رضایت : گشایش مسیر در رخ جنوب غربی گاشربروم یک پس از 5 بار تلاش را روایت می کند.
اگر می دانستم که چه مقدار زمان ، از خود گذشتگی و نا امیدی هزینه تمام کردن یک مسیر جدید در گاشربروم 1 خواهد بود، هیچ گاه این راه را آغاز نمی کردم. ما من یک ساحره یا یک غیبگو نبودم ، هرچند بهتر که اینطور بود چرا که دیدن چیزهای منفی می توانست مطلوب نباشد، ما تنها آینده را در میان الوان درخشان و پس از پیروز بر موانع می دیدیم. اینطوری می توان از هر روز نویی لذت برد ، زیرا ما هیچ گاه نمی دانیم که پایان کی خواهد بود؟
در سال 2007 من برای اولین بار کوه زیبا را دیدم. کوه زیبا یعنی گاشربروم یا شاید برعکس. در آن زمان هدف من تلاش روی گاشربروم سه بود. اما گاشربروم یک ، در اولین نگاه عاشق آن شدم. پس از آن 5 تلاش روی گاشربروم یک با هدف اولین صعود رخ جنوب غربی کوه انجام دادم. (در سال 1983 ویتک کورتیکا و یرزی کوکوچکا رخ جنوب غربی را صعود کرده بودند، اما در زیر نوار صخره ای قسمت آخر به سمت راست تراورس کرده و مسیر جنوبی قله را در پیش گرفتند. در سال 2008 هم والری بابانوف و ویکتور آفناسیف سمت راست این رخ را صعود کرده سپس مسیر جنوب غربی به قله را پی گرفتند. نهایتا صعود رخ کامل جنوب غربی صعود نشده مانده بود.
رضایت
به من اجازه بدهید تا به آخرین فصل این داستان بروم. در تابستان 2017 ، من و زدنک همطناب همدیگر برای صعود به این رخ پرشیب بودیم. پس از 4 روز پیاپی صعود و شب مانی ، حالا در ارتفاع 7800 متری ، هر حرکتی بسیار سخت بود. مانع بزرگ سنگی در بالای رخ کوه حالا در مقابل ما قدبرافراشته بود. بررسی ما از طریق دوربین یک گذرگاه یخی را که نسبتا آسانتر بود را مشخص کرده بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کمربند CVT سگک فلزی 2.5
نمره 4.25 از 5۹۸.۰۰۰ تومان
ما امید داشتیم که در این ارتفاع چیزی به غیر از سنگنوردی در جلویمان باشد. اگرچه واقعیت مثل یک طوفان همه رویاها را با خود برد. برفی که از پایین نوید یک قسمت نسبتا آسان را به ما میداد حالا از نزدیک بیشتر مثل یک روکش نازک شیرشکلاتی روی سنگ به نظر میرسید. یک ترکیب وحشتناک ، اما بازگشت این 2500 متر هم خود چیز غیرممکن دیگری بود. ما می دانستیم که گزینه ای جز بالا رفتن وجود ندارد. به طور متناوب پودربرفی که از بالا می آمد هوا را پر می کرد. خوشبختانه از بادهای تند خبری نبود. با توجه به ارتفاع می توان بگویم که هوا خوب بود.
طول بعدی از من زمان واقعا زیادی گرفت. حداقل از نظر خودم. من حتی مجبور شدم که دستکش هایم را در بیاورم ، آنها را داخل کت پر گذاشته و با دست لخت کار کنم. نمی توانستم انگشتانم را حس کنم اما توجه به آن نمی کردم. در این ارتفاع شما مجبورید که یک توالی از تعداد کمی حرکت سریع و درست انجام دهید، سپس قبل از ادامه بایستید و نفس بکشید. نمی توانید بیش از حد فشار بیاورید چون ممکن است کنترل بدن یا حتی هوشیاری خودتان را از دست بدهید. این میتواند باعث یک سقوط کشنده شود. البته برای هر دو نفرمان چرا که حمایت بین ما بسیار ضعیف بود.
خلاصه روز
به طور خلاصه روز مفیدی نبود : در طول 12 ساعت صعود تنها 80 متر جلوتر رفته بودیم. یک میخ نسبتا خوب کار گذاشتم و فریاد زدم تا زدنک صعود کند. الان باید یک جا برای شب مانی پیدا می کردیم اما جای خوبی برای چادر وجود نداشت. هیچ انتخابی نبود جز عمیق کردن یک اسلب یخی روی یک تخته سنگ با شیب 70 درجه. پس از کنده کاری در یخ ، خانه ی خود را به شکلی تقریبا روی هوا بنا کردیم. بدون هیچ حرفی شروع به درست کردن غذا کردیم. این سومین روز ما بالای هفت هزار متری بود. درون چادرتلاشهای قبلیم روی این جبهه کوه در ذهنم چرخ میزد.
زدنیک و من اولین کراکس مسیر را قبلا رد کرده بودیم، یک مانع سنگی در ارتفاع 7400 متری ، که مسیر ما را برای رسیدن به قسمت های برفی سمت چپ سد کرده بود. مشکلات مرتبط با سلامتی وی در بیواک بعدی شروع شد. در آنجا بود که وی یک فرود 1700 متری رفت و من از طریق مسیر ژاپنی ها به قله صعود کردم.
چهار سال بعد ، زدنیک و من یک اکسپدیشن در پروژه زندگیم در رخ شمال غربی تالونگ ، نزدیک کانگچنجونگا را شروع کردیم. این یک صعود بزرگ بود که به کلنگ طلایی ختم شد. اگر آن زمانهای شادی آور به یاد می ماندند ، اما اینطور نبود. یک ماه بعد از تالونگ ما در پای گاشربروم بودیم. دوباره!
صدای سوت
ناگهان صدای سوت کتری و شعله های گاز من را به خودم آورد. دوباره لحظه درست برداشتن گاز را فراموش کرده بودم و حالا کتری سر رفت و آب به زیر کیسه خوابم روانه شد. لعنتی. هرچند این کیسه خواب مرطوب بود.
باشگاه ورزشی موج
یک چای کیسه ای به قوری اضافه کردم و یک قاشق شکر هم از ذخیره غذایی که کم هم بود روی آن ریختم. بدن های خشک ما داشت اولین جرعه های نوشیدنی را دریافت می کرد. استراحت و آرامش کوتاه ما با سرفه های خفه کننده جایگزین شد.
جای شگفتی فراوان است که چطور بدن انسان می تواند با چنین شرایط سختی تطبیق یابد. ما هر دو چندین کیلوگرم از وزنمان را از دست داده بودیم ، در واقع بدن ما داشت خودش را می خورد تا زنده بماند. در ارتفاع بالا رقبا قابل انتظار و از پیش تعریف شده هستند-سرما ، کمبود اکسیژن ، ماراتن های هر روزه با مضمون رنجی بیرحمانه ، کم خوابی ، تمرکز پر استرس بر هزاران گام که برمیداری ، تهدید بهمن یا سقوط سنگ و البته آب وهوا. همچنان این سوال که آیا مسیر قابل صعود است یک اینکه حداقل برای ما قابل صعود باشد پابرجا می ماند.
ضمن اینکه هر چه به قله نزدیک تر میشوی این سختی ها بیشتر هم میشود. هر چیزی در اینجا انرژی بیشتری می طلبد. علیرغم همه اینها ما همچنان توانایی پیگیری هدفمان را داشتیم. بدن انسان یک ماشین کامل است به شرط آنکه مغز فرد تسلیم نشود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
جا تخم مرغی 4 تایی کوهنوردی و کمپینگ
نمره 4.00 از 5۵۹.۰۰۰ تومان
سال 2013 ، من داشتم بدن زدنک را می دیدم که در میان شیب های یخی سرعت می گرفت. بدن بیجانی که پایین و پایین تر می رفت. ما در ارتفاع 7000 متری بودیم و تمام ابزارهم با او رفته بود من به یک پیچ یخ وصل بودم و حالا باید بدون ابزار اینجا را پایین میرفتم.
برای هوک و من
برای هوک و من صبح پنجم روی رخ کوه مانند روزهای قبلی بسیار زیبا بود. کوهنوردی در نزدیک مرز توانایی ها ، که با حالت تنگی نفس به دلیل کمبود اکسیژن ترکیب می شد. بر اساس پیش بینی هوا ما باید آنروز به هر قیمتی به قله صعود می کردیم. یک جبهه با باد زیاد و برفی بیشتر داشت از سمت هند به ما میرسید. ما در سمت شمال غربی و زیر تاج قله در پناه بهتری نسبت به باد خواهیم بود.
زمان به سرعت می گذشت، در حالی که ما هنوز در حالت اسلوموشن صعود می کردیم. هوا رو به گرگ و میش بود و هوک فریاد زد که راهی به بالا پیدا نمی کند. این فریاد مرا از رخوتم جدا کرد. چطور می توانست راهی نباشد؟ به خاطر خدا هم که شده باید راهی به بالا باشد وگرنه ما مرده های زنده بودیم. من به موقعیت او رسیدم و یک قسمت از سنگ سست را در بالا تر ادامه دادم. در حال صعود یک قسمت حدود ده متری دیدم که یک لحظه احساس کردم روی هوا هستم. سنگی که از آن بالا میرفتم حرکت کرد و من سقوط کردم. اما فرندی که گذاشته بودم برنامه را نجات داد. حال من خوب بود اما شلوارم قدری پاره شده بود. و هسته طناب هم به چشم می آمد اما مشکل جدی پیش نیامد.
انگیزه برای صعود بیشتر شد و البته تقریبا تمام طول را با کمترین حمایت میانی صعود کردم. پس از کارگاه زدن هوک را صدا کردم که صعود کند حالا دیگر غروب کاملا نزدیک شده بود. در این زمان متوجه شدیم که دربالای مانع سنگی هستیم و حالا یک بیواک در 8000 متری اجتناب ناپذیر بود. در هر صورت دیگر در آنروز نمی شد ادامه داد.
آخرین مطالب
دو سال پس از مرگ زدنیک
من با تام پترچک Petreček بازگشتم ، صعود در سرمای سوزان با هد لامپ به خاطر کم کردن خطر یک دهلیز تقریبا دو کیلومتری در بالای سرمان. صعود در شب یک احساس کاذب از ایمنی ایجاد می کند ، از آنجا که تهدید بالای سر قابل دیدن نیست و سرما و نبود خورشید هم البته باعث ثبات بیشتر سنگ می شود. با وجود این عقلانی بود چرا که با طلوع خورشید و در ساعت 10 آن منطقه تبدیل به یک میدان جنگ شد.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- جا تخم مرغی 6 تایی برای کمپینگ و سفر و کوهنوردی ۶۴.۵۰۰ تومان
پس از پایان روز بعدی ، 200 متر صعود ترکیبی دیگر ما را به گردنه و پس از آن به فلات و قسمت نهایی سنگی میرساند. پیش بینی هوا خوب بود و این احساس خوبی ایجاد می کرد. اگرچه ما در یک طوفان از خواب بیدار شدیم که شش روز به طول انجامید. در واقع گیر افتاده بودیم. شانسی برای بالا رفتن نبود و مسیر برگشت هم با بهمن مسدود شده بود. پس از آن روزها و شب ها در یک چادر کوچک ، پس از 11 روز به بیس کمپ باز گشتیم.
تلاش چهارم را با اوندرا ماندولا در سال بعد انجام دادم. در آن صعود هم ما به 7750 متری رسیدیم و برای 7 شب در آن ارتفاع گیر کردیم. نهایتا پس از چهارده روز به بیس کمپ بازگشتیم ، در حالی که غذای ما تنها برای 9 روز بود. وقتی کفش هایم را از پایم در آوردم خیلی از سرمازدگی انگشتان پا شگفت زده نشدم. حتی سه روز سفر به سمت تمدن هم شرایطم را بهتر نکرد و نهایتا قسمتهایی از انگشتان پایم قطع شدند.
روز ششم روی رخ کوه
روز ششم در 30 جولای ، دقیقا در حدود 8000 متری با باد زیاد شروع شد. در حالی که ما چادر را جمع می کردیم دمای هوا به زیر منفی 20 درجه رفت. من و هوک حتی به تاج قله هم نرسیده بودیم. در هر صورت چاره ای جز شروع صعود نبود.
این قسمت مسیر خیلی سخت نبود و بدون طناب صعود می کردیم. باد با قدرت در حال خوش آمد گویی به ما بود. برای مدتی من و هوک همدیگر را نمی دیدیم. حدود یک و نیم ساعت پیدا کردن مسیر در بین ستونهای سنگی ، ما دوباره همدیگر را در قله گاشربروم 1 ملاقات کردیم. این دومین و حتما آخرین باریست که اینجا خواهم بود. خنده های یخ زده در برابر دوربین. ما شبیه به فیله ماهی در فریزر بودیم. تنها چند لغت و پس بزرگترین نگرانی درباره بازگشت در هوایی که روبه خراب شدن بود. قضاوت درست باعث شد که بتوانیم مسیر خودمان را از دهلیز ژاپنی ها به سمت کمپ سه بیابیم. هوک برای مدتی از نظر ناپدید شد اما با فریاد زدن توانستیم همدیگر را در این شرایط پیدا کنیم.
روز بعد ، بسیار زیبا بود اما فرود در مسیر بهمن خیز دهلیز ژاپنی ها ذهنمان را مغشوش کرده بود. با این وجود بایست بر می گشتیم تا وجودمان را دوباره تایید کنیم. هوک من را در حالی که از میان این منطقه پرخطر رد می شدم حمایت می کرد. هر حرکت بیجایی می توانست این حجم برف را به حرکت بیاندازد. این خطوط تایید می کرد که ما با موفقیت به گاشربروم لا رسیده ایم و پس از یک بیواک دیگر در صبح روز بعد پس از هشت روز در بیس کمپ بودیم.
پنج اکسپدیشن و 5 فصل از یک حماسه در رخ غربی گاشربروم 1. یک مسیر که حتی یرزی کوکوچکا ، ویتک کورتیکا ، والری بابانوف و ویکتور آفاناسیوف آنرا کامل نکردند.. نسبت به این اسطوره ها ، ما فقط خوش شانس تر بودیم. من این طور فکر می کنم.
خلاصه
اولین صعود به سبک آلپی در مسیر کامل رخ جنوب غربی گاشربروم یک(8068 متر) توسط زدنیک هوک و مارک هولچک ، 25 جولای تا 1 آگوست 2017. هر دو تقریبا در ساعت 1 بعد از ظهر 30 جولای قله را صعود کردند. و از طریق دهلیز ژاپنی ها در شمال غربی کوه بازگشتند.
درجه سختی مسیر
نام مسیر رضایت Satisfaction ، طول : 2600 متر ، ED+ WI5+ M7 – این صعود در یادبود زدنیک هروبای Zdeněk Hrubý انجام گرفت.
مقاله نوشته مارک هولچک Marek Holeček ، ترجمه به انگلیسی توسط Zbyšek Česenek ، بازگردان به فارسی توسط موج کوه
بیشتر بدانید:
دکتر مهدی جباریان / باشگاه ورزشی موج
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.