تعقیب رویاها ، دراولین صعود رخ جنوب غربی برودپیک به سبک آلپی به قلم دنیس اوربکو
اولین صعود برودپیک در سال 1957 توسط تیمی کوچک از کوهنوردان اتریشی در سمت غرب کوه انجام گرفت که تبدیل به مسیر نرمال کوه شد. این مسیری به نسبه آسان می باشد که به قله ختم می شود. دیگر مسیرها مسیرهای شمالی از شرق تا غرب و سپس این مسیر را تا قله دنبال می کنند تا سال 2005 هیچ صعودی در قسمت جنوبی کوه صورت نگرفته بود.
تا جایی که من می دانم تلاشها در سمت جنوبی در سال 1984 شروع شد. سه گانه قدرتمند لهستان ، ویلیچکی ، کوکوچکا و کورتیکا سعی کرده بودند تا از جنوب غربی کوه بالا بروند اما در بازگشته بودند. چهار اکسپدیشن دیگر توسط اینوراتگی ، ریک آلن ، آندرو لاک و گوران کراپ هم شکست خورده بود. این کوهنوردان کارکشته و شناخته شده ای بودند که زیر 7000 متری مسیر بازگشت در پی گرفتند. در حالی که پرشیب ترین دیواره های نانگاپاربات ، ماکالو ، دائولاگیری صعود شده بود. قسمت جنوبی برودپیک دست نخورده مانده بود.
فهرست مطالب
Toggleرخ جنوب غربی برودپیک
هدف ما صعود رخ جنوب غربی برودپیک به ارتفاع 2500 متری بود. این اکسپدیشن از شش کوهنورد ایتالیایی ، روبرتو پیاتونی ، مارکو آستوری ، استفانو ماگری ، ماتئو پیانتونی ، دمنیکو بلیگری ، ماریو مارلی – و دو کوهنورد قزاق سرگی ساموییلوف و من تشکیل شده بود. قبل از دیدار در پاکستان ، من چیز کمی راجع به کوهنوردان ایتالیایی می دانستم اما من و سرگی برای سالهای متمادی با یکدیگر در باشگاه مرکزی ارتش قزاقستان با هم کوهنوردی کرده بودیم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کوله پشتی 40 لیتری Snow Hawk مدل سیروان
نمره 4.50 از 5۳.۳۷۶.۰۰۰ تومان
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، سرگری یکی از کوهنوردان پیشرو بود که بارها قلل هفت هزار متری در پامیر و تیان شان را صعود نموده بود. او همچنین کمونیزم و خانتنگری را هم در زمستان صعود کرده بود. در سال 2000 ما رخ شمالی خانتنگری را صعود کردیم و برنده مسابقات مشترک المنافع کشورهای مستقل شدیم(ترجمه نام مسابقه شاید دقیق نباشد.)
“این خوب است که شما با همدیگر می روید”همسرم این را گفت.”البته که من به تو اعتقاد دارم اما با یک همنورد خوب شرایط هم بهتر می شود.” …گاهی خودم هم به سرگی بیشتر از خودم ایمان داشتم.
مطالب مرتبط :
بیس کمپ
ما بیس کمپمان را در مورنهای یخچال گودوین آستین ، در برابر دیواره جنوب غربی برپا کردیم. در 5 جولای با برافراشتن چادرهایمان در 4700 متری شناسایی مسیر را آغاز کردیم. دیواره دشواری به نظر می رسید. سراک ها و نوارهای صخره ای از مسیر محافظت می کردند. و قسمتهای یخی تا آطمان ادامه یافته بودند. بهمن درپای دیواره روی هم تلمبار شده بود. پس از چندین روز در یخچال فایچان ، در 5200 متری ، ما یک ایده شفاف درباره سختی و خطرات مسیرمان داشتیم. سرپرست ما ، روبرتو پیانتونی ، من و سرگی را از برنامه جدید با خبر کرد : صعود به قله از مسیر نرمال.
من گفتم. “اما من مسیر نرمال را صعود کرده ام.” قبول این برای من سخت بود.”الان باید چه کار بکنم؟” در پای این دیواره بزرگ ، پس از یک سال آماده سازی جدی ، این تقریبا غیرممکن بود که بازگردم. پس از یک هفته هم هوایی در مسیر نرمال تا 7200 متری ، من شروع به رویاپردازی مجدد درباره دیواره جنوب غربی نمودم.
سرگی در حالی که می خندید گفت بیا منطقی باشیم. “اول اینکه ما تجربه کافی داریم. دوم ، ما باید یک کار نو انجام بدهیم. و سوم ، من این مسیر را دوست دارم …و این مهمترین چیز است! چرا ما باید برگردیم. پس از یک استراحت خوب و آماده سازی منطقی بیس کمپ را ترک می کنیم.
در سال 1975 رینهولد مسنر و پیتر هبلر دوره صعودهای آلپی در هیمالیا را با صعود کوه پنهان از مسیری جدید آغاز کردند. از آن به بعد ، صعودهای بسیار کمی در هیمالیا به سبک آلپی در ارتفاعات بسیار بالا انجام گرفت. منظور من در اینجا صعود به یک کوه بالای هشت هزار متر از مسیری جدید و سخت ، درسبک آلپی خالص ، با یک تیم کوچک دو تا چهار نفری است. در 100 سال تاریخ کوهنوردی در هیمالیا و قراقوروم ، تنها چندین صعود این معیارها را داشته اند.
باشگاه ورزشی موج
پس از گذراندن یک شب در بیس کمپ برودپیک در 5100 متری ، ما شک و تردید ها را کنار گذاشتیم. شروع به حرکت به یخچال فایچن در 19 جولای و در تاریکی صبح کردیم. با طلوع آفتاب ما در بیس مسیرمان بودیم. این دیواره از دور بزرگ به نظر میرسید ، اما حالا از پای آن با کیلومترها یخ و سنگ بیشتر ترسناک بود.
اولین بیواک
اولین بیواک ما در ارتفاع 6100 متری ، انجام گرفت ، ما اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده بودیم و برای سختی های پیش رو حالا احساس آرامش می کردیم. من اولین نوار سنگی را از طریق یک صفحه سنگی که چندین متر زیر قسمت پیچیده دیگری کشیده شده بود رد کردم. این بلوک سنگی به شکلی یادآور ساختمانهای قدیمی اروپا بود ، صیقلی و پرشیب. تقریبا گیره ای نداشت ، اما یک خط 15 – 20 سانتی از یخ از بالا می آمد. من با تبر یخ ها صعود می کردم و پایم را سنگ صیقلی می کشاندم. برایم جالب بود که از پایین چطور به نظر می رسد. سرگی می خندید اما چیزی نمی گفت.
پس از برخی قسمتهیا یخی بالای نوار سنگی مشکی ، ما خودمان را در یک نوار سنگی اینبار زرد دیدیم. مانند یک قله قرون وسطایی ، ترسناک و مهیب. بدون هیچ راهی در چپ و راست ، ما مجبور بودیم که مستقیم به سمت آن برویم و تیغه را صعود کنیم. آزادی سبک آلپی گاها به مانند بازگشت به اعصار اولیه بشری می باشد. طبیعت انسان را در موقعیتی قرار می دهد که بقا تنها وابسته به قدرت عضلات ، تدبیر مغزی و سرعت و واکنش می باشد. یک کوهنورد در اینجا تبدیل به یک شکارچی می شود. ادراک وی قوی می شود و جزیی از محیطش می گردد. ما دو شب را در نوار زرد و درگیری با سختی های بالای این قسمت گذراندیم. سه طول 6a و یک طول 6b معادل [5.10a تا 5.10d] در ارتفاع 7000 متری لذتی بی اندازه ایجاد می کرد. چه چیزی یک کوهنورد را خوشحال می کند؟ ممکن است این حس باشد که تو می توانی به رویاهایت برسی. یا اینکه حس اینکه این همه کار سخت عبث نخواهد بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- اسکارف سر و گردن CRIVIT ابعاد 70×50 ۳۸۰.۰۰۰ تومان
ما کمپمان را در یک لبه سنگی بالای نوار زرد رنگ برپا کردیم. چادر ما شبیه یک ژله ماهی بی قواره بود. یک طرفش از هوا آویزان و جایی کافی برای خوابیدن وجود نداشت. با این وجود ما مثل بچه ها خوابیدیم، شانه به شانه. شبی راز آلود و پر ستاره فرا رسید. ستاره های آنقدر نزدیک بودند که میشد دستت را دراز کنی و آنها را بگیری. یا شاید می شد. و باد هم در حال خواندن موسیقی غم انگیز این نمایش زیبا بود. پس از یک روز سخت من خواب دخترم را دیدم. چشمان آبی او دل مرا گرم می کرد.
پیش از این هوا عالی بود. اما پس از شب ما در هفت هزار متری ابرها از غرب آمدند و یک لایه تازه برف روی شیب ها را پوشاند. صبح زود درست پس از جمع کردن چادر ، ما در برف عمیف فرو رفتیم و شروع به حرکت درون آن کردیم. زمانی که 7400 متری رسیده بودیم ، بهمن هایی که به عنوان برف نرم در مسیر قرار داشتند تبدیل به طوفان برف شده بودند. ما نظریه خودمان را برای صعود تیغه ها و قسمتهای سنگی دنبال کردیم ، اما بازهم این برف ما را آزار میداد. البته شیب سنگ هم اجازه جمع شدن برف زیاد را نداده بود. با اینکه سنگها سختتر بودند اما از دهلیزها ایمن تر هستند.
درای تولینگ در مه
درای تولینگ در بهمن غلیظ ، زمانی که شما تنها می توانی 5 یا شش متر جلوتر را ببینی ، شما را به یک دنیای خاص می برد. بدون احساسات ، بدون حس فضا یا زمان. تنها یک قسمت از برف که سنگ پیش روی شما را پوشانیده است. . بدون توانایی دیدن اطراف من فقط شهود خودم را دنبال می کردم. پس از گذراندن یک شب در یک لبه کوچک در میان دریای از مه ، ما کاری نداشتیم انجام بدهیم جز اینکه راهمان را به ناکجاآباد در پیش بگیریم. به سوی باد و بارش برف ، بالای سنگی که با برف پوشانده شده است.
عصر بعدی ما فهمیدیم که به بالای دیواره جنوب غربی برودپیک رسیده ایم. سنگ قدری آسانتر و کم شیب تر شده بود. با لبه ها و شکافهای بیشتر . ما به شدت خسته بودیم ، و تنها با اتکا به یک اراده قدرتمند می توانستیم ادامه دهیم. ما چیزی برای خوردن نداشتیم و امروز آخرین روزی بود که می توانستیم آب درست کنیم. برنامه ما این بود که در پنج روز به قله برسیم اما شرایط هوا و سختی مسیر تا اینجای کار یک روز به برنامه ما افزوده بود.
پس از گذر از یک لبه پرشیب و باریک در 7800 متری ، ما چادرمان را با سختی زیاد برپا کردیم. یک کیسه خواب ، یک کت پر ، یک بادگیر یک کت پلار برای تیم- کنترل وزن برای تیم البته قدری خطرناک. آن شب نتوانستیم کفشهایمان را درآوریم ، و البته تشنگی ها فشار زیادی می آورد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
دستکش پلار نورث فیس مدل hiker
نمره 3.25 از 5۳۴۴.۰۰۰ تومان
“سرگی ، چطوری؟” با اولین تلالو آفتاب این صدای وزوز من بود. “سردته؟پاهاتو حس می کنی”
“لطفا یک تکه یخ به من بده” دوست من با یکدندگی گفت. ” زبانم کاملا خشک شده. دراینجا یک دریا آب هست که یخ زده…”
به سوی قله
صبح فردا قدری ترسناک بود. به نظر هوا روبه خراب شدن می رفت. البته ابرها هنوز در دره ها بودند. ما می توانستیم قسمتهای آخر قبل از مسیر قله را ببینیم ، و ما شروع به باز کردن راهمان از بین برف کردیم. این کار به شدت سخت بود. تنها یک ایده باعث حرکت ما میشد. ذهن ما پایین رفتن را نمی توانست قبول کند و ما از بین برف سخت راه را باز می کردیم. ابرهای ضخیم کوههای زیر 7500 متری را پوشاندند. و تنها نوک ماشربروم و گاشربروم 4 به چشم می امد.
در مسیر جنوب شرقی برودپیک ، جایی که ما در 7950 متری به آن رسیدیم ، باد تبدیل به طوفان شد. انگار باد تلاش می کرد که ما را به دره ها پرت کند. این مانند یک جنگ بود. من از پشت یک قسمت کوچک به پشت بعدی در می رفتم. گام به گام در طناب همدیگر ، ما صعود را در آسمان آبی تیره ادامه می دادیم. ناگهان قله پیدا شد. سه متر پایینتر خستگی امانم را بریده بود ، و احساس می کردم که در حال تمام شدن هستم. اما با دیدن پرچم تیمهای قبلی که در باد تکان می خوردند ، من یک موج جدید از انرژی را درون خودم حس کردم، گویی که دوباره از نو شروع کرده ام. درساعت 11:30 دقیقه صبح من و سرگی به قله رسیدیم.
باد همچنان سعی می کرد ما را به پایین پرت کند. در افق تنها بلندترین نقاط مشخص بودند. نوک کی2 ، گاشربروم ها ، و یک جهان خالی با دو کوهنورد نحیف.
یادی از خیام
کمپ سه در مسیر نرمال در 7200 متری زمانی که من و سرگی به آن رسیدم آرام بود. نه بادی ، نه هیاهویی. نیازی برای عجله کردن یا انجام کاری مهم نبود. ما نتواسنتیم جلویخودمان را برای دست زدن به یک ذخیره را در آنجا بگیریم. چرا که به شدت تشنه بودیم. نمیدانم چرا آب خوردن هیچ وقت در شهر این مزه را ندارد. چرا بهترین چیزها در زندگی اینقدر ساده هستند؟
آنطور که حکیم عمر خیام می گوید، ” اگر می خواهی شادی را حس کنی ، به صحرا برو. پس از بازگشت اولین آب گل آلود هم می تواند منبعی برای خوشحالی تو باشد ، “
کپسول گازی که ما قرض گرفته بودیم متعلق به یک صعود تجاری بود. زمانی که آنها را در روز بعد در کمپ یک دیدیم ، سعی کردیم کارمان را توجیه کنیم ، اما آنها تنها به چهره های خسته ما خندیدند و اعلام کردند که برنامه شان تمام شده است.
“اینجا تعداد زیادی گاز هست ، هرچقدر میخواهید بردارید.”
“نه کافیه ، ممنون. ما شکلات را ترجیح می دهیم”
و این بیسکوییت ها ، و چای بیشتر و … رابی و مارکو ما را در عصرگاه و در یخچال پای کوه دیدند. پس از تبریک ، آنها با اینکه ماقدری یاغی گری کرده بودیم ، کوله هایمان را گرفتند و مورن ها را به سمت پایین رفتیم. کوه پهن برودپیک هم به ما دو فرد خسته یا شاید دو پشه مزاحم برای او خسته نباشید می گفت. به زودی خودمان را در بیس کمپ یافتیم ، پر از ایمنی ، دوستان و راحتی.
هر فردی در هر زمانی ، این امکان را دارد که افقهایش را گسترش دهد. که می تواند یک دست آورد ورزشی نباشد. افقهای رویا بی پایان هستند، و فقط کافیست دستت را دراز کنی تا آنها را لمس کنی. صعود برودپیک مانند چنین لحظه ای برای من بود، صعودی که من در آن چیزهایی را که در سالها کوهنوردی به دنبالش بودم یافتم. اکسپدیشن تمام شده بود ، اما من این روزهای پر تنش در شیبهای یکی از زیباترین کوههای زمین را فراموش نخواهم کرد.
خلاصه
اولین صعود آلپی رخ جنوب غربی برودپیک – 8047 متر- درجه سختی : (2,500m, 6b A2 M6+ 70°) ، به مدت شش و نیم روز صعود ، و یک و نیم روز فرود ، سرگی ساموییلف و دنیس اوربکو ، 19 تا 26 جولای 2005.
این برنامه از نظر مالی توسط : سالیس ، لاسپورتیوا ، کمپ ، نورث فیس ، الکترولوکس ، و خدمات امداد آلماتی حمایت شده بود.
باشگاه ورزشی موج / دکتر مهدی جباریان
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
2 نظر در “خط زندگی ، جنوب غربی برودپیک”
با سلام .
در سمت راست اولین تصویر ، به نظر میرسه که پرچم کشورمون ( ایران ) در قله به اهتزاز در اومده .
سلام. بله گویا این پرچم در سالهای پیش از این صعود توسط مرحوم اعتماد فر نصب شده بوده.