اد ویسترز اولین امریکایی و ششمین انسانی است که توانست ۱۴ قله ۸۰۰۰ متری را بدون اکسیژن کمکی صعود نماید. در ادامه خلاصه ای از آموخته های وی از صعود را خواهید خواند:
درسهایی که اد ویسترز از صعود گرفت
من در سال ۱۹۸۲ شروع به فعالیت به عنوان راهنما در کوهستان کردم، و این یک کلاس درس کامل بود. این به من یاد داد که چطور در حال صعود به آینده نیز فکر کنم. زمانی که به قلل بزرگ رفتم ، مجبور بودم یاد بگیرم که با دسته ای از قوانین مشخص زندگی کنم.
آناپورنا
من دوبار مجبور شدم از آناپورنا بازگردم، چرا که میزان خطر بیش از حد قابل قبول بود. اما زمانی که سیزده قله دیگر را به اتمام رساندم، میدانستم که الان مجبورم به این کوه نیز بازگردم. البته شاید هم میشد بدون صعود به چهاردهمی به خانه بازگشت. اما پس از صعود چوآیو همه چیز عالی بود و توانستم آناپورنا را نیز صعود کنم.
تلاش برای صعود ۱۴ قله ۸۰۰۰ متری – قناعت
همه چیز در این پروژه به شکل یک فرآیند است. موضوع این نیست که چقدر به طول بیانجامد. برای من ۱۸ سال طول کشید تا توانستم آنرا به پایان برسانم. من راجع به آن نوشتم، راجع به آن حرف زدم…من یاد گرفتم که در جایی باید قانع شد.
ارزیابی ریسک
کوههای بزرگ برای سالیان دراز در جای خود بوده اند. اگر در یک تلاش نتوانستید صعود کنید، چه اشکالی دارد. برگردید و مجددا تلاش کنید. من همیشه به این مساله به عنوان یک نکته مثبت نگاه میکنم. من مجبور نیستم بازگردم بلکه باید برگردم. اگر به یک برنامه یا کوه به عنوان تنها شانس زندگیتان نگاه کنید، نحوه ارزیابی ریسکتان تغییر خواهد کرد.
هفت بار صعود اورست توسط ویسترز
هفت بار صعود اورست چیزی نبود که به دنبالش باشم و به قصد شمارش این کار را انجام ندادم. گاها صعود به اورست فرآیند هم هوایی برای کاری دیگر بود. زمانی که اورست را بدون اکسیژن کمکی صعود کردم، باعث شد که مرزهای ذهنی و فیزیکی من تغییر کنند. من می دانستم که باقی مانده هشت هزار متری ها سخت هستند، اما ارتفاع آنها کمتر است..
حادثه ۱۹۹۶
مرگ راب هال به من آموخت که در زمان راهنمایی مشتریان باید محافظه کارتر باشم. زمانی که میخواهید برای رسیدن به موفقیت قوانین را بشکنید، نباید اجازه دهید که تصمیمات شما تحت الشعاع قرار بگیرند. چه در زمان صعود یک کوه ۴۰۰۰ متری باشید یا در حال صعود به اورست باشید، قوانین مشابه هستند.
امداد در کی۲
امداد کی۲ در سال ۱۹۹۲ که به همراه اسکات فیشر برای نجات چانتال مادویت انجام گرفت و شانس صعود را از بین برد، یک تعهد اخلاقی برای انجام کار درست بود. اگر کسی نیاز به کمک داشته باشد، و من توان آنرا داشته باشم، انجام خواهم داد. شما همیشه می توانید مجددا به کوه بازگردید، اما جان یک نفر مجددا باز نمی گردد. من نمی توانم از کنار یک نفر بگذرم، این کار من را از درون آزار خواهد داد.
اعتماد به خویشتن
در یک زمان ، لحظه ای که بقیه می خواهند ادامه دهند، شما مجبورید که متوقف شوید و فکر کنید. افراد دوست ندارند که دستشان را بلند کرده و درباره موقعیت بپرسند، اما تو مجبوری که این کار را انجام دهی. در کی۲ برای لحظاتی فکر کردم که باید برگردم، اما به قله صعود نمودم. زمانی که به کمپ بازگشتم گرسنه بودم. من نباید آن روز صعود میکردم. پس از آن همیشه به ندای درونم گوش کردم. این چیزی بود که مرا زنده نگه داشت.
درس دوران کاری
حرفه من به من آموخت که اگر خود را وقف کاری کنی و اشتیاق انجامش را داشته باشی، میتوانی آنرا به سرانجام برسانی. اما بایست پس از ایجاد چشم انداز صبور باشی. مجبور خواهید بود که جلوی پایتان را ببینید و گام به گام به پیش بروید.
شرپاها
من درسهای زیادی از شرپاها آموختم. کوهها دارای هویت هستند، شما می توانید به آنها صعود کنید اما توان فتح کردن آنها را ندارید. تکبر را باید کنار گذاشت. هیچ وقت نخواهید توانست یک کوه را بزنید(شکست دهید) فقط باید در زمان مناسب در مکان مناسب باشید.
مصاحبه با اد ویسترز ، مجله سنگ و یخ ، ژانویه ۲۰۱۷ ، بازگردان توسط موج کوه