همچنین نگران دیگران هم بودیم. چرا آنها بالا نیامده اند؟ آیا حادثه ای اتفاق افتاده است؟ ما یک تراورس طولانی را در صبح روز بعد پشت سر گذاشتیم و با رسیدن به پایان کارمان ، به سوالمان پاسخ داده شد. یک کمپ در گردنه وسیع دقیقا زیر تراورس وجود داشت. با رسیدن به آن ما مو ، کلایو ، توت و داگ را یافتیم. آنها هم به اندازه ما نگران شده بودند ، البته اگر مشکلی هم پیش می آمد کاری از دست کسی ساخته نبود! کلایو و مو یک مسیر مستقیم در صخره های پرشیب مسیر غربی انتخاب کرده بودند که ایمن تر و جذاب تر بود. داگ هم با مسیر آنها موافقت کرده و از آنجا که پای توت هم هنوز مشکل داشت به مو و کلایو پیوسته بودند. در روز قبل آنها در عمل کار روی مسیر غربی را شروع کرده بودند. و البته در اینجا قسمتی از طناب ثابت ژاپنی ها که از قبل مانده بود به آنها کمک کرده بود. آنها ، آشکارا از شکست ما در رسیدن به قله اصلی ناراحت هم نبودند. البته این تیم حاوی خبرهای بدی هم بود. این حادثه مربوط به تیم ما نمیشد بلکه در تیم لاتوک دو یک تراژدی رخ داده بود. دان موریسون چند روز قبل در شکاف سقوط کرده و جان خود را از دست داد.
مقدار غذای همراه آنها هم به اندازه ما بود. در یک زمان تفکرات ماکیاولیستی و استراتژی دست به دست هم دادند تا آنها را متقاعد کنم که به پایین بازگردند تا یک تلاش دیگر داشته باشیم. در این صورت ما هم می توانستیم برای قله اصلی تلاش کنیم. بالاخره همه قبول کردند و دو سه روز بعد همه در بیس کمپ بودیم. ما بسیار خسته بودیم و گلوی نیک هم عفونت کرده بود.
فهرست مطالب
Toggleتلاشی دیگر
ما در 5 جولای شروع به تلاش دیگری کردیم. در ادامه نیک و توت تصمیم گرفتند که مجددا تلاش نکنند. پای توت همچنان درد می کرد و گلو درد نیک هم بدتر شده بود. در روز بعد من به سمت کمپ در گردنه با کوله باری سنگین حرکت کردم و خودم را به آنجا رساندم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
کوله هیدراتاسیون لوتک (کمل بک دار)
نمره 3.62 از 5۸۴۶.۰۰۰ تومان
داگ ، کلایو و مو زودتر به بالا برگشته و یک چادر را هم به زیر مسیر غربی در 6700 متری برده بودند. داگ دو روز سرطناب کار کرده بود و زمانی که من به آنجا رسیدم روز استراحت او بود. در اینروز مو و کلایو داشتند در زیر قسمت نهایی صخره پرشیب کار می کردند. مو کار آنروز را با صعود یک شکاف یخزده جذاب به پایان رسانید.
حالا ما دو روز به دلیل هوای خارب منتظر ماندیم. این درحالی بود که تنها یک چادر دو نفره داشتیم و مو و کلایو در بیرون و زیر نور ستاره ها می خوابیدند. – خیلی رومانتیک اما سرد! در روز دوم داگ و من به گردنه بازگشتیم تا یک چادر دیگر بیاوریم.
نهایتا ، در 11 جولای به سمت قله حرکت کردیم. و دوباره هم کار را دست کم گرفتیم. ما فکر می کردیم که نهایتا در یک روز به غار برفی که قبلا من و نیک در گردنه بین قله غربی و اصلی ایجاد کرده بودیم برسیم. این کار دو روز کامل زمان ما را گرفت. غاربرفی را هم قدری بزرگ کردیم تا چهار نفری در آن جا بگیریم. قرار شد که روز بعد من و اسکات به سمت بالا زودتر حرکت کنیم.
ما ساعت 5 صبح حرکت کردیم ، این قسمت را به دقت تراورس کردیم تا به زیر قسمت اصلی برسیم. در اینجا جنس سنگ از گرانیت بود. ما با توجه به تجربه قبلی چند روز پیش حالا مجموعه خوبی از ابزار به همراهمان آورده بودیم. چند طول ترکیبی و شکاف و .. .غیره ، یک دیواره یوسه میتی در اینجا انتظار ما را می کشید! ابزارگذاری پشت سرهم وو… شکاف نوردی ، پاندوله … چیزهای عجیبی بود که در این ارتفاع در حال انجام گرفتن بود. مشکل دیگر در اینجا زمان بود، روز به سرعت برق و باد می گذشت. ساعت چهار عصر شده بود و ما تنها سه ساعت وقت داشتیم صعود کنیم و به غاربرفی بازگردیم. مو و کلایو مسیر را ادامه ندادند و به تراورس برفی بازگشتند. باز هم صخره اصلی قله راه نمیداد. مجبور شدیم دور آن بگردیم ، داگ یک دهلیز پیدا کرد که ما را به بالا میرساند و نهایتا در ساعت 7 بعد از ظهر 13 جولای در قله اوگر بودیم.
خورشید در پشت خونیانگ چیش پنهان شده بود و هرم کی2 در دور دست به چشم می خورد…. هر چند که زمانی نداشتیم که بتوانیم از زیبایی اطراف لذت ببریم. به جهت های مختلف قله نگاهی انداختیم. شک نداشتیم که راهی که ما آمده بودیم آسانترین راه این قله بود!
آخرین مطالب
پاهای شکسته
بالاخره شروع به بازگشت کردیم. ما طناب فرود را دقیقا زیر قله فیکس کردیم و داگ شروع به فرود کرد. ما باید مستقیم پایین میرفتیم و سپس شانه را تراورس می کردیم . در حال نگاه به مناظر اطراف بودم که ناگهان یک صدا مانند صدای فریاد تارزان به گوشم رسید. داگ را صدا کردم …..
باشگاه ورزشی موج
یک فریاد از پایین شنیده شد: ” پاهای من شکسته.”
“می تونی طناب و آزاد کنی؟”
برای مدتی طولانی پاسخی نیامد و بعد احساس کردم که طناب شل شده است. من می توانستم خودم را به او برسانم و ببینم که چه اتفاقی رخ داده. من به دقت ابزار هشت را در طناب انداختم و پس از چک کردن همه چیز به سمت پایین فرود رفتم. در همین حال به شرایط فکر می کردم چطور پایین برویم ما سه نفر در اینجا چه کار می توانیم بکنیم….به یاد دارم که به داگ گفتم هر طور که شده او را با خودمان پایین می بریم ، به هر سختی که پشت سر بگذاریم.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
- شلوار ترکینگ بلک دیر مدل TB03 ۱.۰۶۷.۰۰۰ تومان
واضح بود که نمی توانستیم یک شب را در جایی که هستیم سر کنیم. اما دقیقا در زیر ما یک یالچه برفی بود. احتمالا میشد آنرا صاف کرد و جایی ایجاد برای شب مانی شکل داد. من فرود رفتم و داگ دنبال من آمد. سپس طناب را کشیدم…برای فردا از آن استفاده کنیم. پس از آن سردترین شب زندگیم را گذراندم ، طوری که داگ می گفت آ ن شب حتی از شبی که در 8800 اورست هم گذرانده بود سردتر بود. ما هیچ گاز و غذایی نداشتیم. به طور کامل همدیگر را بغل کردیمو در تمام شب انگشتانمان را ماساژ می دادیم. با دو پای شکسته ، داگ بیشت نگران سرمازدگی بود. شب به آرامی می گذشت. با اولین نور شروع به بازگشت کردیم ، من جلو میرفتم و داگ پشت من می آمد. سپس به روی گردنه رسیدیم . داگ گردنه را در حالی که روی زانوهایش می خزید به سمت غار طی می کرد.
هر طور که بود خودمان را به غار برفی رساندیم و بقیه روز را آنجا ماندیم ، من تقریبا صدایم را از دست داده بودم و فقط وز وز می کردم. مو هم با مشقت داشت پاهای اسکات را ماساژ می داد. در طول شب هم هوا به سمت خراب شدن رفت.
صبح اولین کار ما درست کردن آب و چای بود. برنامه مو و کلایو هم این بود که به سمت قله غربی رفته و طناب را به سمت قله ثابت کنند. (برنامه ما این بود که از سمت مسیر قله غربی فرود برویم.)سپس داگ صعود کند و در آخر هم من ابزارها را جمع کنم. کرامپونهای ما بیرون مانده بود. حالا صبح مو نمی توانست کرامپونش را پیدا کند/ انگار اوگر شوخیش گرفته باشد. کلایو شروع به صعود شیب برفی کرد و من او را حمایت می کردم تا مو یکی از کرامپونهای اسکات را تنظیم کند. حالا کلایو در حال شنا کردن در برف تازه بود و پس از دو ساعت تنها سی متر بالاتر از ما قرار داشت. در چنین شرایطی این راه نمی توانست مفید باشد. شب در غار ماندیم و کارت بازی کردیم و آخرین وعده غذایی واقعی که داشتیم را هم خوردیم…
فردای آن روز هنوز هوا به هم ریخته بود. اما چاره ای نبود و باید به قله غربی می رسیدیم. کلایو و مو جلو میرفتند پس از آنها داگ خود را می کشید و در آخر هم من ابزارهای میانی را جمع می کردم. به قله رسیدیم و سپس به فرود ادامه دادیم. حالا حداقل مسیر ما به سمت پایین بود. اما در طول مسیرهم دایم از لاخ شدن طناب در زمان کشیدن نگران بودیم. در اینجا ابزارهای کمی هم به همراهمان بود. مقدار زیادی از ابزار ما برای صعود قسمت نهایی مصرف شده بود. حالا فقط چند میخ سنگ و یک میخ یخ و چند عدد کیل داشتیم.
مو جلو می رفت و ما دنبال او به کارگاه بعدی می رفتیم. تقریبا نزدیک تاریکی هوا بود که به محل غاربرفی قبلیمان در مسیر رسیدیم. حالا باید سعی می کردیم قدری این فضا را بزرگ کنیم تا چهار نفری در آن جا شویم اما یکی از یکی خسته تر! نهایتا من و مو بیرون ماندیم و در صبح از درون دو کیسه خواب یخ زده بیرون زدیم. پای مو بی حس شده بود.
پیشنهاد ویژه موج کوه برای امروز!
-
عینک ورزشی BEST RUNNER
نمره 4.50 از 5۲۸۸.۰۰۰ تومان
حادثه بعدی
صبحانه ما هم در اینجا یک چای بدون شکر و بدون شیر بود. دوباره به راه افتادیم . مو جلو می رفت ، پس از آنهم داگ در حمایت من و کلایو در بین مسیر می خزید. یک قسمت دیگر داشتیم تا به طناب ثابتهای خودمان برسیم. مو آخرین فرود را ریخت. ما تا به اینجا به حلقه طناب جا گذاشته بودیم. سپس خودش شروع به فرود روی این طناب تک رشته کرد که قصد داشتیم آنها را هم جا بگذاریم. او به پایین رفت اما کارگاه بعدی را پیدا نکرد، او یک کاربین را به ته این طناب وصل کرد و دو حلقه طناب از آن رد نمود تا بتوانیم پایینتر آنها را کشیده و دوباره استفاده کنیم. اما متاسفانه یکی از طنابها کوتاه تر بود و به انتهای طناب ثابت ها نمیرسید. بنابراین مو دست به سنگ پایین رفته و طناب بلندتر را متصل کرده بود اما طناب کوتاه تر در هوا مانده بود. او فریاد زده تا داگ را از کاری که انجام داده آگاه کند اما صدای وی در میان باد گم شده بود. سپس شروع به فرود روی طناب ثابتها کرده بود تا به چادرها برسد که ما امید داشتیم که در جایی پای این ستون سنگی باشند.
داگ شروع به فرود کرد ، در حالی که از وضعیت کوتاهی طناب اطلاع نداشت. وقتی وزنش روی یک طناب افتاد کنترلش به هم خورد اما توانست خودش را جمع کند و خودش را بالاخره به ته طناب رساند.
گزارش های دیگر:
سپس کلایو به دنبال داگ فرود رفت که توسط داگ از شرایط آگاه شده بود. کلایو سعی کرد طنابها را مرتب کرده و ته طناب بلند را یکبار دیگر گره بزند ، اما طناب کوتاه را در همان حالت آویزان رها کرد. حالا نوبت من بود که فرود بیایم و من به سر آویزان طناب دقت نکردم. موقع فرود وقتی از طناب کوتاه در آمدم در طناب بلند سقوط کردم و تا گره ته طناب پایین افتادم.
در آن لحظه من احساس درد نمی کردم یا شاید حق نداشتم بکنم. به هر سختی و گرفتاری این قسمت را پایین آمدیم. این شب حداقل یک چادر وجود داشت که به آن برسیم. در یکجا مجبور بودیم از لبه یخچال داگ را پایین بدهیم. این کار را با یک تکه طناب و یک میخ انجام دادیم در حالی که سه نفری روی آن آویزان بودیم! بالاخره به چادر رسیدیم. حتی آن شب قدری شیر و شکر هم پیدا کردیم.
فردا صبح درد سقوط به سراغم آمد. بالاتر از این نقطه من طبیعتا خسته بودم اما هنوز ذخیره زیادی داشتم اما با تمیزکردن چادر از برفهای قبلی یک دفعه احساس خالی شدن داشتم. احساس گیجی داشتم اما به نظرم به دلیل ضربه نبود ، بیشتر نشانه هایی از ادم ریوی به نظر میرسید. ، که در این صورت لازم بود هر چه سریعتر پایین برویم. اما بقیه شک داشتند. بقیه روز را در یک حالت نیمه کما بودم و درد در قفسه سینه ام زیاد می شد. آن شب را به کدویین و موگادون تنها داروهایی که داشتیم گذراندم.
فردای آنروز هوا به ما مهربان شد. در 19 جولای به سمت پایین راه افتادیم و چادرها را هم با خودمان بردیم. من بازهم آخر بودم . از همه آهسته تر، و با کوله سنگین اما نه به سنگینی کلایو و البته صدمتر طناب هم دنبال خودم می کشیدم. ما بالاخره خودمان را به روی خط الراس رخ قله و انتهای ثابتها به کمپ اصلی رساندیم. فردا باید تمام راه را به بیس کمپ رد کنیم.
بیس کمپ خالی
صبح به راه افتاده و قسمت اول بالای ثابت ها که طناب نداشت را ثابت کردیم. سپس با گرفتاری خود را به کف رساندیم و به سختی به سمت بیس کمپ به راه افتادیم تا برای بردن داگ از بیس کمپ پیشرفته کمک بیاوریم. اما با کمپ خالی مواجه شدیم. قرار ما برای بازگشت 13 جولای بود و حالا 20 جولای. نیک باربرها را به همراه توت به پایین فرستاده بود و خودش هم چند روز بعد با این تصور که برای ما اتفاقی افتاده است به پایین بازگشته بود تا کمک بیاورد و یادداشتی هم در بیس کمپ گذاشته بود. البته حداقل ما آشپزخانه را آنجا داشتیم. در اینجا بود که متوجه شدم چند دنده ام شکسته و پای کلایو هم دچار سرمازدگی شده بود. یک نکته اینکه ما در طول کل مسیر سوخت داشتیم و می توانستیم آب درست کنیم.
مرتبط : آشپزی آلپی
در نهایت داگ هم خودش را تا بیس کمپ کشانید و ده شب در آنجا بود. ما سه روز را در بیس کمپ منتظر بودیم ، در حالی که اصولا نمی دانستیم چه پیش می آید و سپس نیک با 12 باربر پیدا شدند. نهایتا قسمتی از ما زمینی و قسمت دیگر با امداد هوایی پس از چند روز از این منطقه پر از داستان خارج شدیم. من فکر می کنم که اوگر به ما اجازه داد صعود کنیم و سپس مثل یک گربه بزرگ با ما بازی کرد و در آخر هم اجازه داد فرار کنیم، تا بتوانیم به سروقت بقیه کوهها برویم.
خلاصه :
اولین صعود اوگر یا باینتابراک ، 23900 فوت ، 7170 متر ، تاریخ صعود 1977 ، 13 جولای (بانینگتون ، اسکات)
نفرات تیم: Douglas Scott, Christian Bonington, Tut Braithwaite, Mo Anthoine, Clive Rowland, Nicholas Estcourt.
باشگاه ورزشی موج / دکتر مهدی جباریان
چقدر این پست مفید بود؟
ستاره چپ بیشترین امتیاز
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.