بدون دسته بندی, دنیای کوهنوردی, کوه های جهان, کوهنوردی

شیسپار : عزمی طولانی برای یک قله دلربا

شیسپار : عزمی طولانی برای یک قله دلربا

صعود شیسپار در سال 2017 به قلم کازویا هیرایده

شیسپار همیشه آنجا بود ، در پس ذهن من. یک کوه که ارزش عمری تلاش را داشت.

آشنایی با شیسپار

در سال 2002 ، من به تنهایی به پاکستان رفتم، در حالی که یک نقشه داشتم که مسیرهای صعود شده توسط گروههای قبلی در آن ثبت شده بود. هدف در اینجا پیدا کردن کوههای صعود نشده ، مسیرهای صعود نشده و نقاط خالی روی نقشه بود. در یکی از این نقاط، شیسپار را دیدم، با یک رخ شمال شرقی صاف و صعود نشده، همچنین فهمیدم که تجربه کافی برای تلاش روی شیسپار را به این زودی ها نخواهم داشت.

رفته رفته با توسعه دادن مهارت ها و صبر برای یک شانس، نهایتا پنج سال بعد یک تلاش در سال 2007 به همراه یوکا کوماتسو انجام دادم. هدف در اینجا ترسیم یک خط نو در میان رخ شمال شرقی بود. متاسفانه ، ما از 6000 متری به دلیل هوای ناپایدار بازگشتیم. پس از آن من فکر کردم که”هیچ کوهی وجود نداشت که من نتوانم صعود کنم حتی اگر لازم باشد زمین و زمان را به هم بدوزم.” این خود نابالغ و جوان من نمی توانست شکست را برتابد.

کوهنوردی من از آن پس لحظات خوب و بدی داشت. در یک سو ، من جوایز زیادی در جامعه کوهنوردی برده بودم. در سمت منفی ، یکی از اکسپدیشن های ما با مرگ افرادی که برای امداد ما آمده بودند به پایان رسیده بود.(در طول یک تلاش برای امداد در سال 2010 ، یک هلی کوپتر تصادم کرد و دو عضو تیم آن کشته شدند.)من می خواستم که به آغاز بازگردم. من حس می کردم که این کوه می تواند آن چرا که کم دارم به من بیاموزد ، هم به عنوان یک آلپینیست و هم به عنوان یک انسان.

بنابراین در سال 2012 به همراه تاکویو میتورو بازگشتم. این بار ما در رخ جنوب شرقی تلاش کردیم. این رخ کوه هم بزرگ و صعود نشده بود و مرا صدا می کرد. این بار هم به دلیل هوای خراب از 5350 متری بازگشتیم. اما پس از آن ، من یادگرفته بودم که شکست را تا حدودی قبول کنم.”حتی اگر همه دنیا را زیر و رو کنم، شاید نتوان بعضی از کوهها را صعود کرد. “

من نتوانستم فکر کردن به صعود شیسپار را به فراموشی بسپارم، پس سال بعد به هماره کی تانیگوچی بازگشتم. او یک همطناب عالی بود. من پنج سال قبل رخ جنوب شرقی کمت را با وی صعود کرده بودم.(صعودی که از برگزیده های کلنگ طلایی شد.) و من امید زیادی برای دستیابی به قله شیسپار داشتم. ما روی جبهه جنوب غربی مجددا تلاش کردیم. اگر یک یک سراک در بالای مسیر باعث شد که در ارتفاع 5700 متری بازگردیم. من دچار یاس شده بودم و مطمئن بودم که دیگر به این کوه باز نخواهم گشت. “مساله ای نیست که نتوان یک کوه را صعود کرد.”

در سال 2015، همطناب قدیمی من کی در یک حادثه کوهنوردی در ژاپن فوت کرد. این تراژدی ناگهانی باعث ایجاد سوال در انگیزه ام برای کوهنوردی شد. در نهایت این کش و قوس درونی ،تصمیم گرفتم که کوهنوردی را ادامه دهم. سال بعد ، من به همراه کنرو ناکاجیما اولین صعود لوینبو کانگری (7,095m) در تبت را با یک صعود مستقیم و سریع با موفقیت به انجام رساندیم. من تصمیم گرفتم که باید به سراغ شیسپار بروم. اگر می توانستم کوهی را که داستان از آنجا شروع شده بود صعود کنم، خطی جدید در من شکل می گرفت. خوشبختانه همطنابم رابطه من با شیسپار را درک می کرد، و من می دانستم که می توانم به او تکیه کنم. صحنه برای پرده آخر نمایش آماده شده بود.


آخرین مطالب در موج کوه


شروعی برای پایان

ما آماده شدن برای اکسپدیشن را در ژانویه آغاز کردیم، اما پشت هم سفارش های عکاسی در دنالی و اورست داشتیم. هونزا برای من مانند خانه دومم شده بود. امسال در تبت محصول کشاورزی پربار بود و دیدن دوستان قدیمی خنده بر لبان ما می آورد. پس با روحیه بالا در آستانه مسیر بیس کمپ بودیم.

یک اکسپدیشن پاکستانی با هدف پاسوپیک هم در بیس کمپ بود. آنها شرایط یخچال را دوست نداشتند و یک ماه جلوتر از برنامه کوه را ترک کردند. هوا به طور ممتد خراب بود ، و ما گذراندن روزهای طولانی در بیس کمپ را تمام کردیم. حفظ انگیزه دشوار بود.

با شروع صعود ، به طور دایمی در معرض خطر بهمن و پودر غبار گونه برف بودیم. اما اینبار یک چیز متفاوت بود. در گذشته ، در لحظات خطر و تحمل ، من دنبال توجیهی برای ترک برنامه بودم و درنهایت باز می گشتم. این بار ، هر دفعه که چنین تصمیمی لازم بود، حتی اگر یک درصد هم شانس موفق داشتیم، ادامه می دادیم. من حس می کنم که این به خاطر همنورد قدیمیم کی بود که بدون لبریز شدن از تمام رویاهایش دنیا را ترک کرد، در حالی که من هنوز زنده بودم، و تا زمانی که انگیزه، فرصت و توانایی ادامه دادن را داشتم، تسلیم شدن اشتباه بود. تعداد زیادی از تصمیمات این چنینی بود که ما را به سمت موفقیت رهنمون کرد.

هیچ کوهی مانند شیسپار نمی توانست مرا اینچنین لبریز کند.

کوه

صعود به همراه کنرو ناکاجیما

در 26 جولای ، پس از دو روز پیاده روی سبک، از شیب پاتونداس بالارفتیم و در بالای مسیر، شیسپار در روبه روی ما ایستاده بود، با یک فرش از گلهای وحشی در زیر پایمان. ما از شیب به سمت بیس کمپ و یخچال پاسو پایین رفتیم.

دو روز بعد، ما عازم مسیر شرقی شیسپار، تنها مسیر موجود در این قله به منظور شناسایی و هم هوایی شدیم.(این مسیر طولانی در سال 1974، برای اولین بار صعود شد.) یخچال یک هزار توی کامل از شکافها بود. تیغه شمالی که برای دستیابی به مسیر اصلی استفاده می شد صعب العبور بود. ما نهایتا صعود را در شیبهای برفی سمت غربی تیغه به پایان رساندیم. روز بعد، تیغه را تا 5600 متری دنبال کردیم. با بررسی مسیر فرود، به بیس کمپ بازگشتیم.

پس از دو روز استراحت، در یک آگوست بیس کمپ را ترک کردیم تا روی پاسوپیک (7,478m) ، 8 کیلومتری شمال غربی شیسپار، تلاش کنیم. متاسفانه به دلیل هوای خراب صعود به قله مقدور نشد و با دوشبمانی در 6400 متری و صعود تا 6750 متری ، حداقل هم هوایی را انجام دادیم.

ما تصمیم داشتیم که در پنجره هوایی بعدی به سراغ شیسپار برویم، اما با توجه به وضعیت پیشبینی هوا تصمیم گرفتیم که به هونزا بازگردیم تا برای سه روز در آنجا استراحت کنیم. پس از بازگشت به بیس کمپ، هوا هنوز هم قابل قبول نبود، و ما زمان را در چادر با آسمان ابری و بارش برف بیرون می گذراندیم.

موج کوه

نه روز پس از هم هوایی در پاسوپیک ، تصمیم گرفتیم که حرکت را آغاز کنیم. احتمالا هوای خراب تاثیری روی قسمتهای پایین مسیر نگذاشته بود. ما بیس کمپ را در زیر آسمانی تیره ترک کردیم و بارش برف در عصرگاه شروع شد. ما در سفیدی نمی توانستیم راهمان را بیابیم. در 5000 متری کمپ زدیم تا شاید شرایط بهتر شود اما با 40 50 سانتیمتر برف تازه ، ورود به دیواره کار احمقانه ای بود. دست از پا درازتر به بیس کمپ بازگشتیم.

ما تصمیم گرفتیم که تا پایدار شدن برف در بیس کمپ بمانیم. این صبر ما را عصبی کرده بود. حتی زمانی که پیش بینی هوا نوید هوایی خوب را می داد هم آسمان گرفته بود.

در صبح 17 آگوست، آسمان برای چند ساعتی باز شد و توانستیم رخ شیسپار را ببینیم که نور خورشید می درخشید. در روز بعد هوا خیلی خوب نبود اما ما تصمیم به شروع گرفتیم. حالا هزارتوی یخچال آشناتر به نظر می رسید و نهایتا شروع به صعود در رخ شمال شرقی کردیم.

کوهنوردی

قدری نگران سراک های معلق بالای سر در مسیر رسیدن به قسمت برفی بودیم و بعدا تصدیق شد که نگرانی به جا بوده است. اول ، یک سراک کوچک فرو ریخت که باعث شد برف ما را بپوشاند، اما این یک مشکل جدی نبود. به زودی یک صدای بزرگ و ابری از برف بالای سرمان دیدیم-چیزی که نمی شد ندیده گرفت. ما خارج از مسیر ریزش بودیم. اما زمانی که بهمن به ما رسید حجم زیادی از برف و باد ناشی از آن ما را در بر گرفت. نفس کشیدن سخت بود، اما خوشبختانه هیچ یک از ما آسیبی ندید. با موفقیت از گذرگاه توانستیم عبور کنیم. کمپ خود را در با صاف کردن یک ناحیه در 5450 متری برقرار کردیم.

صبح روز بعد با عبور از یک قسمت به یک دیواره یخی با شیب 60 تا 70 درجه رسیدیم. این با لایه نازکی از برف پوشیده شده بود، اما امکان استفاده از پیچ یخ بود. برای حفظ سرعت ، به طور همزمان با یک میانی دربین دو نفر از این قسمت رد شدیم. ساق پاهای من داغ کرده بود، اما این بهایی بود که برای صعود سریع باید پرداخت کرد. پس از پایان قسمت s شکل دیواره از یخ و برف، با یک دیواره سنگی مواجه شدیم. با تراورس به سمت چپ به یک حوزه برفی رسیدیم. هوا هم رو به خرابی می رفت. ما تصمیم گرفتیم که در پای قسمت سنگی شبمانی داشته باشیم، اما نقطه مناسبی وجود نداشت. حالا باید ادامه می دادیم یا به محل شبمانی قبلی باز می گشتیم. صعود را ادامه دادیم.

شیسپار موج کوه

یخ کم عمق بود که کارگذاشتن پیچ یخ را سخت می کرد. یک قسمت برفی بزرگ روی دیوار هم مانع حرکت بود که فرو ریخت و دو طول پیش روی ما را از برف جارو کرد. برای سه طول دیگر یک قسمت پرشیب برفی را صعود کردیم و به سمت راست خارج از مسیر مدنظرمان جایی که از ریزش بهمن به نظر در امان بودیم رفتیم. این قسمت باریک بود اما توانستیم یک جای مناسب برای دو نفر در برف بکنیم و در ارتفاع 6500 متری شبمانی کنیم.

در 20 آگوست تا طلوع خورشید صبر کردیم به این امید که قدری برف ثابت تر شود، سپس با دو فرود به مسیرمان بازگشتیم. پس از عبور از برف پرشیب و یخ برای سه طول دیگر به دومین نوار سنگی در مسیر رسیدیم. شیب سنگ حدود 60 درجه بود، اما حالت صیقلی آن با برف و یخ پوشیده شده بود. من کوله ام را پیش هیرایده گذاشتم و سرطناب رفتم.

برای نیمه اول طول ، توانستم چند پیچ یخ نصفه نیمه کار بگذارم که به نظر خیلی مطمئن نبودند. سپس برف و یخ روی مسیر ناپدید شد و هیچ جایی برای میانی گذاشتن روی سنگ صیقلی نبود. دست و پاهای من شروع به رسیدن به مرزهایشان کرده بودند، پس زمانی برای تلف کردن نبود. به صعود بدون حمایت ادامه دادم. ناگهان هر دو پایم در رفت اما یکی از تبرها در بالا گیر کرد. برای اولین بار در ارتفاعی اینچنین نعره می زدم. یک پیچ یخ نصفه دیگر کار گذاشتم تا مسیر قدری ایمن تر شود. سپس در حرکت بعدی سقوط کردم. در این حالت داشتم فکر می کردم که تمام میانی هایی که در زیر کار گذاشتم عمل نکنند، اما کار کردند. بالاخره این طول هم تمام شد و به بالای نوار سنگی رسیدیم.

در بالا ، ما سه طول یخ را به طور همزمان صعود کردیم. سپس بارش برف باز هم شروع شد و مجددا شروع به کارگاه زدن کردیم. محل امشب شبمانی ما با کندن یک قسمت برف و یخ در 6860 متری ایجاد شد.

در طول شب، بارش برف ادامه داشت و چادر ما در برف فرو رفته بود. در صبح تقریبا نصف چادر دفن شده بود. ما تمام روز را در چادر صبر کردیم. این ارتفاع بالای سطح هم هوایی ما بود، و من آنرا حس می کردم چرا که اشتهایم را از دست داده بودم.

به سوی آخرین گامها

روز بعدی ، در 22 آگوست ، صبح زود برخاستیم و امید داشتیم که به قله برسیم. اگرچه بارش برف باعث شد که برای مدتی در چادر بمانیم. در ساعت 6 صبح دید بهتر شد و شروع به حرکت کردیم. در میان این برف جدید، باید به سمت جلو کنده کاری می کردیم تا به پیش برویم. برف کوبی در این برف سنگین مرا به یاد کوهنوردی در زمستان ژاپن می انداخت. پس از یک طول از برف پرشیب ، سه طول تراورس به سمت راست ما را به یک مسیر برفی برد و پس از چهار طول دیگر، نهایتا به مسیر شرقی در 7200 متری رسیدیم.

الان ساعت 11 صبح بود. ما با ژاپن تماس گرفتیم تا بتوانیم یک به روز رسانی از وضعیت هوا به دست آوریم. هوا برای روز بعد به نظر به همین شکل بود. دید بد نبود و با وجود بارش برف ما حرکت به سمت قله را ادامه دادیم. با یک حلقه طناب و مقدار کمی ابزار و غذا.

باد قدری تند است، اما می شد راکاپوشی را دربین ابرها و در جنوب دید. در همین زمان بود که ابرها ما را در بر گرفتند و ما باید مسیر برگشتمان را به دقت چک می کردیم. با عبور از تعداد زیادی از قله های کاذب در مسیر ساعت 2 عصر ناگهان به قله رسیدیم. ریش یخ زده هیرایده ام را شبیه به سانتاکلوز کرده بود. یک تماس تلفنی سریع و پس از آنهم یک چاله برفی عمیق کنیدم تا عکس کی تانیگوچی را درون آن قرار دهیم و سپس شروع به بازگشت کردیم.

شیسپار

مسیر ما تقریبا به طور کامل محو شده بود پس شروع به استفاده از قطب نما برای مسیر یابی کردیم ودرست قبل از تاریکی در کنار وسایلمان بودیم. بهتر بود که پایین تر می رفتیم ، اما هیچ دیدی وجود نداشت، پس یک لبه را کنده و بیواک کردیم. در طول شب بارش برف مجددا چادرمان را دفن کرد.

ما در طوفان از خواب بیدار شدیم. بیشتر از اینکه به خاطر قله خوشحال باشیم، حالا نگران بازگشت زنده به پایین بودیم. فلات در اینجا گسترده بود و لازم بود که در طول مسیر از سه قله فرعی صعود کنیم. یافتن راه در دید تقریبا صفر هم محال به نظر میرسید. ما در چادر صبر کردیم و دعا می کردیم که هوا بهتر شود.

در حدود ساعت 6:30 صبح دید قدری بهتر شد، البته باد همچنان با قدرت می کوفت. ما نیم نگاهی به مسیر تیغه شمالی کردیم، اما دید فقط تا قسمت پایینی را پوشش می داد و این قسمت برای ما ناشناخته بود. نهایتا اما هوا بهتر شد و توانستیم که مسیر را به خوبی تشخیص داده و فرود برویم. امشب اولین شبی بود که پس از شش بیواک در کوه جایی صاف و راحت برای خواب داشتیم.

رسیدن به بیس کمپ بیش از صعود به قله با احساسات همراه بود. حالا ما بیرون کوه بودیم-زنده…

خلاصه

شیسپار - موج کوه

اولین صعود آلپی شیسپار (7,611m) در باتورا موستاق پاکستان از طریق اولین صعود رخ شمال شرقی  (2,700m, WI5 M6) توسط کازویا هیرایده و کنرو نا-کاجیما از ژاپن، 18 تا 24 آگوست، 2017. کوهنوردان از طریق مسیر شرقی و تیغه شمالی فرود آمدند. آنها نام این مسیر را شکریه(تشکر کردن در زبان اردو) نهادند. شیسپار پیش از این تنها دوبار توسط یک تیم لهستانی-آلمانی در 1974 و یک تیم ژاپنی در 1994 صعود شده بود. هر دو تیم قبلی از استراتژی محاصره ای و با استفاده از ثابت کشی کوه را صعود کرده بودند.

دکتر مهدی جباریان / باشگاه ورزشی موج

مهدی جباریان

*مهدی جباریان : شروع فعالیت کوهنوردی 1376 برخی صعودهای شاخص: • گشایش مسیر در دیواره پاتخت ، زمستانی ، سبک آلپی • رکورد صعود چهارجبهه دماوند در 25 ساعت و سی دقیقه:شروع از گوسفندسرا، مسیرهای جنوبی، غربی، شمالی، شمال شرقی، پایان در گوسفندسرا • صعود سه جبهه دماوند در 21 ساعت: شروع از گوسفندسرا، مسیرهای جنوبی، شمالی و شمال شرقی • رکورد صعود آزاد انفرادی دهلیز مرکزی یخار از معدن تا انتهای یخچال در 12 ساعت • صعود زمستانی دماوند 10 مرتبه: گرده شرقی(تیغه های یخار)، جنوبی، شمالی، یکروزه... • صعود دماوند مجموعا 104 مرتبه در فصول مختلف یالهای گوناگون. • صعود زمستانی گرده شرقی سرکچال به خلنو • صعود زمستانی قلل شاخک و علم کوه از مسیر سیاسنگا • رکورد صعود سرعتی آزاد انفرادی گرده آلمانها از ونداربن تا تنگ گلو در 7 ساعت و سی و سه دقیقه • تلاش برای صعود زمستانی آلپی ترکیبی دیواره علم کوه مسیر هاری رست، صعود برتر سال 96 • صعود به گرده آلمانها چهارده مرتبه در فصل بهار و تابستان و پاییز – صعود یکروزه گرده آلمانها • صعود یکروزه دیواره علم کوه، مسیر هاری رست از ونداربن به ونداربن بدون بارگذاری 21:33 ساعت • صعود دو مسیر هاری رست و فرانسوی های دیواره علم کوه در یک روز • رکورد عبور از البرز، شروع دربند توچال تا آزادکوه کلاک ، 102 کیلومتر، 9000 متر صعود در 46 ساعت رکورد صعود سرعتی زمستانی گرده آلمانها از ونداربن به ونداربن در 67 ساعت • رکورد صعود سرعتی خط الراس دوبرار در 17 ساعت و نه دقیقه • صعود سرعتی از پل خواب توچال کلک چال جمشیدیه در 15 ساعت و 20 دقیقه • صعود یکروزه از دربند توچال تا سرکچال سپیدستان در 23 ساعت و 50 دقیقه ، 65 کیلومتر، • صعود قله خان تنگری 7010 متر • تلاش برای صعود قله ماناسلو 8163 متر • صعود یخچالهای شمالی سبلان، کسری، یخار • صعود و تمرین سنگنوردی در دیواره های شروین، پلخواب، بیستون.... • گشایش مسیر در دیواره های کاسونک، شروین، اوسون ترکیبی ... • مربی کوهپیمایی درجه سه سایر: کمربند مشکی جودو دان یک کارشناس مهندسی معماری، دکتری مدیریت بازرگانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین مقالات

مقالات پیشین

سبد خرید
خرید لذت بخش و مطمئن از موج کوه
فروشگاه
وبلاگ
حساب من
0 مقايسه
0 مورد سبد خرید