

این فصل سختی در پاکستان به دلیل کووید بود. پس از بهار گذشته به ویژه در نپال عدم قطعیت زیادی وجود داشت. بیس کمپ چه فضایی داشت؟

خوب ، من افراد بسیار با انگیزه ای پیدا کردم. پس از همه مشکلات برای رسیدن به آنجا ، آنها واقعاً اهداف خود را روشن کردند. در همان زمان من تعجب کردم که تقریباً هیچ کس دیگری به فکر صعود بدون اکسیژن نبود. برای خودم ترجیح می دهم از اکسیژن اضافی استفاده نکنم و فکر می کردم این یک هنجار است ، اما اینطور نبود. بقیه از اکسیژن استفاده می کردند ، حتی از کمپ 2 که به نظر من دیوانه کننده است.البته ، بحث پول است. وقتی شنیدم که این مشتریان با خدمات کامل چقدر پول پرداخت کرده اند ، پسر ، تقریباً از کوه سقوط کردم!

برودپیک

اشاره کردید که فقط برای هم هوایی در کی 2 به برودپیک رفته اید. با این وجود شما ، ایاویرى و اسوالد پریرا تنها کسانی بودید که بدون اکسیژن در آن جا صعود کردید. و برودپیک طناب ثابت یا مسیرهای برف کوبی شده نداشت، درست است؟

بله ، صعود به قله برودپیک دو روز طول کشید. در روز اول ، ما سه نفر (به همراه تیم طناب ثابت کشی) ما در برف عمیق به ارتفاع 7،700 متر رسیدیم. برخی از ما سعی کردیم از طناب ثابت ها کمک بگیریم اما برف خیلی عمیق بودو شک می کردیم اصلا آن ها وجودارند یا نه! همه برگشتیم. اما تعدادی از ما فکر کردیم که می توانیم یک روز در کمپ 3 استراحت کنیم ، سپس یکبار دیگر آن را امتحان کنیم. ما سه تیم بودیم ، لوتا ، نستیا و پنج کوهنورد پاکستانی. سپس ما در مورد گروه بزرگی از حدود 30 نفر نیز شنیدیم که روز بعد به آنجا می روند. آنها حدود ساعت 8 تا 9 شب حرکت کردند ، اما ما به استراحت بیشتری نیاز داشتیم و ساعت 2 بامداد حرکت کردیم. در نهایت ، لوتا تصمیم گرفت پایین بیاید.به نقطه روز قبل رسیدیم. کمی بالاتر ، ما با دیدن صف طولانی کوهنوردان ، منتظر تیم ثابت کننده طناب ، شگفت زده شدیم. خوشحال بودیم که استراحت بیشتری داشتیم! ما حدود یک ساعت منتظر ماندیم و دوباره به آرامی ، در صف ، به طرف بالا حرکت کردیم.

اما بعد ، در بالا ، دوباره نشستند و منتظر ماندند. من فکر کردم ، “خدا ، ما برای این کار وقت نداریم.” اسوالد ، هوگو و من توافق کردیم که از تیم ثابت کننده طناب عبور کرده و بدون طناب صعود کنیم. بنابراین ما انجام دادیم. این باعث افزایش انگیزه ما شد. به تیم طناب ثابت کش ها رسیدیم ، یک طناب دیگر را که گذاشته بودیم ، گرفتیم ، خودمان آن را تعمیر کردیم و ادامه دادیم.

سپس تراورس طولانی به خط الراس قله رسید. دیر می شد و گاهی باران برفی می بارید. ما از طناب های قدیمی یا هیچ طنابی استفاده کردیم. در یک نقطه ، من فکر کردم ، همین است اما هر بار که یکی از ما فکر می کرد به عقب برگردد ، شخصی به دیگران انگیزه می داد که ادامه دهند. سرانجام به آخرین خط الراس به قله اصلی رسیدیم ، که به طرز شگفت انگیزی آسان بود.

در راه از نستیا و آقای کیم عبور کردیم.
ساعت 15.30 بعدازظهرقله را صعود کردیم. دیگر دیر شده بود ، بنابراین تا ساعت 4 بعد از ظهر ، به سمت پایین حرکت می کردیم. در راه ، نستیا را پشت سر گذاشتیم ، کمی بعد با حداقل یک باربر از آقای کیم عبور کردیم. در نهایت ، ما دو یا سه دستگاه از طناب زن پاکستانی را دیدیم. و این در مورد آن است وقتی پستی از میرزا علی را خواندم که ادعا می کرد هشت نفر از اعضای تیمش صعود کردند ، شگفت زده شدم. اما چه کسی می تواند بگوید؟ تشخیص افراد با لباس ها و کپسول های اکسیژن اضافی و به خاطر سپردن آنها دشوار است.

5 1


ما سه نفر در همان زمان به قله رسیدیم. من مستقیماً به کمپ 3 ادامه دادم. پنج دقیقه بعد ، اسوالد پیامی از نستیا دریافت کرد که از او می خواست منتظر او باشد. تا آن زمان ، من پایین تر بودم. در واقع من به کمپ 3 رسیدم.در آنجا واقعاً از خستگی متلاشی شدم و صبح روز بعد از وقایع وحشتناک مطلع شدم. ما نستیا را همراهی کردیم و کوله پشتی او را از کمپ 3 به کمپ 2 بردیم زیرا او بسیار آهسته در حال فرود بود. وسایل خود را از کمپ 2 بیرون آوردیم و به بیس کمپ ادامه دادیم.

چقدر این پست مفید بود؟

ستاره چپ بیشترین امتیاز

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

pirhayati

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین مقالات

مقالات پیشین

سبد خرید
راهنمای خرید و ارسال
فروشگاه
وبلاگ
حساب من
0 مقايسه
0 مورد سبد خرید